سه‌شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۱۷
نوید شاهد: من يادم هست كه يك نفر حتي مقيد بود كه در شب سرفه هم نكنند و اگر سرفه اش مي گرفت دستش را جوري مي گرفت جلوي دهانش كه با صداي سرفهْ‌ او مبادا كسي بيدار شود. تا اين اندازه برادران ما نسبت به هم احساس خيرخواهي داشتند.


من يادم هست كه يك نفر حتي مقيد بود كه در شب سرفه هم نكنند و اگر سرفه اش مي گرفت دستش را جوري مي گرفت جلوي دهانش كه با صداي سرفهْ‌ او مبادا كسي بيدار شود. تا اين اندازه برادران ما نسبت به هم احساس خيرخواهي داشتند.

يكي از برادرانمان بود كه از لحاظ رواني آسيب ديده بود. هيچ آسايشگاهي او را قبول نمي كرد؛ چون واقعاً‌ اذيت مي كرد. من به عنوان مسؤول اردوگاه اين را آوردم در آسايشگاه خودمان. در آن زمان آقاي ياوري از خدمتگزاران بودند. اين صحنه وقتي خودم ديدم اصلاً‌ يك حالت ديگري به من دست داد و يقيناً‌ پدر و مادر آن شخص اگر هم بودند اينكار را نمي كردند.

وقتي اين برادر را آوردم و گفتم بايد بروي حمام و خودت را تميز كني،‌گفت: نمي روم. به زور ما او را فرستاديم حمام. موهاي زائد اين برادر خيلي زياد بود. آقاي ياوري زحمت كشيدند تيغ دست گرفتند و درآنجا هر كسي ديگر اگر بود شرم مي كرد و انجام نمي داد ايشان اين لطف را در حق اين برادر انجام داد و موهاي زائد برادر را انجام دهد. البته خدمات خيلي زياد بود و به اين يك نمونه ختم نمي شد و ما در جريان كليه اينها بوديم. در اردوگاه موصل 4 يك سيستمي به وجود آمده بود كه هر فردي وارد اردوگاه مي شد با خلق و خوي و برخورد اين بچه ها سريع آشنا مي شد؛ ‌اما افرادي داشتيم كه خودشان مي گفتند: ما در ايران حتي وارد اتاق خوابمان هم كه مي شديم دمپايي جداگانه اي داشتيم و نازپرورده بودند. اين طور افراد طوري شدند با آن وضعيت اردوگاه كه اگر بخواهيم توصيف كنيم براي كساني كه نديده و نبوده اند خيلي مشكل است. بايد دقيقاً‌ فيلم درست شود و آن صحنه ها تكرار شود تا همه متوجه شوند كه واقعيت اردوگاه چه بوده است.

يك نمونه اينكه آدم وقتي 16 ساعت دستشويي نرود و درها بسته باشد طبعاً‌ در اين ساعت طوري بايد رفع حاجت بكند. بنابراين در اتاقي زندگي مي كرديم و شايد جا به اندازه كافي هم نداشتيم از سطلهايي كه براي اين كار در نظر گرفته بوديم استفاده مي كرديم و آن برادري كه مي گفت من حتي در اتاق خوابم هم دمپايي جداگانه داشتم و چنين و چنان و داراي مدرك ليسانس هم بود،‌ مي گفت: فلاني! تو به ارشد آسايشگاه بگو كه اين سطل توالت را صبح به من بدهد ببرم خالي كنم و به اين كار افتخار مي كنم.

بچه ها اينطور روي اينها تأثير گذاشته بودند و خيلي مسائل ديگر. حتي آن برادراني كه زخمي بودند، ‌بچه ها پروانه وار دور اين ها مي چرخيدند و همه چيز در اختيار اينها مي گذاشتند.

اين روح خدمت و ايثار در دورن اين بچه هاي خدمتگزار پرورش يافته بود و خدماتي كه واقعاً‌ نمي شود توصيف كرد و با زبان گفت كه چه زحمت هايي كشيدند!

حتي در كتك خورن هم همه شاهد بوديم كه اگر يك برادري تاب و توان كتكم نداشت،‌يكي ديگر از برادرها مي رفت جلو و براي اينكه او را خلاص كند مي گفت: اين مسأله اي كه از نظر توي عراقي جرم است،‌ پس بدان اين جرم را من انجام داده ام و او بي تقصير است و مرا كتك بزن!‌ در يك آسايشگاه مي ديديم كه اين كه مي گفت منم، ‌آن مي گفت منم، آن ديگري مي گفت منم و همينطور الي آخر. در خيلي از مسائل مثل كتك خوردن،‌ جارو زدن، غذا آوردن،‌ ظرف شستن،‌ اصلاً‌ برايش ننگ نبود و از هيچ كاري براي خدمت كردن روگردان نبودند. كلاً‌ محيط اردوگاه با اين همه احساس و روحيهْ‌ا يثار و فداكاري يك محيط سالمي شده بود. هر چند كه دشمن سعي مي كرد وحشت و نگراني براي برادران آزادهْ ‌ما ايجاد كند. اگر فردي ضعف هايي از قبل از اسارت و در ايران داشت،‌ كه معمولاً‌ همه داراي بعضي از اين ضعفها هستند حال كم يا زياد،‌ آنجا محيط سالمي بود كه هيچ كس بدتر نمي شد بلكه روز به روز بهتر مي شد.

يك روز من ديدم يكي از نگهبانها خيلي عصباني و ناراحت است. گفتم: آقا چيزي شده كه ناراحتي؟ گفت:‌ مي خواستي چه بشود. اين يارو تا ديروز نماز نمي خواند،‌ از امروز نماز خوان شده. بنده فكر مي كنم هيچ كسي به او نگفته بود كه تو از امروز بيا نماز بخوان.

يك فردي كه اهل نماز نبود و در طول عمرش،‌كه حدود 35 سال داشت، ‌نماز نخوانده بود،‌ دراين محيط نماز خوان شده بود و نگهبان عراقي خودش را مي خورد. چهره اش برافروخته شده بود و دو سه تا سيلي زد توي صورت فردي كه اصلاً‌ گناهي مرتكب نشده بود كه من آرام به او گفتم: آخر،‌ اين چه كار كرده ؟ اگر گناهي كرده كه ما به او بگوييم نكند. نمي خواست بگويد،‌ بالاخره،‌ به حرف آمد و گفت: مگر نمي بينيد اين تا ديروز نماز نمي خواند و حالا نماز خوان شده.

اين موضوع موجبات عصبانيت سرباز عراقي را فراهم كرده بود.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده