سروده ای در وصف مادر سه شهيد
كربلا هم به گريه افتاده است
داري از خانه ميزني بيرون مثل خورشيد شعلهور شدهاي
نكند باز هم – زبانم لال – داغدار يكي دگر شدهاي
ايستادي مقابل چشمم با سكوتي به وسعت تاريخ
به فراسوي خويش زل زدهاي به جنون مبتلا مگر شدهاي
بي خودي سيل اشكهايت را ميكني زير چادرت پنهان
من تو را درك ميكنم بانو مثل من حتم خون جگر شدهاي
مثل زينب سياه ميپوشي كربلا هم به گريه افتادهست
از سر و وضع كوچه ميفهمم آه! همسايه! بيپسر شدهاي
اشتباهي گرفتهام شايد با كس ديگري تو را .. يا نه ...؟
آه ...نه! اشتباهي اصلاً نيست اين تويي تو كه پيرتر شدهاي
ميشناسند داغداران را داغداران كربلايي را
تو سه شمشاد دادهاي از دست تو در اين شهر نامور شدهاي
درد تو در غزل نمي گنجد مثنويمثنوي دلت خون است
به خدا من مقصرم اي درد كه در اين شعر مختصر شدهاي
اين كه ما درد مشترك داريم عصر هر جمعه شاهد خوبي است
عصر هر جمعه بارها با من تو در اين راه همسفر شدهاي
مثل تو از قبليه ي دردم ديدهام روي خاكها عريان
پسر پاره پاره ي خود را حتم دارم كه با خبر شدهاي
ديده بودم شبي تو را در خواب داخل جمع مادران شهيد
بعد از آن خواب تازه فهميدم
كه به اين نام مفتخر شدهاي
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.