غریبه ای که بابایِ شهید «مریم» بود/ گفت و گو با فرزند شهید یدالله کلهر
در عکسی دیگر دخترک قاب عکس را در دست گرفته و کنار تابوت ایستاده است. جمعیت زیادی برای تشییع آمده اند و خیلی ها برای این دختر کوچولو غصه می خورند اما مریم فارغ از این دلواپسی ها، از کنار این نگاه ها می گذرد و به خاطراتش با مرد غریبه ای فکر می کند که گاهی به خانه شان می آمد و حالا مادر در کنار پیکر آن مرد شیون می کند و با هر بار نگاه کردن به مریم، جگرش بیشتر و بیشتر می سوزد.
چهره مردی که داخل تصویر هم نگاهش نافذ است، برایش آشناست. گاهی به خانه شان سر می زده. این مرد برای مریم غریبه بوده و هربار که خانه شان می آمده، چشم به لب های مریم می دوخته تا او را بابا صدا کند اما دخترک همیشه گمان می کرده، پدربزرگ، پدرش است.
عکس ها قدیمی است و داستانی که بیش از 30 سال از آن گذشته را روایت می کند.
مریم آرام آرام قد می کشد و بزرگ می شود. دیگر پدر بزرگ، پدر نیست و او می داند که پدر همان غریبه مهربانی است که حالا همه او را فرمانده شهید صدا می زنند؛ فرمانده ای که قرار است تا سالیان سال از رشادت هایش بشنود و نام او را چون مدالی افتخار آفرین برگردن بیاویزد.
مریم کلهر، دختر شهید یدالله کلهر (قائم مقام لشگر 10 سید الشهدا که یکم بهمن 1365 در شلمچه به شهادت رسید) است. سال 1360 به دنیا آمده و خاطرات مبهمی از پدر دارد.
مریم تنها فرزند خانواده است و یادگار شهید یدالله کلهر؛ شهیدی که در وصیت نامه خطاب به همسرش می گوید: «... استاد خوبی باشی برای تنها دخترم مریم که هنوز هم پدر خود را به خوبی نمی شناسد. مریم را طوری تربیت کن که در آینده زنی مسلمان، متعهد و لایق برای اسلام و جامعه اسلامی باشد...»
روزگار می گذرد و مریم بزرگ و بزرگ تر می شود. بعد
از آن که دیپلم می گیرد، سال 1383 ازدواج کرده و ثمره آن سه فرزند با نام های
امیرعلی، پارسا و حلماست.
شهید یدالله کلهر، فرمانده شناخته شده ای است که نیاز به معرفی ندارد و به طور معمول در بین آن هایی که دفاع مقدس را درک کرده اند، کمتر کسی است که شهید کلهر را نشناسد. مریم از قدرت و توانایی پدر بسیار شنیده است اما بزرگترین شاخصه پدر را، شهامت می داند.
اگرچه فرزند فرمانده شهیدی است که در ایران به ویژه شهر کرج به خوبی او را می شناسند اما سادگی در صدایش موج می زند و آنقدر ساده از پدر می گوید که گویی هر لحظه با او زندگی می کند.
درباره شهید یدالله کلهر کتاب ها مختلفی از جمله «غریبه» به چاپ رسیده است و مریم اگرچه خود دست خطی برای پدر ننوشته است اما با دقت کتاب ها و مقاله هایی که هر کدام دریچه ای تازه از پدر به رویش می گشاید را، می خواند.
مریم کلهر که مسولیت تربیت سه فرزند را برعهده دارد، تلاش کرده تا به وصیت پدر نیز جامه عمل بپوشاند و زنی لایق و متعهد برای اسلام و جامعه باشد.
او معتقد است باید با برگزاری یادواره ها،یاد شهدا را زنده نگاه داشت. اگرچه در روستای باباسلمان هر سال برای شهید کلهر مراسم سالگرد گرفته می شود، اما مریم کلهر نیز تصمیم دارد تا مراسم پاسداشتی برای پدر بگیرد و شهید کلهر را به خوبی معرفی کند.
بعد از شهادت پدر، همرزمان شهید کلهر به دیدار مریم و خانواده پدری اش می آمدند تا شاید اندکی جای خالی شهید را پُر کنند؛ بزرگ مردانی که برخی از آنها شهید شدند و و فرزندانشان همدرد مریم. و آنها که ماندند هنوز هم گاهی سراغ دردانه فرمانده شان را می گیرند تا شاید نظر شهید کلهر از آنها برنگردد.
هریک از شهدا، اسطوره هایی تکرار ناپذیرند که داستان آن ها در سطر سطر تاریخ، ماندگار می شود و خانواده شهدا نیز امانت هایی هستند چون گوهر پُر بها. مریم های بی شماری داغ پدر بر دل دارند و منتظر روزهای وصال در محضر یگانه متعال. امید که تا هستند و ما هستیم، «دیوار تنهایی دلشان ترک بر ندارد».
نوید شاهد