گفت وگو با رحمت انصاری عکاس و تصویربردار دفاع مقدس
پنجشنبه, ۰۹ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۰۲:۴۶
آخرین عکس شهید املاکی را من گرفتم. وقتی از روستای ننه مریوان بعد از صحنه های به یاد ماندنی وداع رزمندگان با یکدیگر که واقعاً یک فضای معنوی به یاد ماندنی بود و هرگز از یادها خارج نمی شود. آن زمان شاید برایم مهم نبود ولی حالا هر وقت در هر جا خصوصاً در فضای مجازی می بینم تمام صحنه های عملیات خصوصاً خبر شهادت ایشان یادم می آید.
آخرین عکس

نوید شاهد: رحمت انصاری از عکاسان دفاع مقدس است. او از تیرماه 61 وارد تبلیغات سپاه لنگرود شد و مسولیت قسمت سمعی و بصری سپاه لنگرود را از روز اول ورود به سپاه بر عهده گرفت. با آغاز جنگ تحمیلی عکس هایی از عملیات های مختلف جنگ را به ثبت رساند. عکس هایی که لحظه های ناب جنگ را در قاب تصویر جای داد. آخرین عکس از شهید املاکی به نام اوست. شرح برخی وقایع جنگ در قالب گف توگو را از نگاه دوربین ایشان می خوانید.

بفرمایید چگونه وارد سپاه و جبهه جنگ شدید؟

تیرماه سال 60 به عنوان بسیجی بعد از طی دوره آموزش نظامی در گرگان همراه با حدود 300 نفر دیگر از رزمندگان گیلان و مازندران، به فرماندهی سردار شهید حاج محمود آذر ارجمند از چالوس )که آن زمان گیلان و مازندران در قالب لشکر 25 کربا به عنوان منطقه 3 گیلان و مازندران و فرماندهی آن در چالوس مستقر بود( سازماندهی و به کردستان شهر سردشت اعزام شدم. بعد از 3 ماه و اتمام مأموریت برگشتم. بعد از حدود یک هفته برای بار دوم اعزام شدم مریوان. با گروه مبارزین عراقی به فرماندهی جال طالبانی سازماندهی شدم و بعد از اتمام مأموریت 3 ماهه، اردیبهشت سال 61 به گیلان برگشتم. از تیر ماه 61 وارد تبلیغات سپاه لنگرود شدم. مسولیت قسمت سمعی و بصری سپاه لنگرود را از روز اول ورود به سپاه بر عهده گرفتم. وسایل سمعی و بصری را از برادر علی نجیبی تحویل گرفتم. سمعی بصری چند بخش داشت: 1. بخش صوت 2. بخش عکاسی 3. بخش نمایش )فیلم( 4.بخش تصویربرداری.

شب اول ورودم به سپاه مصادف شد با بردن فیلم به زادگاه شهید املاکی یعنی روستای کولاک محله کومله. موضوع فیلم هم مبارزه مردم ایران علیه رژیم ستم شاهی پهلوی بود. اولین آشنایی من با سردار شهید املاکی همان شب بود. با هم از سپاه لنگرود به روستایشان برای نمایش فیلم رفتیم. راننده هم سردار املاکی بود. آن شب در مسیر راه چند سؤال از من پرسید. یک سؤال خانوادگی بود. وقتی جواب دادم مادرم سال 53 فوت کرده است دستی بر سرم کشید. آن زمان 17 سالم بود. آنجا اولین برخورد مهربانانه ایشان نسبت به خودم را احساس کردم. دوستی من با ایشان از همان جا شروع شد.

دهم تیر 62 برای آموزش دوره تخصصی تصویربرداری و عکاسی به شهر ساری استان مازندران اعزام شدم. یک دوره بسیار فشرده 45 روزه را طی نمودم. بعد از چند ماه حضور در سپاه لنگرود، برای سومین بار راهی جبهه شدم. ولی این بار در تیپ نبی اکرم )ص( و در واحد تبلیغات، قسمت سمعی بصری مستقر در سرپل ذهاب مشغول به کار شدم. حدود یک سال در جبهه سومار، قصر شیرین و خود سرپل ذهاب در خدمت عزیزان بودم. یعنی 63 اعزام شدم و 64 به سپاه لنگرود برگشتم.

بعد از تشکیل لشکر قدس گیلان و جدا شدن نیروهای گیلانی از لشکر 25 کربا و پیوستن به لشکر قدس، من هم برای چهارمین بار در سال 65 به تبلیغات لشکر پیوستم. این افتخار را داشتم تا پایان جنگ در کنار رزمندگان باشم و از زاویه دوربین خاطرات این عزیزان را ثبت و ضبط نمایم. خدا را شکر می کنم از این بابت توانستم قطره ای از دریای ایثار، شجاعت و... شهدا و رزمندگان لشکر قدس را به تصویر بکشم.

بعد از گذشت بیش از سی و چند سال از دوران دفاع مقدس، نسل امروز از آرشیو دفاع مقدس بهر همند می شوند. واقعاً خداوند را شاکرم و به این خدمتم افتخار می کنم.

بعد از تشکیل لشکر قدس، نیروهای گیلانی از یگا نهای مختلف به لشکر قدس پیوستند. یعنی نیروهای گیلانی همدیگر را پیدا کردند. از جمله سردار شهید حسین املاکی که از لشکر 25 کربا برای تشکیل لشکر قدس مستقر در سنندج تشریف آورده بود. در آن جا بیشتر همدیگر را می دیدیم. گرچه مسئولیت ایشان عملیاتی بود و کار من تبلیغاتی. ولی کم وبیش همدیگر را در لشکر می دیدیم.

آخرین عکس
کربلای 5 شهرک دویجی

مهم ترین فعالیت تبلیغات در زمان عملیات چه بود؟

تبلیغات یک واحد تاثیرگذار در هر یگان در طول 8 سال دفاع مقدس بود و هنوز هم هست. آرشیوهای دوران دفاع مقدس هم یادآور ایثارگری های نسل انقاب و هشت سال دفاع مقدس است و هم نسل امروز و آینده می تواند از تاریخ پر حماسه دفاع مقدس و مظلومیت مردم ایران اسلامی، بهره مند می شوند. این یک افتخار برای واحد تبلیغات بود. کار تبلیغات آن قدر مهم و ضروری بود و هست که امام )ره( فرموده بودند سلاح تبلیغات برنده تر از سلاح جنگ است.

تبلیغات برای ثبت و ضبط وقایع دوران دفاع مقدس پابه پای رزمندگان در میدان نبرد به خوبی انجام وظیفه کرد. شاهد این حرفم همین بس که بیش از 300 شهید تقدیم نظام اسامی نمود. بعضی از این شهدا با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسیدند.

تبلیغات در دوران دفاع مقدس دوبعدی عمل می کرد که موجب اثربخشی فراوان در جبهه و جذب نیرو در پشت جبهه می شد.

اثرگذاری بالایی بر روحیه رزمندگان در جبهه ها داشت. تبلیغات چند قسمت داشت:

انتشارات، تبلیغات داخلی، توزیع، روابط عمومی. تبلیغی هنری که مهم ترین قسمت عملیاتی تبلیغات، سمعی و بصری و تبلیغاتداخلی بود. به نظر من سمعی و بصری مهم تر از تبلیغات داخلی بود. چون تمام رخدادهای جنگ توسط این قسمت آشکار و بیان می شد. حتی صدا و سیمای استان زمان عملیات وارد یگان می شد. همراهی این گروه در منطقه عملیاتی با این قسمت بود. در مورد فعالیت این قسمت باید اضافه کنم که کار ما قبل از عملیات، یعنی با مصاحبه تصویری و عکس سوژه ای از ارکان لشکر، گردان ها، گروها نها و واحدهای عملیاتی شروع می شد. مأموریت دوم درحین عملیات بود یعنی پابه پای گردان های عمل کننده در عملیات، در کنارشان حضور داشتیم، برای ثبت و ضبط از ایثارگری های این عزیزان و مرحله سوم اینکه وقتی در پایان هر عملیات چه در عقبه یگان و چه در شهرهای استان مراسم های ویژه برای شهدای هر عملیات می گرفتند. برای ثبت و ضبط برنامه ها حضور داشتیم. بخشی دیگری از کار ما آماده کردن سیستم صوتی در همه مواقع، چه سیار و چه ثابت بود.

اجرای صبحگاه مشترک در عقبه یگان، اجرای مراسم مذهبی و معنوی، پخش سرودهای حماسی قبل از عملیات به عهده این واحد بود. این فعالیت ها در حین عملیات و بعد از هر عملیات انجام م یگرفت و خیلی تأثیرگذار بود.

کار دیگری که ما انجام می دادیم، فیلم های مربوط به عکاسی را در بین رزمندگان، تبلیغات گردا نها و واحدهای لشکر قبل از هر عملیات و در حین عملیات توزیع می کردیم. تعداد فیلم های عکاسی بعضی از عملیات ها به بیش از 300 حلقه می رسید.

کار بسیار باارزشی بود. بعضی وقت ها چاپ را هم انجام می دادیم. این فعالیت ها بخشی از کار واحد تبلیغات، قسمت سمعی و بصری در جنگ بود. قسمت توزیع، از توزیع روزنامه گرفته تا کتاب های دعا، پرچم، دفترچه یادداشت و پیشانی بند را به عهده داشت. قبل از عملیات و در حین عملیات این مسئولیت را انجام می داد. کار مهم دیگری که تبلیغات انجام می داد و خیلی هم مهم بودنصب تابلو با شعارهای معنوی و حماسی بود. مشخص کردن محور عملیات لشکر قبل از اجرای عملیات انجام می گرفت تا رزمندگان لشکر مسیر را اشتباه نکنند مثلاً )ل105 ( (ل52)یعنی لشکر 105 قدس. هر قسمت از تبلیغات مأموریت خاص خودش را داشت. می توان گفت در هشت سال دفاع مقدس، سلاح تبلیغات برنده تر از سلاح جنگ بود.

یک برنامه ویژه داشتیم که همه قسمت های تبلیغات درگیر آن بودند. شب عملیات بود و مراسم ویژه وداع، یک مراسم بسیار معنوی و حماسی. بعد از سخنرانی فرماندهی، دعا و مداحی صورت می گرفت. فضای دیگری به وجود می آمد و رزمندگان هم دیگر را بغل می کردند و از هم دیگر حلالیت می طلبیدند. مراسم وداع به یاد ماندنی بود و هرگز از یاد رزمندگان خارج نمی شود. حرف ها زیاد است. از عملکرد تبلیغات خارج می شویم. هرجا دوربین عکاسی بود، دوربین تصویربرداری هم بود. بیشتر مواقع هر دو کار را یک نفر انجام می داد که بسیار سخت هم بود ولی شیرین.

آخرین عکس
پرویز بابائیان و رحمت انصاری ، عملیات والفجر 10 ، فروردین سال 1367

اگر خاطره ای در زمانی که رابط مالی تبلیغات بودید از شهید املاکی دارید بفرمایید.

من مدت کوتاهی علاوه بر جانشین سمعی و بصری لشکر، رابط مالی تبلیغات هم بودم. یعنی هزینه هایی که در حوزه تبلیغات می شد، حسا ب و کتاب می کردم.

یک روز فاکتورها را آماده کردم تا ببرم فرماندهی نزد آقای عبدالهی، فرمانده لشکر برای امضا کردن. سریع خودم را رساندم محل کار فرماندهی. دوستان گفتند فرمانده می خواهد برای سرکشی به خط مقدم برود. اگر می خواهی فاکتورها امضاء شوند، زودتر خودت را به ایشان برسان. بین راه آقای عبدالهی را دیدم که داشتند سوار خودرو می شدند. به ایشان گفتم حاج آقا این فاکتورها را امضاء کنید. آقای عبدالهی تقریباً تند گفتند اینجا جای امضاء است؟

یک مقدار عقب نشینی کردم و چیزی نگفتم. آقای املاکی همان نزدیکی ها بود و صحنه را نگاه می کرد. با اشاره به من گفت برو تو اتاق. به راننده هم گفت چند دقیقه صبر کنید الآن می آیم. با هم داخل اتاق رفتیم و سریع فاکتورها را امضاء کرد و مشکل واحد ما را از نظر مالی با امضای خودش حل کرد. شهید املاکی با نگاه به اطراف بعضی از مشکلات نیروها را حل می کرد. این نگاه یکی از آن نگاه ها بود.

آن لحظه با جواب فرماندهی خیس عرق شده بودم، چون واقعاً واحد تبلیغات مشکل مالی داشت. این دومین برخورد صمیمی و برادرانه سردار املاکی با من بود و هرگز فراموش نمی کنم.

شهید املاکی را از نگاه دوربین تان توصیف کنید.

شهید املاکی در هشت سال دفاع مقدس چه در لشکر 25 کربلا، چه در لشکر قدس گیلان همیشه از دوربین فرار می کرد. اولین مصاحبه سردار شهید املاکی به عنوان جانشین فرمانده لشکر در تیر ماه سال 66 ، بعد از پیروزی رزمندگان لشکر قدس در محور میانه عملیات نصر 4 در اطراف شهرک ماووت عراق بود که با ترفندهای

بچه های تبلیغات گرفته شد. یعنی راهی جز مصاحبه برایش نمانده بود. این اولین و آخرین مصاحبه سردار همیشه قهرمان املاکی بود. شهید املاکی یک فرد عملیاتی بود و کارهای ستادی را هرگز دوست نداشت.

خاطره دیگری دارم که مربوط به قبل از عملیات بیت المقدس 2 در منطقه غرب کشور می شود. در موقعیت یاحسین )ع( مستقر بودیم. از طرف فرماندهی تماس گرفتند و گفتند با بلندگو اعام کنیم کلیه نیروها ساعت 4 عصر در میدان صبحگاه جمع شوند. میدان صبحگاه هم همیشه نزدیک تبلیغات بود. چندین بار با بلندگو اعلام و از رزمندگان دعوت کردیم ساعت 4 در میدان صبحگاه تجمع کنند. ساعت 4 شد و همه نیروها به میدان صبحگاه آمدند. قبلاً به ما خبر داده بودند استاندار گیلان آقای عبدالوهاب تشریف آورده اند تا با رزمندگان دیداری داشته باشند. مقدمه کار شروع شد، اول قرائت قرآن و بعد مداحی. وسط مداحی دیدم شهید املاکی با آقای استاندار وارد میدان صبحگاه شدند. هوا هم بسیار سرد بود. با آمدن شهید املاکی و استاندار گیلان تمام رزمندگان حاضر در میدان با شعار حماسی به استقبال رفتند. مداحی اول تمام شد. جلوی شهید املاکی رفتم و بعد از احوالپرسی به من فرمودند از ما فیلم یا عکس نگیر. من هم لبخندی زدم گفتم باشه.

مداحی دوم شروع شد و بیش از نیم ساعت طول کشید و بعد سخنرانی استاندار. کل برنامه حدوداً دو ساعت طول کشید. می دیدم که او با آرامش کامل حدود 2 ساعت سر پا و همراه با نیروها در هوای سرد ایستاد و با نگاه به این سمت و آن سمت نیروها را کنترل می کرد تا خدایی نکرده بی نظمی در میدان به وجود نیاید و بی احترامی به استاندار نشود. یعنی جوانب را بررسی می کرد.

شهید املاکی بااخلاق مدیریت می کرد. یک جا با رفتار نیک و یک جا هم با عمل. مثل میدان نبرد با دشمن بعثی. شهیداملاکی روحیه خاصی داشت، هیچ وقت کار خودش را به دیگران محول نمی کرد. نگاه نافذی داشت. در هیچ کاری بدون اطمینان وارد عمل نمی شد. ایشان با سه روش کارها را به پیش می برد. بعضی وقت ها با نگاه و اشاره کار را به فرد مورد نظرش می داد تا انجام دهد. یک بار هم به گروه مسئولیت می داد تا انجام دهند. از همه مهم تر کاری را که اطمینان داشت نیروها نمی توانند انجام دهند خودش انجام می داد. شهید املاکی برای حفظ جان نیروها هرگز آرام و قرار نداشت. ایشان بسیار صبور بودند. شنیده ام گاهی اوقات برای این که از دشمن خبر بگیرد حتی تا دو روز پشت خا کریز انتظار می کشید تا خبری از آن طرف بگیرد.

ایشان خیلی فروتن بودند. بین بچه ها با یک لباس ساده حضور داشتند و همراه دیگر نیروها در عزاداری ها شرکت می کردند. اگر کسی او را نمی شناخت باورش نمی شد ایشان فرمانده باشند. همه جا تسبیح در دست داشت و با خدای خود راز و نیاز می کرد. شهید املاکی یک قهرمان بود.

از آخرین عکسی که از شهید املاکی گرفتید بگویید.

آخرین عکس از شهید املاکی را من گرفتم، در روستای ننه مریوان، بعد از صحنه های به یاد ماندنی وداع رزمندگان با یکدیگر که واقعاً یک فضای معنوی فراموش نشدنی است و هرگز از یادها نمی رود. حدوداً ساعت 5 عصر به سمت ارتفاعات سورن برای اجرای مرحله پنجم یا همان مرحله پایانی عملیات والفجر 10 حرکت می کردیم، من به همراه چند نفر از رزمندگان گردان کمیل و شهید محمد اصغری خواه فرمانده گردان در عقب ماشین گردان نشسته بودیم و شهید املاکی هم در ماشین دیگری پشت سر ما در حرکت بود. آنجا هم دوربین فیل مبرداری داشتم و هم دوربین عکاسی. چندین عکس از اطراف جاده و مردم شهر حلبچه که بعد از بمباران شیمیایی توسط رژیم بعثی عراق وارد خاک ایران شده بودند و سپاه آن ها را اسکان موقت داده بودند، گرفتم. یکی از همین عکس ها، عکس سردار شهید املاکی است که آخرین عکس ایشان بود. آن زمان شاید برایم مهم نبود. ولی حالا هر وقت در هر جا خصوصاً در فضای مجازی می بینم، تمام صحنه های عملیات، خصوصاً خبر شهادت ایشان یادم می آید. برایم خیلی با ارزش است و افتخار می کنم در 8 سال دفاع مقدس بیش از 50 ماه در کنار رزمندگان اسلام حضور داشتم و توانستم صحنه هایی از ایثار، شجاعت و گذشت شهدا و رزمندگان را ثبت و ضبط کنم تا نسل امروز با دیدن آ نها باورشان آسان تر شود.

عکس ها و فیلم های دوران دفاع مقدس گنجینه و اسناد با ارزشی برای نسل های آینده کشورهستند در این خصوص توضیح بیشتری بفرمایید.

از بدو ورودم به سپاه در واحد تبلیغات سازماندهی شدم و تا امروز هزاران عکس و چند هزار ساعت فیلم گرفته ام. چه در 8 سال دفاع مقدس و چه در پشت جبهه و از اعزام به جبهه و تشییع پیکر شهدا. به نظرم این ها گنجینه های باارزشی است برای نسل های آینده کشور عزیزمان ایران.

خودم به تنهایی بیش از 30000 قطعه عکس از اعزام به جبهه، رزمندگان در دوران دفاع مقدس، تشییع پیکر شهداء و از یادواره های شهدا جمع آوری کرده ام و در ساخت برنامه هایم استفاده می کنم. بعد از بازنشستگی یک روز از کار فرهنگی در زمینه ایثار و شهادت فاصله نگرفتم و به این کارم افتخار می کنم.اولین کارم ساخت و تولید اولین نرم افزار چندرسانه ای حماسه سازان بود که از شروع تا تولید آن حدود 17 ماه طول کشید. مستند گیلان در جنگ، گیلان در خرمشهر، اولین مردان گیل، ستارگان گیلان در خرمشهر 2) قسمت(، رزمنده روستا(10 قسمت(، شقایق های آسمانی 5) قسمت(، مستند صفر تا صد )نقش تدارکات در جنگ(، مستند 10 عملیات بزرگ که لشکر قدس در آن نقش داشت، مستند حماسه اروند )عملیات والفجر8 (، مستند مسافر قدس )اولین شهید قدس( و بیش از 300 قسمت برنامه آسمانی ها که هر قسمت آن مربوط به یک شهید بود طراح، نویسنده، دستیار تهیه و تدوین آن را بر عهده داشتم. به تهیه کنندگی احمدرضا زارعی از صدا و سیمای گیلان و ده ها برنامه دیگر.

آخرین عکس

بهترین عکس هایتان مربوط به کدام عملیات هستند؟

همه عکس ها زیبا و پرخاطره هستند، چه عکس های اعزام و چه عکس های جنگ.

برای هر عکس حداقل یک صفحه می توان خاطره نوشت. عملیات کربلای 5 من و برادر اسماعیل نیا )بسیجی( به سمت خط مقدم برای گرفتن عکس و تصویر در حرکت بودیم. بین راه سردار شهید همدانی فرمانده لشکر ما را دید و با تندی گفت: اینجا چه کار می کنید؟

برگردید، برگردید. گفتم حاج آقا می خواهیم از رزمندگان تصویر بگیریم. گفت: از این سمت نمی شود، از طرف دیگر بروید.

مواظب باشید. مسیر را تغییر دادیم. در میان راه شهید اصغری خواه و چند نفر دیگر از بچه های گردان کمیل را دیدیم که شهدای گردان را که شب گذشته در عملیات شرکت داشتند و شهید شده بودند را جمع آوری می کردند. از ایشان پرسیدم بقیه نیروها کجا مستقر هستند؟ شهید اصغری خواه گفت جلوتر. به سمت جلو حرکت کردیم.

دیدم در سنگرهای انفرادی بعضی ها خوابند )ساعت 10 صبح(. در مسیر بعضی را که می شناختم بیدار کردم. دیدم چند نفر چهار گوشه یک پتوی مشکی را گرفته اندو به سمت ما می آیند.جلو رفتم سؤال کردم چه کسی است؟ یکی جواب داد بهمن سعادت خواه. پدرش را می شناختم، همکار ما بود. بهمن زنده بود. ترکش خمپاره 60 طوری به صورتش خورده بود که چند تا از دندان هایش بیرون افتاده بود. با همان حال دستی تکان داد. من متوجه شدم خداحافظی کرد. بچه ها بهمن را به عقب می بردند.

چند دقیقه نشد برگشتند، پرسیدم چه شد؟ همه سرشان را پایین آوردند. یکی گفت شهید شد. هر وقت اسمش را می شنوم، تمام آن صحنه برایم فلاش بک می شود. این صحنه برایم بسیار زیبا است. به خاطر این که شهید آخرین خداحافظی خودش را با من کرد. به نظرم از من خواست خوب وقایع جنگ را ثبت و ضبط کنم تا نسل حال و آینده بدانند. شهداء برای استقلال و آزادی کشور چه جا نفشانی هایی کردند.

با دیدن تصاویر و فیلم های دفاع مقدس ب هخصوص تصاویری که خودتان تهیه کرده اید چه حس و حالی پیدا می کنید؟

هر بار عکس یا تصویری که خودم یا گروه گرفته اند در جایی، یا از سیمای گیلان یا از شبکه سرتاسری آن را می بینم اشک

می ریزم. خدا را شکر می کنم توانستم سهمی بسیار کوچک در جنگ داشته باشم.

از حال و هوای بعد شهادت شهید املاکی بگویید.

بعد از بمباران شیمیایی در عملیات والفجر 10 و با خبر شدن نیروها از شهادت سردار شهید املاکی، فضای منطقه دگرگون شد.

رزمندگان با یکدیگر روبرو م یشدند، ولی حال صحبت کردن را نداشتند. انگار پدرشان را از دست داده اند. از منطقه عملیاتی والفجر 10 تا مقر لشکر در سنندج، کسی را ندیدم لبخندی بر لب داشته باشد. برای فضاسازی یگان و برگزاری مراسم ویژه شهدای عملیات، خصوصاً سردار شهید املاکی و استقبال از رزمندگان عملیات، بعضی از نیروهای تبلیغات زودتر از نیروهای دیگر به سنندج رسیدند. حدود ساعت 10 شب به سنندج رسیدیم. فضای عجیبی بود. در ورودی یگان حجله شهید املاکی را که دیدم، گریه ام گرفت. تبلیغات فضای لشکر را سیاه پوش کرده بود. به واحد خودمان رسیدیم، بچه های تبلیغات بیدار بودند.

وسایل تبلیغات را از ماشین خالی کردیم. با این که خیلی خسته بودیم تا صبح بیدار ماندیم. فردا صبح تمام رزمندگان لشکر توی میدان صبحگاه تجمع داشتند. سخنرانی فرماندهی بود. ساعت 30 / 7، سیستم صوتی را آماده و روشن کردیم. اول قرآن پخش شد و سپس نیروها آرام آرام داخل میدان صبحگاه شدند. نوحه آهنگران «ای از سفر برگشتگان کو شهیدان ما » در حال پخش بود و فضای میدان دگرگون بود. تا این لحظه خیلی ها از همدیگر خبر نداشتند، سراغ دوستان را می گرفتند. بعضی ها شهید یا مجروح شده بودند. همه با صدای بلند گریه می کردند.

شهادت شهید املاکی برای رزمندگان باور کردنی نبود. دوربین دستم بود. حال گرفتن عکس را نداشتم. خودم هم گریه می کردم. بعضی دوستان می گفتند حالا در لشکر شهید املاکی ماندن معنی ندارد. صدای آهنگران قطع شد. حضور ذهن ندارم چه کسی سخنرانی کرد. سخنران از پیروزی و شکست رزمندگان از صدر اسام و جنگ تحمیلی در عملیات های مختلف مطالبی عنوان کرد. از ایثار، شجاعت سردار املاکی صبحت هایی شد. رزمندگان کمی آرام شدند. آن روز صبحگاه، برایم عجیب و فراموش نشدنی بود. بیست و نه سال از این صحنه می گذرد ولی انگار دیروز بود.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 149

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده