زنان هويزه
نوید شاهد: وقتي سوسنگرد در محاصره قرار گرفت و عراقيها شهر را زير اتش گرفتند ما شهر را ترك رديم و به طرف هويزه رفتيم. در هويزه صبح كه شد زنها در خيابان جمع شدند و به مردها گفتند: چرا شستيد تا كفر وارد شهر شما شود و شهر را بگيرد و بر زن و مرد شما حكومت كند؟ چرا نميجنگيد؟ عراقيها به خانه بخشدار حمله كرده بودند و يك نظامي را سخت زده بودند. بچهها نيز شروع كردند به شعار مرگ بر صدام و مرگ بر امريكا دادن.
مردها با تحريك زنها از جا بلند شدند اسلحهها را درآوردند، خشابها را پر ردند و جمعيتشان مدام در حال زياد شدن بود. زنها شروع به دست زدن و تشيوق مردان كردند. مردها فرياد ميزدند اي اسلام تو را زنده ميكنيم، اي امام از تو دست برنميداريم و به صورت يضله كه پرش مانند است ميپريدند و احساس خود را نمايان ميكردند. هر كس هر چه داشت برداشت و راه افتاد. زنها پشت سر مردها فرياد ميزدند: خائنين را بايد بيرون كنيد.
خائنيني كه به عراقيها كمك ميكردند با ديدن اين صحنه خود را به رودخانه انداختند تا فرار كنند. مردم تعدادي از آنها را دستگير كردند و با چوب و چماق هر چه داشتند به جان آنها افتادند. زناني كه از كشته شدن يك مرغ ناراحت ميشدند چنان آنها را زدند كه خون از سر و صورتشان راه افتاد.
تصميم گرفتيم به سوسنگرد برويم. وقتي وارد شهر شديم گفتند: خواهراني كه مايل به خدمت هستند بيايند و امدادگر شوند، ما هم رفتيم و اسم نوشتيم. شهر از عراقيها و خائنين پر شده بود. بعد از آنكه رزمندگان حمله كردند خائنين در حالي كه ماسك زده بودند با ماشين به طرف بستان فرار كردند. آقاي غرضي فتند ما عملياتي داريم كه سوسنگرد را بزودي آزاد ميكنيم.
سر ظهر بود كه فريادي در كوچه و خيابانهاي شهر بلند شد كه ارتش آمد. اول كسي باور نميكرد ولي با ديدن ماشيني كه پر از برادران ارتشي بود همه خوشحال شدند. خواهري بود كه پرچمي در دست به اين طرف و آن طرف خيابان ميدويد، فرياد ميزد و گريه ميكرد. خواهراني را ديدم كه با حفظ حجاب خود شعارهايي به زبان عربي سر ميدادند، داخل جمعيت آنان شديم. از يكي از آنها پرسيدم: كجا بوديد و چه ميكرديد؟ گفت: نزديك جبهه بوديم، صبح خبردار شديم كه بين سوسنگرد و حميديه حمله شده است ما هم با چوب و چماق پياده به سوي جبهه رفتيم و گفتيم هر طور شده ما هم بايد بجنگيم. در عرض اين چند روزي كه عراقيها اينجا بودند آرامش نداشتيم و شب نميتوانستيم بخوابيم.
ميگفتند: از محلهاي به نام مشروطه در سوسنگرد به جبهه رفته بودند ولي برادران رزمنده از ترس آنكه آسيبي به آنها برسد به آنها گفتند به نزديكي شهر بروند و اسيراني را كه در حال فرار هستند دستگير كنند. اسرا ميخواستند خودرا به بستان رسانده و از آنجا فرار كنند. دسته دسته عراقيها را ميديدم كه سوار ماشين شدهاند و آنها را به طرف مسجد منتقل ميكنند. سيد حسن خميني نوه امام هم در ميان كساني بود كه حمله كردند و شهر سوسنگرد را آزاد كردند.
به قول استاد شهيد مرتضي مطهري قيام 15 خرداد با وجود آن همه شهيد به اين دليل شكست خودر كه زنان در صحنه نبودند و انقلاب اسلامي 57 به دليل حضور زنان پيروز شد. وقتي قرار باشد زنها با چوب و چماق راه بيفتند غيرت مردها اجازه نميدهد كه كنار بايستند. در يكي از روستاهاي سوسنگرد به نام «شاجريه» اتفاقي افتاد كه اكنون به صورت داستان درآمده است. زني به نام «ننه خضيره» با زبان چرب و نرم خود اعتماد عراقيها را جلب ميكند و وانمود ميكند كه با آنها هست. آنها را به خانه خود ميآورد و پذيرايي ميكند و از آنها ميخواهد تا ناهار درست شود بروند و شنا كنند. عراقيها هم ميروند. ننه خضيره بلافاصله دست به كار ميشود و براي آنها ناني ميپزد كه آغشته به سم بوده است عراقيهاي گرسنه هم وقتي برميگردند غذا را به همراه آن نان ميخورند و همه در دم كشته ميشوند اين يكي از افتخارات زنان عصر امام خميني است.
شهين نعماني
«بسيج خواهران سوسنگرد»