شلیک کن به سینهي من ذاقهها پر است
باور کنید جادوی سرب مذاب را
این سیل تا فرا نگرفته است شهر را
در نطفۀ خودش بکشید انقلاب را
سانسور میشود همه ی زخم های ما
حلقه کنید دور گلوها طناب را
با تانک آمریکایی و با بمب خوشه ای
نازل کنید بر سر مردم عذاب را
شلیک کن برادر دینی به سینه ام
بیدار کن تمامی مردان خواب را ...
شلیک کن برادر دینی هوا پس است
این خاورمیانه نه ، بیت المقدس است
امروز مصر باور زیتون گرفته است
چشم تمام شهر مرا خون گرفته است
طغیان رود نیل کمی فرق می کند
فرعون را درون خودش غرق میکند
فریاد، انفجار، هوا غرق دود شد
این بار وقت بازی آل سعود شد
هرچند رنگ و روی لباست پلنگی است
ما هر دو نسلمان عرب است این چه جنگی است
بنشین و لب بزن تن سیگار برگ را
تقسیم کن میان زن و مرد مرگ را
از روی نعش این همه آدم عبور کن
اسلام را به یاد بیاور مرور کن
آیا برادریم؟ چه جای تفکر است
شلیک کن به سینهي من ذاقهها پر است
شلیک کن بخوان غزل نفت خام را
با خون بشوی کاشی بیت الحرام را
آواز فتح روی زره پوش سر بده
معنای تازهای به حقوق بشر بده
شلیک کن مدام که جرئت گرفتهام
حالا که رنگ و بوی شهادت گرفتهام _
« رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»
سروده ای از حسن توکلی
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.