با خاطرات شهیدحاج عمار میرانصاری از «سفره داری مدینه» در تهران تا «شهادت در حال کمک به مجروحان منا»
اختصاصی نوید شاهد: «علی زیتونی»، «امیر جهانگیری»، «فرهاد حدادیان»و «سعید بیگلری»حرف های تازه ای دارند، هنوز منتظر بازگشت رفیق صدیق شان هستند. رفتنش را باور نکرده اند و در طول نشست بارها بغض می کنند و چشمانشان خیس می شود.
می گویند؛ هنوز در بهت شهادتش مانده ایم، مزارش را ندیده ایم، و اگر عمارعزیز همین الان از این در وارد شود، اصلا تعجب نمی کنیم....
***
علی زیتونی که خود از رزمنده های با صفای دوران دفاع مقدس است خیلی زود می رود سر اصل بحث:«شاید بخش هایی از اوصاف و احوال این شهید عزیز قابل نشر نباشد و ما اینجا نیستیم که خدا ناکرده اغراق کنیم. ویژگی های درس آموز عمار خلاصه می شود در؛ نوع نگاه، ساده زیستی و اخلاص در عمل و ولایت مداری
او به عنوان فرزند یک مسوول رده بالای کشوری، در جامعه بصورت یک فرد معمولی و با بضاعت اندک مادی زندگی می کرد. تحت هیچ شرایطی از نام پدربرای خودش استفاده نمی کرد. شغل دولتی نداشت و نمی خواست و علی رغم تحصیلات عالی، خودش کار می کرد و به دنبال رزق حلال بود.عزت نفس شهید انصاری اینطور بود که بی ادعا و با سخت و تلاش و خلاقیت به دنبال کار آفرینی و خدمت به مردم برود.
شهید عمار اما در دو موضوع از پدرشان کمک می گرفت و به قول امروزی ها لابی می کرد؛ یکی برای برپایی یادواره های شهدا و دیگری کمک به جانبازانی که از طریق امثال ما معرفی می شدند و نیاز به کمکهای ضروری داشتند و او بی دریغ از درآمد اندک خودش کمک می کرد. همین دو بحث درباره یادواره های شهدا و کمک به جانبازان چندین مصداق زیبا دارد که من خودم می دیدم چطور وقت می گذاشت، گره گشایی می کرد و نامی از خودش برجای نمی گذاشت و این شخصیت و روحیه ایثار ادامه دارد تا لحظه شهادت شان در قربانگاه منا که در حین کمک به مجروحان رخ می دهد.
ایده هایی درکار گروهی ارائه می کرد. طرح هایی که او 10-12 سال قبل طرح می کرد. حالا شده اند برندهای تجاری مطرح....
او «ایده سفره داری مدینه» برای نذر نان در روز ولادت امام حسن مجتبی در سطح تهران اجرا کرد که دوستان عزیزم در این جلسه بیشتر تشریح و توضیح می دهند.
***
«فرهاد حدادیان» دوست دیگر شهید عمار میر انصاری در حالی که خیره شده به صفحه تلفن همراهش و آخرین پیامک خداحافظی وی را با دقت و معنا برایمان می خواند بحث و گفتگو را ادامه می دهد: اولین بار سال 1378 در حوزه مقاومت بسیج با ایشان آشنا شدم. به مرور متوجه شدم عمار جنسش با بقیه فرق دارد. یک سادگی و صداقتی از جنس شهدا و یک احتیاط جدی و سختگیرانه و انسانی در کسب حلال.
شهید عمار به معنای کامل کلمه «کار راه انداز» بود و باقیات الصالحاتی برای خودش گذاشت و یکی دو نمونه از جهت الگو پذیری از این شهید بطور سربسته عرض می کنم مثل؛ فرزند شهیدی که مشکل اعصاب و روان داشت با پیگیریهای او بهبود یافته و هنوزهم تحت درمان است و کمک داوطلبانه و شخصی به جانباز عزیزی که برای مسکن مهراحتیاج مبرم مالی داشت و این در صورتی بود که ما می دانستیم که خودش عائله مند و مستاجر است....
و دیگر در تایید فرمایش آقای زیتونی؛ به خوبی به یاد دارم در سال 88 و فعالیت های حوزه مقاومت بسیج چقدرقوی عمل می کرد و هرگز حتی در مواقع گرفتاریهای سخت از نام پدرش و حتی معرفی ایشان برای کمک های معمول هم استفاده نمی کرد....
****
«امیر جهانگیری» که در محل کارش در شهرداری تهران میزبان این نشست صمیمی بود حرفهایش را با بغض و گریه شروع کرد: 20 سال با عمار رفاقت داشتم. از آبدارخانه مسجد مهدیه، که چایی دم کردن یادم داد تا آموزش های نظامی و راه درست امر به معروف و جذب بچه ها به بسیج ......
دیروز خیلی فکر می کردم به عمارعزیز و خاطره های سالهای دور و اینکه امروز چه چیزی از او بگویم: خلاصه اینکه «رفتنش برای ما زود و برای خودش دیر بود» عمار همه کارهایش را کرده بود و این مسیر به شهادت ختم می شد. به جرات می گویم که اگر عمار در مکه شهید نمی شد، الان جزو شهدای مدافع حرم بود....
به امام حسن (ع) علاقه ای ویژه داشت و به عشق امام مجتبی نام فرزند دلبندش را هم «مجتبی» گذاشت. سال 84 تا 86 با همان روحیه جهادی که داشت طرح سفره داری مدینه را در روز تولد آقا امام حسن (ع) در سطح تهران انجام داد.
همیشه یک لبخند معصومانه بر چهره داشت، با روی باز برخورد می کرد و متعادل بود در ستاد امر معروف و نهی از منکر دست جوان تر های را می گرفت.
حالا ما مانده ایم ویک سال سخت و جدایی از یار و رفیق بیست ساله و هنوزباور نداریم که عمار از حج باز نمی گردد...
****
و «سعید بیگلری» هم در پایان جلسه، از شهید عمار میر انصاری؛ فرمانده عملیات پایگاه بسیج اختیاریه اینطور روایت کرد که؛ شهید میر عماری انصاری را با مظلومیت و نجابتش می شناسم. قرار آخرین ملاقات مان قبل از سفر حج محقق نشد و دیدار یه قیامت ماند و هنوز هم نا امیدانه در مناسبت ها منتظر پیامکی دلنشین و معنوی از او هستم.
این روزها در بسیج به آنچه عمار دوست داشت و توصیه می کرد که ما با مردم برخورد کنیم فکر می کنم و هر فصل این خاطرات مرور می شود و محرم و صفر امسال دوباره به مهدیه اختیاریه می رویم و به یاد او که تا آخر مجلس به عزاداران سید الشهداء خدمت می کرد و تا آخرین نفر خودش لب به غذا باز نمی کرد را گرامی می داریم. امید که همگی مشمول شفاعت این شهید عزیز شویم.
انشااله
محمد حسنی/ 21 شهریور 94