تقدیم به آخرین امام منتظران؛ شهسوار ملک هستی
چهارشنبه, ۰۳ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۷
با ظهوری آسمانی آفتابی ناگهان / مشرق از مغرب برآرد تا بگرداند زمان/
مرگ را گردن زند با تیغ عالمگیر عشق / تا بباراند به صحرای عدم باران جان
با ظهوری آسمانی آفتابی ناگهان مشرق از مغرب برآرد تا بگرداند زمان
مرگ را گردن زند با تیغ عالمگیر عشق تا بباراند به صحرای عدم باران جان
می زند باز خسمه های داد بر تار وجود آنکه دارد شور رستاخیز هستی در بیان
خوش نوازد زهره چنگی به آهنگ و طرب با طلوع نام او در بزمگاه اختران
تا بر افروزد چراغ مرده جانرا به تن می دهد در ظلمت اندیشه خورشید روان
شهسوار ملک هستی داد را می گسترد در شعاع اسم اعظم بیکران در بیکران
آسمان در آسمان آیئنه باران می کند با نشانی آسمانی آن وجود بی نشان
ای من گمگشته چشم بسته دل باز کن تا ببینی در نگاهش گردش هفت آسمان
گرگ را با میش بینی در چراگاه زمین یوسف ما چون برآرد سر ز چاه لامکان
آنچه هواهد آرزومندی به دوران ظهور می نماید رد بهشت دیدگانش عین آن
راحت از هنگامه سخت قیامت بگذرد هر که دارد از امام عاشقان خط امان
جلوه هایی تازه دارد هر زمان چون ماه نو از درخشان خانۀ آیینه یار مهربان
عاشقان او سر از کوی مغان برداشتند همچو حافظ مست از خمخانه پیر مغان
چشمهامان مانده ب رراهش به شام انتظار
باز کی رخ می نماید آفتاب ناگهان
نظر شما