يك روز اسيري چند مي ارزد؟!
چهارشنبه, ۳۰ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۵
آزاده مجروح پس از سالها تحمل رنج اسارت، اينك كه به وطن برگشته، فشار هزينه هاي سرسام آور زندگي او را سخت آزار مي دهد. مدتي قبل كه اين فشارها به اوج خود رسيد، به سراغ نويسنده اي مي رود و از او مي خواهد برايش نامه اي بنويسد. او به صاحب قلم مي گويد.
و من نگفتم، چرا كه گفتن همان يك كلمه، عظمت آن ابرمرد را در اردوگاه غربت ميشكست و اين شكست باعث سرشكستگي دوستانم ميشد و من نميخواستم حتي براي يك لحظه آنان را در مقابل دشمنان خوار و ذليل ببينم. اما مسئول محترم، به همين جرم نگفتن، يك روز از صبح تا غروب شلاق خوردم، در حالي كه دست و پايم از پشت به ميله پرچم بسته شده بود. جرم من حب وطن بود. آزاده ادامه ميدهد: بنويس من اجر و ثواب فقط آن يك روز را با ... تومان وام معاوضه ميكنم؛ اگر مشتري هستي، من حاضر به معاملهام!
بعد از رفتن ايثارگر، نويسنده نميتواند آنگونه كه او ميخواهد، حتي يك سطر بنويسد. فردا صبح زود، نويسنده با كوبيدن محكم درب خانهاش، خود را به سرعت به كنار در ميرساند. در آنجا با حالت مضطرب آزاده روبهرو ميشود، كه قبل از سلام ميپرسد: ننوشتي كه؟! نويسنده ميگويد نه، ولي بنشين همين الان مينويسم. ايثارگر ميگويد: من معامله نميكنم، من پشيمانم! به خدا ديشب تا صبح پلك به هم نزدهام. ميترسم در بين اين همه مجاهدتها، اسارتها و مجروحيتها، همان يك روز مقبول افتاده باشد! نه، من نميخواهم، نميخواهم آن را ارزان بفروشم! من پشيمانم، پشيمان!
آزاده جانباز – منوچهر شعباني – همراه و همرزم حجتالاسلام ابوترابي بود كه در سال 1382 در اثر جراحات ناشي از مجروحيت شيميايي به شهادت رسيد.
نظر شما