زندگی را به اهل آن بخشید
میتوانست عکس مشهوری
پشت جلد مجلهها باشد
اهل ورزش شود تلاش کند
قهرمان محله ها باشد
می توانست بعد سربازی
برود سمت درس و دانشگاه
یا که یک شغل دست و پا بکند
توی یک کارخانه یا بنگاه
میتوانست عاشقی بکند
در دل روزهای فصل بهار
جشن عقد و عروسی اش باشد
توی یک باغ یا که یک تالار
میتوانست اهل موسیقی
یا که نقاشی و هنر بشود
در مسیر گذشتن ایام
روزی از روزها پدر بشود
میتوانست بی خیال از جنگ
سخت درگیر زندگی باشد
گاه مشغول شادی و لبخند
گاه رنج و دوندگی باشد
او ولی جای رخت دامادی
رخت خاکی جنگ را پوشید
بیخیال جوانیاش شد و بعد
زندگی را به اهل آن بخشید
رفت تا در مسیر عاشقیاش
رد پایش به جبههها برسد
در هیاهوی ترکش و باروت
سهم آرامشش به ما برسد
خواست سرمایه های زندگیاش
ریشه و خاک و کشورش باشد
سبز و سرخ و سفید باشد و عشق
تا ابد سایه گسترش باشد
خواست تا توی باغهای بهشت
همنشین فرشته ها بشود
جای این خانه های ویلایی
ساکن خانه ی خدا بشود
روزهای جوانیاش گرچه
توی یک قاب عکس جامانده
قهرمان محله ها شده است
اسم او روی کوچهها مانده
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.