دستور حمله از قرارگاه کربلا
من در گردان حبیب ابن مظاهر از تیپ محمد رسول الله بودم که فرماندهی آن را برادر شهید محسن وزوایی به عهده داشت.
شب یکم فروردین ماه ۱۳۶۱ با فرماندهی برادر محسن وزوایی شروع به پیش روی کردیم. پس از پیمودن مسافتی در تاریکی شب (حدود یک ساعت) یک دفعه برادر وزوایی دستور داد هرکس هرجایی که هست روی زمین بیفتد.
چند دقیقه ای (حدود ۱۰دقیقه)طول کشیدکه زمزمه هایی شنیده می شد که راه را گم کرده ایم و اشتباهی آمده ایم. بعضی ها می گفتند چیزی تا اسارتمان باقی نمانده است و خلاصه یک دلهره ای درهمه به وجود آمده بود. همه منتظر دستور برادر وزوایی بودند در همین لحظه متوجه شدیم که برادر وزوایی چند قدمی از دیگران فاصله گرفته و به نماز ایستاده است.
من کمی به طرف اونزدیک شدم.متوجه شدم که در پایان دورکعت نماز دست خود را به طرف آسمان بلند کرده و میگوید، خدایا من به خاطر تو و رضای تو و به خاطر دین و مملکت خودم به این نبرد آمده ام و حتی اگر به من دروغ هم گفته باشند و این جنگ، جنگ حق علیه باطل نباشد، من به خاطر حق بودنش به جنگ آمده ام ،و از تو می خواهم که در این ساعت از شب که به وقت ملکوتی اذان صبح هم نزدیک می شویم و همه دلها بسوی تو روانه می شود، خدایا، خداوندا، از تو می خواهم که یاری ام کنی و راه را به من نشان دهی.
پس از دعا و نیایش به درگاه خداوند یک دفعه از جا برخاست و دستور حرکت داد و پس از پیمودن مسافتی همه متوجه شدیم که نزدیک سنگر عراقیها هستیم. دستور ایست از طرف برادر وزوایی صادر شد وهمه منتظر دستور حمله ماندیم. در ساعت چهار صبح دستور حمله از قرارگاه کربلا صادر گردید که ما درهمان ساعت اولیه تعداد زیادی از عراقیها را به اسارت در آوردیم و در ساعت صبح درهدفهای تعیین شده که همان تپه های علی گره زد بود مستقر شدیم.
والسلام
راوی: سید نبی الله شریفی