پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۰۰
مرتضي ابوفاضلي گفت:در عمليات والفجر۲ در منطقه حاج عمران شركت كرد. مسئولين رده بالاي عمليات از او مي خواهند تا فرماندهي كاري رابه عهده بگيرد اما او تاكيد كرد مي خواهم به عنوان يك بسيجي ساده در اين عمليات باشم. همانجا نيز به شهادت رسيد.

فرمانده شهيد حجت الاسلام مصطفي رداني پور فرمانده سپاه سوم صاحب الزمان(عجل الله تعالي فرجه شريف) بود. پنج تيپ و لشگر را فرماندهي مي كرد. لشگرهاي 25 كربلا، 17 علي بن ابي طالب(عليه السّلام)، 10 سيدالشهداء(عليه السّلام)، 8 نجف و 14 امام حسين(عليه السّلام) تحت امر او بودند. اما در عمليات والفجر2 و در 15 مردادماه سال62 در كسوت يك بسيجي به شهادت رسيد.

شاگردان شهيد رداني پور كه فرماندهان ارشد سپاه شدند

مرتضي ابوفاضلي رزمنده و جانباز 50 درصد هشت سال دفاع مقدس است. او در طول سال هاي جنگ تحميلي با فرماندهان بزرگ اصفهاني از جمله شهيد حسين خرازي و شهيد مصطفي رداني پور همراه بوده و خاطراتي مشتركي با آن ها ساخته است. جانباز ابوفاضلي در گفتگو با خبرنگار فرهنگي خبرگزاري تسنيم، در سالروز شهادت حجت الاسلام مصطفي رداني پور از شخصيت والاي اين شهيد چنين مي گويد: مصطفي رداني پور بزرگ مرد روحاني بود كه فرماندهي چند لشگر را در دوران دفاع مقدس بر عهده داشت همچنين فرماندهي سپاه سوم صاحب الزمان(عج) و فرماندهي قرارگاه فتح سپاه. بسيجيان زيادي تحت امرش بودند قبل انقلاب در يكي از حوزه هاي علميه اصفهان به رياست حاج احمد امامي درس طلبگي را آغاز كرده و بعد براي تكميل دوره طلبگي به حوزه آيت الله بها الديني منتقل شد. بعد از شروع جنگ تحميلي به منطقه كردستان اعزام شده و شجاعانه مي جنگد در منطقه دارخوين معروف به خط شير همراه با بچه هاي اصفهان به نبرد برمي خيزد. حسين خرازي فرماندهي آن منطقه را برعهده داشت. اين دو فرمانده همزمان با هم از همان ابتدا كاردسازي در ميان بسيجيان را آغاز كردند و شروع به تربيت اين بچه ها كردند. همان بچه هاي زير دست آن ها الان فرماندهان ارشد سپاه هستند. سردار حميد رئيسي معاون هماهنگ كننده دانشگاه اميرالمومنين اصفهان و دكتر عباس ميل فروشان، حجت الاسلام علي رداني پور، علي مسجديان، يوسف كشفي از اين جمله هستند.

كارت عروسي اش را براي امام زمان(عج) نوشت

او در ادامه به عرفان خاص روحي اين شهيد اشاره مي كند و مي گويد: دعاي توسل و كميل را با سوز خاص و عجيبي مي خواند. ارادت خاص و زيادي به حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) داشت. گاهي در برخي مراسم هاي مذهبي اش با عشق ممكن بود 20 دقيقه متوالي بگويد "يابن الحسن عجل علي ظهورك" به خاطر علاقه به حضرت زهرا(س) با يك سادات كه همسر شهيد بود ازدواج كرد و مي گفت دوست دارم به واسطه سادات به حضرت زهرا(س) محرم شوم. شب عروسيش سخنراني زيبايي انجام داد و روز بعد مي گفت از خدا مي خواهم شهيد شوم و گمنام بمانم مانند حضرت زهرا(س). براي حضرت معصومه(ع)، امام رضا(ع) و امام زمان(عج) كارت عروسي نوشته بود و مي گفت مي خواهم ازدواج و شروع زندگيم با دعوت از ائمه اطهار باشد.

ارادت خاص شهيد رداني پور به مقام معظم رهبري

اين فرمانده دلاور به اخلاق هاي خاصي در ميان رزمندگان شهره بود. ابوفاضلي به اين موضوع اشاره مي كند و برخي از آن ها را برمي شمرد و مي گويد: در روزهاي مرخصي خودش به ديدار خانواده شهدا و شخصيت هاي ديني مي رفت و مي گفت از ديدار با اين ها روحيه مي گيرم. در همان سال ها ارادت خاصي به مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي داشت. در اكثر عمليات ها با وجود آنكه فرمانده بود اما پا به پاي بسيجيان هم مي جنگيد. روحيه دادنش به رزمندگان شهره بود. چندين بار به شدت زخمي شد اما با وجود جراحات باز هم در منطقه حضور پيدا مي كرد.

وقتي براي بچه ها صحبت مي كرد نيروها آماده پرواز براي عمليات مي شدند/بصيرت و دشمن شناسي اش سرآمد بود

بصيرت و هوشياري از خصوصياتي است كه يك فرمانده بايد داشته باشد تا بتواند در ميادين جنگ خطوط رزم را فرماندهي كند. مرتضي ابوفاضلي مي گويد: يك جريان انحرافي از قبل از انقلاب شروع شده بود كه فعاليت هايش را بعد از آغاز جنگ به جبهه ها هم كشانده بود. زادگاه اصلي اين جريان انحرافي هم اصفهان بود. شهيد رداني پور بسيجيان را از اين جريانات آگاه مي كرد و خود به مبارزه و افشاگري در مورد افراد درگير اين جريانات مي پرداخت. بصيرت و دشمن شناسي او سرآمد بود و هميشه جنگ را اولويت اصلي مي دانست. در بحث احكام و عقايد و ترويج روحيه شهادت طلبي معروف بود. فن بيان خوبي داشت وقتي قبل عمليات براي رزمندگان سخنراني مي كرد نيروها آماده پرواز براي عمليات مي شدند.

او در ادامه به واگذار كردن تمام مسئوليت هاي رده بالا در سپاه و لشگر توسط شهيد رداني پور اشاره مي كند و مي گويد: بعد از مدتي هيچ مسئوليتي در جبهه قبول نكرد نه به خاطر زندگي شخصي اش بلكه دوست داشت مانند يك بسيجي ساده در گردان فعاليت كند. از همان زمان به گردان حضرت زهرا(س) رفت و به صورت يك بسيجي داوطلب به مبارزه با دشمن پرداخت. در عمليات والفجر2 در ارتفاعات غرب كشور و منطقه حاج عمران شركت كرد. مسئولين رده بالاي عمليات از او مي خواهند تا فرماندهي كاري را به عهده بگيرد اما او تاكيد كرد مي خواهم به عنوان يك بسيجي ساده در اين عمليات باشم. همانجا نيز به شهادت رسيد و پيكرش هيچ گاه پيدا نشد. طبق خواسته اش مثل حضرت زهرا(س) گمنام و جاودانه شد.

قبل از فتح خرمشهر همه بچه ها را از زير قرآن رد كرد

ابوفاضلي در چندين عمليات در جوار اين فرمانده شهيد جنگيده است. او در رابطه با عمليات هايي كه با او حضور داشته گفته و آن ها را چنين روايت مي كند: من در عمليات هاي محرم، رمضان و بيت المقدس با او همراه بودم و تا سال 62 كه به شهادت رسيد او را به خوبي مي شناختم. در عمليات بيت المقدس كه منجر به فتح خرمشهر شد براي اولين بار او را ديدم و با او آشنا شدم. هرچند قبل از آن وصفش را زياد شنيده بود اما آنجا او را به خوبي شناختم. من در گروهان عقيل بودم و فرمانده گروهان آقاي خليلي بود. وقتي مي خواستيم اعزام شويم شهيد مصطفي رداني پور آمد صحبت كرد كه آن موقع دست راستش تركش خورده بود و به گردنش آن را بسته بود. او قرآن گرفت و كل گردان براي آغاز عمليات از زيرش رد شديم. لباس بسيجي به تن داشت. پا به پاي بچه ها هم در عمليات حضور داشت.

شهيد رداني پور سخنراني هاي زيبا و حماسي خوبي داشت. سخنراني اش كه تمام مي شد معمولا مراسم دعا داشت. خيلي با سوز و حال خاص اين دعاها را برگزار مي كرد. خودش پا برهنه مي شد و از بچه ها مي خواست پا برهنه شوند با اشاره به بيابان ها و نخلستان هاي اطراف در منطقه روضه مي خواند. مراسم هاي دعاي او گاهي چند ساعت طول مي كشيد. بعد از عمليات رمضان كه همراه او بودم يكي از شب ها وقتي مراسم دعا تمام شد نزد او رفتم و دست دادم و خواستم دستش را ببوسم. اما او نگذاشت. گفت: مگر من كي هستم كه تو بخواهي دستم را ببوسي؟ با ديگر بچه ها به او مي گفتيم كه شما در آينده شهيد خواهي شد ما را هم دعا كن. مزد تمام رشادت هايش را در آخر در عمليات والفجر2 گرفت.

انتهاي پيام/
منبع: تسنيم
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده