پرواز
زوزهي بـاد سـرد مــیآیـد
صــورت مـاه بــاز تــاول زد
بــوی بــاران زرد مــیآیـد
سـرفههـا لحـظه لحـظه میآیند
از گلویی که خشک و سوزان است
لـخـتههای گــدازه مـیریـزنـد
از دهـانی کـه آتـشافشان اسـت
سرفهها! لحظهای امان بدهـید
تا کـه از سـوز دل دعـا بـکــند
عــقـدههـای دل صبـورش را
پـیش معشوق خویـش وا بکند
دوست دارد که پر کشد امشب
تا افـقهای بیـکرانهي عشـق
سـر دهـد اوج آسـمان وصـال
عاشـقانهتـرین تـرانه عـشـق
آخرین ذکـرهای خود را گـفت
از همـه دردها رهـا شـده بـود
مـثـل بـال نـسیم در پـــرواز
از زمیـن زمـان جـدا شده بود
صـبـح دیـدم کـه پیـکر بـابـا
روی دست فرشتهها میرفـت
آســمان غـرق در تمـاشا بـود
او سـبکبـال تـا خـدا میرفت
دفـتـر خـاطـرات او بــاز اســت
خــاطـراتـش چقدر شیرین است
جملههایش به خون نوشته شده
آخـریـن جـملههای او این است
پسـرم در مـسیر زنـدگــیات
لـحظه های شهید گم نشود!
در هـجـوم غـبار غـفـلت ها
جای پای شهـیـد گـم نشود!
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.