تقدیم به اولین آفتاب ولایت؛ غدیرخم
چهارشنبه, ۰۳ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۱۷
قسم بجان تو این عشق ای تمامی هست که هست هستی ما زا غدیرخم تو مست
قسم بجان تو این عشق ای تمامی هست که هست هستی ما زا غدیرخم تو مست
در آن خجسته غذیر تو دید دشمن و دوست که آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان ز گوهر آدم نداشت هر که نبود به خمسرای ولایت خراب و باده پرست
بباغ خانه تو کوثری و بهشتی بود که بر ولای تو دل بسته بود صبح الست
در آن میانه که مستی کمال هستی بود بدور سرمدیت هر که مست شد پیوست
بساط دوزخیان زمین ز خشم تو سوخت چو در سپاه ستم برق دوالفقار بوجست
هنوز اشک تو بر گونه زمان جاریست ز بس که آه یتیمان دل کریم بوجست
ز حجم غربت تو می گریست در خود چاه از آن به چشمۀ چشمش همیشه آبی هست
هنوز مویه کند کوفه از غریبی تو زمانه از غن تنهائیت به گریه نشست
دمی که خون تو محراب مهر رنگین کرد دل تمامی آئینه ها ز غصه شکست
در آن خجسته غذیر تو دید دشمن و دوست که آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان ز گوهر آدم نداشت هر که نبود به خمسرای ولایت خراب و باده پرست
بباغ خانه تو کوثری و بهشتی بود که بر ولای تو دل بسته بود صبح الست
در آن میانه که مستی کمال هستی بود بدور سرمدیت هر که مست شد پیوست
بساط دوزخیان زمین ز خشم تو سوخت چو در سپاه ستم برق دوالفقار بوجست
هنوز اشک تو بر گونه زمان جاریست ز بس که آه یتیمان دل کریم بوجست
ز حجم غربت تو می گریست در خود چاه از آن به چشمۀ چشمش همیشه آبی هست
هنوز مویه کند کوفه از غریبی تو زمانه از غن تنهائیت به گریه نشست
دمی که خون تو محراب مهر رنگین کرد دل تمامی آئینه ها ز غصه شکست
منبع: چهارده نور ازلی/ اشعاری پیرامون چهارده معصوم علیه السلام/نصرالله مردانی
نظر شما