در اين نوشتار ابتدا به تبيين پديدة جهاني شدن و مولفه ها و اقسام آن پرداخته مي شود، آنگاه از معناي زندگي سخن گفته مي شود و سپس دامنة سخن به ارتباط اين دو مقوله با فرهنگ ايثار و شهادت كشانده مي شود. «جهاني شدن» (Globalization) اصطلاحي ناظر به يك واقعيت عيني و خارجي است كه در آن حيثيت فاعلي و ارزشي مدنظر نيست. در مقابل «جهاني سازي» (Globalizing) اصطلاحي ناظر به حيثيت فاعلي و ارزشي پديده يا وضعيت جهاني شدن است

در اين نوشتار ابتدا به تبيين پديدة جهاني شدن و مولفه ها و اقسام آن پرداخته مي شود، آنگاه از معناي زندگي سخن گفته مي شود و سپس دامنة سخن به ارتباط اين دو مقوله با فرهنگ ايثار و شهادت كشانده مي شود.
«جهاني شدن» (Globalization) اصطلاحي ناظر به يك واقعيت عيني و خارجي است كه در آن حيثيت فاعلي و ارزشي مدنظر نيست. در مقابل «جهاني سازي» (Globalizing) اصطلاحي ناظر به حيثيت فاعلي و ارزشي پديده يا وضعيت جهاني شدن است. جهاني شدن فرآيندي است در ارتباط با چهار حوزه : 1- حوزه فني: در اين حوزه از وقوع و شكل گيري انقلاب علمي و صنعتي سوم سخن مي رود. در اين مرحله نظام جهاني اطلاعات (WORLD INFORMATION ORDER) از چند طريق شكل مي گيرد: الف- ارتباطات كامپيوتري و تلفني ب- ارتباطات ماهواره اي ج- شبكه هاي برون مرزي تلويزيوني وراديويي 2- حوزه اقتصاد: با جهاني شدن اقتصاد، حاكميت و دخالت دولت در اقتصاد ملي تضعيف مي شود و در مقابل، آنچه برجسته و تقويت مي گردد نقش شركت هاي چندمليتي است. 3- حوزه سياست: در حوزه سياست شاهد پيدايي و بسط و گسترش روزافزون نهادهاي سياسي بين المللي و يا موثر در سياست بين المللي هستيم كه گاه تصميم سازي در عرصة ملي را با چالش مواجه مي كنند. 4- حوزه فرهنگي: در حوزه فرهنگ شاهد تقارب و به تعبير دقيق تر انتقال فرهنگ ها هستيم.
جهاني شدن يك برنامه يا يك پديده طبيعي؟ بحث مهمي كه امروزه مطرح است آن است كه آيا با يك پديده طبيعي با نام «جهاني شدن» روبروييم يا يك برنامه طراحي شده و هدفمند. برخي معتقدند جهاني شدن مولود طبيعي و جبري پاره اي علل و عوامل فني است اما در مقابل برخي ديگر برآنند كه اين وضعيت برنامه اي طراحي شده براي تحقق اميال غرب است. به نظر مي رسد كه هر دوي اين نظرها بازتاب وجهي از واقعيت است. غرب چه چيزي را انتقال مي دهد؟ برخي معتقدند آنچه انتقال مي يابد «پست مدرنيسم» و برخي معتقدند «مدرنيسم» است اما از آنجا كه پست مدرنيسم ادامه و نقد كاستيهاي مدرنيسم است، ديدگاه اول به واقع نزديك تر است. عناصر اساسي مدرنيسم عبارتست از: 1- عقل گرايي 2- اومانيسم 3- سكولاريسم 4- آزادي. غرب در اين روند انتقال، بحران هاي دامنگير خود را هم به ديگر جوامع انتقال مي دهد كه عبارتند از : 1- بحران معرفتي 2- بحران اخلاقي
3- بحران رواني.
معناي زندگي: بحث از معناي زندگي از بحث هاي جديد در كلام جديد و كاملاً زيربنايي است. برخي اين بحث را فوري و قوي ترين بحث براي آدمي مي دانند. در معناي زندگي ممكن است سه چيز اراده شده باشد: 1- ارزش زندگي 2- هدف زندگي 3- كاركرد زندگي. در مفهوم اول، بحث بر سر آن است كه زندگي بايستني است يا نابايستني؟ سؤال ديگر آنكه آيا زندگي ارزش ذاتي دارد يا نه؟ زندگي براي زندگي است يا براي چيز ديگري؟ آن چيز ديگر مي تواند معرفت، عشق، عدالت، زيبايي، قدرت، خدا و . . . باشد. فرهنگ ايثار و شهادت بر اين نكته تأكيد مي ورزد كه زندگي ارزش ذاتي ندارد. ارزش اصيل و ذاتي زندگي در خدا و رضايت او و بندگي اوست. چنين فرهنگي مؤلفه هاي متعددي دارد كه يكي از آنها زندگي عزيزانه است. توجه به معبود و درباختن همه چيز براي او از اصول اين فرهنگ است. تبيين علمي و منطقي مباني فرهنگ ايثار و شهادت و نوع نگاه آن به زندگي و معناي آن مي تواند در فراگير شدن اين فرهنگ در عصر جهاني شدن و پوچي بشر معاصر راهگشا باشد. والسلام

نويسنده: سيد محمدرضا طالبيان
استاد حوزه ي علميه قم
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده