یادوارۀ ایمان
باز هم عقدهي دلم ترکید، دیدگانم گریست خونافشان
تازه شد داغ زخم دیرینم از جفایی که رفت بر قرآن
یکهزار و چهارصد سال از کربلا میگذشت و باز آن روز
اتّفاقی رقم زدند افسوس! روز روشن یزیدیان زمان
طلحه بود و زبیر و جمع دگر اسف دین و عدل میخوردند
با چماق تقلّب و تشویش، با شعار «نه غزّه، نه لبنان»
تکیه ها نیمسوخته، تک تک، خود گواهی به ناجوانمردی
نکند کوفهای دگر رسته درهمین پایتختمان تهران
چه شده بیعت و حمیّت ما، عهد بعد از پیمبر است مگر؟
چه کسی لم زدهست پشت جمل، در سقیفه که میدهد فرمان؟
حرمت تعزیه اگرچه شکست، پایههای خِیَم نلرزیدند
ناگهان در خروش شد مردم، فوج فوج آمدند در میدان
گرچه آیینه های بیغش را عدّهای ميزدند سنگ جفا
ای بسا جمعشان پریشان شد، پنبه شد رشتههایشان آسان
سالها در گذار حادثه ها زنده ماند به خاطر یاران
روز تفکیک خوب و بد آری، «نه دی» یادوارهي ایمان
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.