«خلوصش» او را به اوج رساند
يکشنبه, ۰۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۰۶
«شهيد خرازي از ايثارگراني بود كه در ابتداي ورود به جبهه از دسته، گروهان و گردان شروع كرد تا به فرماندهي لشكر رسيد. از ويژگيهاي اين شهيد بزرگوار اين بود كه تيزهوش، شجاع، مدير و مدبر بود و در وجودش روحيه تعاونگرايي و صميمت موج ميزد.»
«شهيد خرازي از ايثارگراني بود كه در ابتداي ورود به جبهه از دسته، گروهان و گردان شروع كرد تا به فرماندهي لشكر رسيد. از ويژگيهاي اين شهيد بزرگوار اين بود كه تيزهوش، شجاع، مدير و مدبر بود و در وجودش روحيه تعاونگرايي و صميمت موج ميزد.» حجتالاسلام والمسلمين سيدحسين هاشمي، مسئول دفتر حضرت آيت الله طباطبايينژاد نماينده وليفقيه، نماينده مجلس خبرگان در استان و امام جمعه شهر اصفهان است. ايشان در زمان جنگ بيش از ده سال فرمانده سپاه شهرستان لنجان ـ زرينشهر ـ و بعد هم تا هنگام بازنشستگي مسئول حوزه نمايندگي وليفقيه در سپاه اصفهان بوده است. شرح شناخت اين روحاني بزرگوار را از آن شهيد ميخوانيم.
نحوه آشنايي شما با شهيد خرازي چگونه بود؟
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. الحمدلله رب العالمين. عزيزمان حاج حسين خرازي ـ خدا رحمتشان كند ـ از شهداي بزرگواري هستند كه كمتر كسي در استان اصفهان خصوصاً در بين رزمندگان هست كه آوازه ايشان را نشنيده باشد. در زمان جنگ ارتباط ما بيشتر در تيپ 44 قمر بنيهاشم(ع) و تيپ 91 بقيهالله شكل گرفت، چون نيروي اعزامي و ارتباطات شهرستان ما با اين دو تيپ مربوط بود. زماني كه در جبهه در خدمت برادران و رزمندگان بوديم نيز لشكر امام حسين(ع) از لشكرهايي بود كه پس از تيپ 44 قمر بنيهاشم(ع)، بيشترين رفت و آمد را به آنجا داشتيم. فرمانده اين لشكر شهيد حاج حسين خرازي بود. ايشان در زمان ورود به جبهه و جنگ يك جوان كمسن و عليالظاهر زير بيست سال بود، اما به خاطر خلوص و صفايش رشد چشمگيري داشت و دركش از مسائل نظامي بيشتر از سن او بود، در واقع عقل ايشان بيشتر از سنش بود. با اينكه آقاي خرازي دورههاي آنچناني نديده بود، اما از جمله رزمندگان و فرماندهاني بود كه حين جنگ ورزيده و مدبر شد.
اين مراحل را چگونه طي كرد؟
آقاي خرازي خوشاستعداد بود. همانطور كه در رشتهها و علوم مختلف گاهي ميگويند «التجربه فوق العلم؛ تجربه از علم بالاتر است» ايشان هم هنر و توان نظامياش بالا بود. اكثر فرماندهان ما در جنگ همينگونه بودند. شايد نود درصد از نيروها كه در زمان جنگ آبديده، مدير، مدبر و توانمند شدند در دانشگاه به طور كلاسيك دوره نظامي نديده بودند، خصوصاً شهيد خرازي و ديگر شهدا مانند شهيد كاظمي و شهيد شاهمرادي كه آنها نيز از اين جمله بودند. اين عزيزان ابتدا از تكتيراندازي در گروهانها و دستهجات شروع كردند، در ميدان تير آموزش ديدند و با آن خلوصي كه داشتند در خط مقدم تجربه آموختند و در يك فاصله زماني كوتاه فرمانده شدند؛ فرمانده دسته، گردان و تيپ و بعد هم با فرماندهي عالي، يك لشكر را اداره كردند.
شهيد خرازي حدود شش سال از هشت سال دفاع مقدس را در قيد حيات دنيوي بودند. اين شش سال در واقع زمان نسبتاً زيادي است كه بيشتر شهدا و فرماندهان ما نتوانستند آن را درك كنند، چون خيلي از اين عزيزان در همان يكي دو سال اول جنگ شهيد شدند. بنابراين در مقام مقايسه، شش سال زمان مناسبي است و دايره خدمات و ايثارگريهاي زيادي را دربرميگيرد.
دوست داريم ضمن صحبتهايتان، كارنامه شهيد خرازي را مرور بفرماييد.
شهيد خرازي از ايثارگراني بود كه در ابتداي ورود به جبهه از دسته، گروهان و گردان شروع كرد تا به فرماندهي لشكر رسيد. از ويژگيهاي اين شهيد بزرگوار اين بود كه تيزهوش، شجاع، مدير و مدبر بود و در وجودش روحيه تعاونگرايي و صميمت موج ميزد. ايشان، هم از تجربيات ديگران استفاده ميكرد و هم تجربه خود را به ديگران انتقال ميداد. آنچه شهيد خرازي را به اوج آن مراحل عالي نظامي و فرماندهي رساند خلوص ايشان و ارتباط با نيروها بود، به مسائل معنوي نيروها خيلي عنايت داشت و بسيار شجاع بود.
نمونهاي از مصداقهاي شجاعت ايشان را بگوييد.
شايد اصول نظامي اين باشد كه فرماندهان در عقبه كار بايستند و به نيروها دستور پيشروي بدهند، اما ايشان خودش پيشاهنگ بود و با نيروها جلو ميرفت. دوستان تعريف ميكنند رزمندگان كه جلو ميرفتند، خود آقاي خرازي از پشت بيسيم با آنها صحبت ميكرد. دوستان ميگفتند وقتي صداي ايشان را ميشنيديم و ميديديم به ما نزديك است دلگرم ميشديم و جلو ميرفتيم. از ديگر خصوصيات شهيد خرازي نجابت، كم حرفي، قاطعيت و سليمالنفس بودن ايشان و همچنين پرخاشگر نبودن او بود.
هر كدام از شهداي عزيزمان به معناي واقعي معنوي پرتوي از ذات اقدس الهي هستند، اما انگار شهيد خرازي دلداده ديگري است؛ اين را در حالات و سكنات و بيان دوستان و همراهان ايشان ميبينيم...
دقيقاً. زندگينامه هر كدام از شهدا را كه مطالعه كنيد و خاطراتشان را بخوانيد، ميبينيد تمام آنها ويژگيهاي خاصي داشتند. يعني تا ويژگيهاي الهي، معنوي و مثبت در وجود كسي نباشد شهيد نميشود. وقتي خداوند از بين رزمندگان و مردم بندهاي را انتخاب ميكند، خريدار، خداوند تبارك و تعالي است و ديگر بالاتر از او نداريم، پس خدا جنس خوب ميخرد. وقتي شهيد خرازي و حتي ديگراني كه مثلاً تكتيرانداز، آبدارچي، بيسيمچي، سقاي گروهان و گردان بودند يا حتي گاهي هيچكس آنها را نميشناخت و شهيد ميشدند، قطعاً امتيازاتي در وجود آنها بود كه خداوند متعال خريدارشان ميشد.
جالب اينكه اين معنويت حتي در سيماي شهيد خرازي هم موج ميزد و هويدا بود.
شهيد خرازي يكي از آن بزرگوراني است كه نمرهاش در اينگونه موارد بالا بود؛ وقار، سليمالنفس بودن، سلامت روحي و ارتباط با ديگران از ويژگيهايي است كه شايد فقط يكي دو مورد از آنها در بعضيها باشد، ولي ايشان بسياري از اين خصوصيات را يكجا داشت. شهيد خرازي در عين صميميت و گرم بودن، قاطع هم بود و آن روحيه نظامي را كه بايد در ميدان نبرد اعمال شود تا پيشرفت حاصل شود در حد عالي داشت. خلوص و محبت حاج حسين به نيروها بود كه آنها را دور ايشان جمع ميكرد.
نمونههايي از آن را به ياد داريد؟
مثلاً هنگام صرف غذا نميگفت من چون فرمانده لشكر يا تيپ هستم جدا غذا ميخورم. وقتي موقع صرف غذا و اقامه نماز ميشد با همه نيروها نماز ميخواند و مشغول غذا خوردن ميشد. اگر نان خشك و آبدوغ هم درست ميكردند ايشان از بقيه جدا نبود و همين باعث ايجاد علقه ميشد. نيروهاي رده پايينتر به ايشان عشق ميورزيدند چون ميديدند فرماندهشان با آنها ميگويد و ميشنود، نماز ميخواند، غذا ميخورد، گرم ميگيرد، پس دلگرمي پيدا ميكردند. همه فرماندهان جنگ ما اينگونه بودند و شهيد خرازي يكي از همين خوبان بود كه نيروها با عشق در كنار ايشان در جبهه ميماندند.
در زمان جنگ، آرا و عقايد مختلف بود. گاهي كه شهيد خرازي و شهيد شاهمرادي با هم مينشستند و صحبت ميكردند، نيروها با تفكرات مختلف دور آن دو نفر جمع ميشدند. همين مسأله عاملي براي جذب نيروها و نگه داشتن آنها در جبهه بود.
خاطرهاي از شهيد خرازي برايتان نقل كنم؛ يك روز بنده از تيپ قمر بنيهاشم(ع) به لشكر امام حسين(ع) رفتم تا دوستان را ملاقات كنم. آنجا يكي از رفقا به من گفت آقاي خرازي دستور داده است كه پيراهنهاي نيروهاي بسيجي ـ خصوصاً اينكه سپاه تازه سرباز گرفته بود ـ بايد روي شلوارهايشان باشد. بعضيها ميگفتند حتماً بايد اصول نظامي رعايت شود؛ عرف نظامي اين است كه پيراهن در شلوار نباشد، ولي شهيد عزيزمان حتي به سربازها هم دستور دادند اينگونه باشند. ما نزديك ستاد فرماندهي، شهيد خرازي را ديديم، بنده پرسيدم اينكه چنين دستوري دادهايد علت خاصي داشته است؟ ايشان در جمع آنجا صحبتي راجع به اين موضوع نكرد، اما كمي آنطرفتر كه رفتيم گفت حاج آقا؛ اينها اكثراً جوانند و دور از وطن و شهرشان هستند، ميخواهم پيراهن روي شلوار باشد كه حجب و حياي اين رزمندگان جوان حفظ شود. بنده فكر كردم و ديدم چه تفكر خوبي است. اصلاً لباس سنتي كشور ما هم در قديم همينگونه بوده است. در آن زمان شهيد خرازي به اين نكته توجه داشت. ايشان ميگفت ما شايد در جامعه نتوانيم اين رويه را اعمال كنيم، اما فعلاً ميتوانيم در حد اين مجموعه، امر به معروف و نهي از منكر كنيم و وظيفهمان را انجام دهيم.
حاج آقا؛ در بحث تهجد و شبزندهداري شهيد خرازي چگونه مؤمني بود؟
بنده شبها خيلي همراه ايشان نبودم، اما دوستان تعريف ميكردند كه اهل ذكر و دعا بود. جالب است كه وقتي انسان كمحرف شد، چندان بيكار نمينشيند و گاه و بيگاه به ديدار خدا مشغول ميشود.
منظورتان اين است كه شهيد خرازي كمحرف بود؟
ايشان كم حرف ميزد، وقتي هم كه حرفي ميزد حرفهايش پخته و منطقي بود. شهيد خرازي سعي ميكرد در قضاوتها و صحبتهايش خيلي به مسائل جناحي دامن زده نشود.
در جملهاي گفتيد كه عقل شهيد خرازي بيشتر از سن ايشان بود.
همان تدبيرش راجع به لباس و پوشش، برآمده از عقل ايشان است كه عقل الهام گرفته از مكتب است. حاج حسين در آن زمان بيست و سه چهار ساله يا حتي كمتر بود. اين تدبير متعلق به يك فرد كامل و چهلساله به بالاست كه چنين مطلبي را درك ميكند. ايشان همانطور كه به مسائل ريز نظامي توجه داشت و آنها را پيگيري ميكرد، به مسائل ريز اخلاقي هم توجه داشت.
جمله معروفي منسوب به مولا علي(ع) است كه هر آدمي شرم و حيا در چهرهاش هست، هم دانا و هم مؤمن است در چهره شهيد خرازي نيز از روي عكسهاي شان ميبينيم كه نجابت، وقار، ايمان، معصوميت و دانايي هويداست.
بله، دقيقاً. البته اگر دقت كنيم گاهي ميبينيم فردي را كه نماز شب هم ميخواند، اما در جامعه با ديگران خوب برخورد نميكند يا اخلاقش خوب نيست، پس نماز شب خيلي در او اثر نكرده است. اما آن عباداتي كه شهيد خرازي انجام ميداد با معرفت عميق توأم بود، يعني ايشان خوب خودش را ساخته بود. حيايي كه حاج حسين داشت به بزرگي او خيلي كمك ميكرد. شهيد خرازي با جود و بخشش بود و كسي هم كه اهل جود و بخشش باشد به ـبزرگي ميرسد. مولا اباعبدالله الحسين ـ عليهالسلام ميفرمايند: «كسي كه با جود و بخشش باشد، بزرگ ميشود.» شهيد خرازي هم از كساني بود كه با بخشش بود؛ بخشش بالاتر از اين كه يك دستش را از بالاي شانه در جنگ تقديم كرد و چند سال با يك دست جنگيد و فرماندهي كرد؟ ايشان همان روحيهاي را كه پيش از آن با دو دست داشت پس از آن هم با يك دست حفظ كرد. همه شهداي ما بزرگي و آقاييشان به دليل جود و بخششي است كه در راه اسلام و تحت فرمان وليفقيه زمانشان حضرت امام خميني ـ رحمتالله عليه ـ داشتند، اما هر كدام جود بيشتري داشتند سيادت بيشتري هم پيدا كردند.
به شهيد خرازي «حاج حسين» ميگفتند، آيا به مكه هم مشرف شده بود؟
بله، ايشان به حج رفته بود. البته اين شهيد بزرگوار به دنبال گرفتن امتيازهايي از قبيل رفتن به مكه نبود، بلكه بيشتر هم و غم ايشان تا زمان شهادت، جنگ بود چون امام مسأله اصلي را تا آن موقع جنگ ميدانستند. فرماندهاني كه به پشت جبهه ميرفتند و در شهرها به پدر و مادرشان سر ميزدند، حتماً به خانواده شهدا، جانبازان و رزمندگان نيز سر ميزدند. حاج حسين هم اين خصوصيت را داشت و وقتي به مرخصي ميرفت به خانواده شهدا سر ميزد و به پدر و مادرشان محبت ميكرد.
بنده در لحظه شهادت اين بزرگوار توفيق حضور نداشتم و جزئيات آن را نميدانم. فقط خبر آن به ما رسيد. دوستان تعريف ميكردند تا آنجايی كه امكان داشت ما مانع ميشديم كه آقاي خرازي زياد به خط مقدم نرود و اين يادگار جنگ بماند تا بعدها هم از وجود ايشان استفاده كنيم، اما در عمليات آخر به حرف ما توجه نكرد، ميگفت طاقت نميآورم و بايد در ميدان باشم. ايشان هميشه در ميدان جنگ حاضر بود و همانجا هم به شهادت رسيد.
تشييع جنازه شهيد خرازي را به خاطر داريد؟
بنده هنگام تشييع جنازه اين شهيد عزيز براي سخنراني به زرينشهر رفته بودم و حضور نداشتم، اما شنيدم كه خيلي باشكوه برگزار شد. حتي از شهرستانهاي ديگر هم آمده بودند، چون نيروهای رزمي لشكر امام حسين(ع) از اكثر شهرستانها بودند. تمام مراسمي كه از طرف مسئولين، نماينده وليفقيه آن زمان، استانداري و از طريق سازمانها و مؤسسهها برگزار شد باشكوه و عالي بود. منظور اينكه همانگونه كه حق ايشان بود، مردم معرفت نشان دادند و آمدند. همه عزتي كه خداوند به شهدا داد ثمره آن جود و بخششي بود كه در راه خدا كردند. همه شهداي ما اهل بخشش بودند، لذا بزرگ شدند و آنهايي كه بزرگتر شدند جود و بخشش بيشتري داشتند. اقتداي شهداي ما به سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) بود و چون پيرو ايشان بودند محترم شدند. اگر در زندگي امثال شهيد خرازيها و فرماندهان شهيدي كه در سطح كشور داشتيم دقت كنيد، ميبينيد كلام امام حسين(ع) را در عمل اجرا كردند و كمال و بخشش آنها به شهادت ختم شد، يعني بالاترين داراييشان را نثار كردند.
امروز جوانان ما بايد درس بگيرند. زندگي شهداي ما را بايد هنرمندانه نوشت كه جوان حوصله داشته باشد آن را بخواند. جوانان امروز ما اگر بخواهند بزرگ و آقاي جوانان عصر خود شوند بايد شرح حال و زندگي امثال شهيد خرازيها، شهيد كاظميها، شهيد شاهمراديها و شهيد ردانيپورها را بخوانند. اگر جوانان امروز ما به زندگينامه شهدا توجه داشته باشند، هم كشورمان عزت پيدا ميكند، هم نظاممان بالنده ميشود و هم خود آنها افراد به بزرگي ميرسند. به دنبال انديشههاي غربي و افكار انحرافي بودن، جداي از اينكه كشور را زمين ميزند، باعث ميشود اول خود اين افراد زمين بخورند. شهيد خرازي يكي از آن عزيزاني بود كه هم به اين مملكت خدمت كرد، هم آرامش بخشيد و هم رفتار و كردارش ميتواند براي فرزندان ما الگو باشد. شهدا به وقتش درس خواندند، به وقتش ـ زماني كه ديدند نياز هست ـ درس را كنار گذاشتند، به جنگ رفتند و كشور را حفظ كردند. آنها از نظر امنيتي، بستري فراهم كردند كه جوانان و نوجوانان امروز درس بخوانند. ما هر آنچه داريم از بركت وجود شهداست.
نظر شما