فرمانده شهید «ودود ابراهيمى‏»، بیست و یکم مرداد 1366 توسط حزب دموکرات در کردستان به شهادت رسید. در سی و یکمین سالروز شهادت، زندگی این شهید رامرور می کنیم.

فرماندهی که پزشکی را رها کرد و به سپاه پیوست/ زندگینامه

نوید شاهد: ودود ابراهيمى، فرزند اروجعلى و خانم سفى در سال 1342 در روستاى قره‏گوزلو از توابع شهرستان مياندوآب به دنيا آمد. وى كه اولين فرزند خانواده بود؛ دوره ابتدايى را در مسجد روستاى قره‏گوزلو گذراند و همزمان درسهاى دينى را نزد حاج امين قلى فراگرفت.

پدر ودود از راه كشاورزى و دستفروشى به امرار معاش خانواده مشغول بود و ودود به همراه پدرش دستفروشى مى‏ كرد تا در تامين معاش خانواده سهمى داشته باشد. دوره راهنمايى را در مدرسه دهخدا در شهرستان بناب و دبيرستان را در هنرستان طالقانى مياندوآب در رشته برق گذراند. در كنار تحصيل در كوره آجرپزى كار مى‏ كرد. در تابستانها با درو محصولات كشاورزان، هم هزينه تحصيل خود را تامين مى‏ كرد و هم در بهبود وضعيت معاش خانواده سهيم مى‏شد. از همان ابتداى تحصيل با اشتياق و جديت درس مى‏خواند. پس از پايان دوره دبيرستان با كسب نمرات عالى در رشته پزشكى دانشگاه اروميه پذيرفته شد.

با آغاز جنگ تحميلى به عضويت سپاه پاسداران درآمد و پس از طى دوره آموزش نظامى در شهرستان خوى به سنندج اعزام شد. در نتيجه از ادامه تحصيل باز ماند. مدت زمان طولانى از حضور وى در سنندج نمى‏ گذشت كه به فرماندهى گروهان منصوب شد و اجراى عملياتهاى مختلف را در منطقه سقز به عهده گرفت. پس از مدتى به فرماندهى عمليات سپاه سقز ارتقاء يافت. متواضع و فروتن بود. پدرش نقل مى‏ كند:

اوايل، زمانى كه ودود به جبهه رفته بود، هرگاه سمت ايشان را مى‏پرسيدم، مى‏گفت: «سرباز وظيفه هستم.» تا اينكه براى ملاقات با وى به سقز رفتم. وقتى به گردان آنها رسيدم سراغ ايشان را گرفتم و گفتم كه مى‏خواهم با سرباز وظيفه ودود ابراهيمى ملاقات كنم. آنها گفتند اينجا فقط يك نفر به اين اسم هست و آن هم فرمانده عمليات منطقه است. آنجا بود كه متوجه شدم ودود فرمانده است. وقتى به او اين مسئله را گفتم از من خواست در اين خصوص با كسى صحبتى نكنم.

ودود در جشن عروسى پسر عمه‏ اش در سال 1361 با دختر عموى او آشنا شد و عمه‏اش را به خواستگارى فرستاد. مراسم ازدواج آنها در كمال سادگى با مهريه يك جلد كلام‏اللَّه مجيد و صد هزار تومان برگزار شد. همسر وى - خانم فرنگيس اقتصادى - علت قبول پيشنهاد ازدواج ودود را تقوى، ايمان و حُسن خُلق وى ذكر كرد و درباره پنج سال زندگى مشترك با وى گفت:

از خصوصيت بارز ودود اقامه نماز شب بود و هيچگاه آن را ترك نمى‏ كرد. هنگامى كه به مرخصى مى‏ آمد به دليل اينكه من سواد چندانى نداشتم و شيوه اقامه نماز شب را نمى‏دانستم مرا بيدار مى‏ كرد و مى‏ گفت من نماز را بلند مى‏ خوانم و شما هم تكرار كنيد. به همين صورت بود كه خواندن نماز شب را فراگرفتم.

برخورد ودود با همسرش بسيار مؤدبانه و توأم با فروتنى بود و هرگاه فرصتى پيش مى‏ آمد در امور منزل به وى كمك مى‏ كرد؛ مخصوصاً سعى مى‏كرد در تربيت دو دخترش، كمال دقت را بكند. از همان ابتدا با آموزش قرآن و نماز به فرزندانش سعى مى‏ كرد آنها را در محيطى اسلامى و فضايى معنوى پرورش دهد. همسرش نقل مى‏ كند:

به دليل اينكه همسر خواهر ودود به شهادت رسيده بود ايشان همواره به من توصيه مى‏كرد: «هنگامى كه خواهرم نزد ما است دخترمان را نزد من نگذار و يا بچه را در آغوش من قرار نده زيرا ممكن است خواهرم و بچه‏ هاى او از اين جهت كه پدرشان را از دست داده‏ اند اين كمبود را حس كنند و باعث ناراحتى آنها شود.»

در همين خصوص خواهرش مى‏ گويد:

از زمانى كه همسرم شهيد شد توجه ودود به من بيشتر شد و مرتب به من روحيه مى‏ داد و به صبر و بردبارى دعوت مى‏ كرد و مى‏گفت: «خدا شهدا را گلچين مى‏كند. خوشا به حال شما و همسرتان! آرزوى من فقط شهادت است كه خداوند برآورده نمى‏ سازد.» وى براى اينكه رعايت حال و روحيه مرا بكند هنگامى كه نزد آنها بودم با فرزندان و همسرش كمتر صحبت مى‏ كرد و بيشتر به من و بچه‏ ام توجه مى‏ كرد و فرزند مرا مرتب در آغوش مى‏ گرفت.»

همسرش - كه خود خواهر شهيد است - در خصوص روحيه شهادت‏طلبى ودود مى‏ گويد:

يك بار كه ودود از جبهه برگشته بود تا نيمه‏ هاى شب از دلاوري هاى رزمندگان و خاطرات جبهه برايم صحبت مى‏ كرد ولى از نحوه شهادت آنها چيزى نمى‏ گفت. هنگامى كه به رختخواب رفتم فكر كرد كه من خوابم برده است، ديدم در گوشه‏ اى نشسته و در حال ديدن عكس هايى است. به نزدش رفتم و خواستم عكسها را ببينم كه اجازه نداد. اصرار كردم و گفتم ناراحت نمى‏ شوم. وقتى اصرار مرا ديد، عكسها را به اتفاق هم ديديم. عكسها از شهادت دوستانش بود كه از بدنهاى پاره‏ پاره آنها عكس گرفته‏ شده‏ بود. سپس گفت: «دوست دارم من هم مانند اينها شهيد شوم. فقط قول بده وقتى خبر شهادت مرا شنيدى خيلى گريه نكنى.»

ودود ابراهيمى علاوه بر حضور در جبهه در مواقع مرخصى و در پشت جبهه نيز بسيار فعال بود؛ به دليل اينكه به نماز بسيار اهتمام مى‏ ورزيد براى كودكان كلاسهاى آموزش نماز ترتيب مى‏ داد و علاوه بر رفع مشكلات ديگران به مسائل مذهبى و تربيتى ديگران نيز توجه مى‏ كرد. خواهرش در خصوص احساس مسئوليت وى در پشت جبهه چنين نقل مى‏ كند:

هنگامى كه ودود در سقز خدمت مى‏ كرد يك شب به منزل ما در روستاى سوگلى تپه آمد. در اطراف روستا همواره درگيرى بين حزب دمكرات و نيروهاى حزب‏ اللَّه رخ مى‏داد. وى شب را در منزل ما بود كه حدود ساعت سه بامداد حزب دمكرات به روستا حمله كرد. او به سرعت برخاست تا لباس بپوشد و برود. پدرم با التماس و خواهش مانع رفتن وى شد و او پذيرفت. تا اينكه ساعت 30/5 صبح براى نماز صبح به بيرون از منزل رفت و برنگشت. همه نگران بوديم كه خبر رسيد مجروحين را سوار ماشين كرده به بيمارستان برده است. زمانى كه بازگشت، بسيار ناراحت بود و به من گفت: «صحنه‏ هاى تكان‏دهنده‏ اى را مشاهده كردم كه دلم را به درد آورده است.»

ودود در نيمه دوم سال 1364 به معاونت گردان منصوب شد. پس از شش ماه و بعد از ورود به منطقه مياندوآب، فرماندهى گردان شهيد رجايى را به عهده گرفت. علاوه براين عملاً مسئول عقيدتى سياسى پايگاه نيز بود و اجراى مراسم مختلف دعا و نماز را برنامه‏ ريزى مى‏ كرد. در اين زمان در مورد غذاى خود، نيروها و خانواده‏ اش به شدت حساسيت نشان مى‏ داد و تا زمانى كه مطمئن نمى‏شد غذا از كجا و چگونه به دست آمده است از آن استفاده نمى‏كرد. در جبهه، همپاى ديگران كار مى‏ كرد و هيچگونه تمايزى بين خود و نيروهاى تحت امر قايل نبود. يكى از همرزمان در خصوص فعاليتهاى او در جبهه مى‏ گويد: «در منطقه استقرار نيروها در سقز وى پيشنهاد داد پايگاهى ساخته شود. كارهاى عمرانى و ساختمانى تقسيم شد و او نظارت بر كار را بر عهده داشت اما همپاى ما كار مى‏ كرد.» آجودان‏زاده - مسئول خدماتى ايشان - نقل مى‏ كرد كه: «هرگاه براى خريد وسايل مى‏ رفتم، ايشان بسيار دقيق به حسابها رسيدگى مى‏ كرد.» در آخرين روزى كه قصد حركت به منطقه را داشت به آجودان‏زاده گفت:

ساختن اين ساختمانها خيلى فكر مرا مشغول كرده است؛ پنج هزار تومان از پول مانده است. اين مبلغ همراه شما باشد تا ساخت ساختمان ها را به اتمام برسانيد و در خرج كردن آن بسيار دقت بكنيد.

نقل است كه امام جمعه مياندوآب مبلغى پول را به او هديه كرد تا هرگونه كه خود صلاح مى‏ داند به مصرف رساند. او همه آن را بين بسيجيان تقسيم كرد و حتى يك ريال آن را براى خود برداشت نكرد.

در مورد نحوه شهادت ودود ابراهيمى يكى از همرزمانش چنين نقل مى‏كند:

ودود ابراهيمى مسئول تشكيل گردانى بود كه مى ‏بايست در عمليات گسترده‏ اى شركت كند. وى از جمله كسانى بود كه فعالانه در گردان حضور داشت و گردان ما همواره مورد هجوم دشمن بود. دشمن كه مترصد فرصتى براى نفوذ در منطقه بود در يك فرصت از عدم حضور برادر ابراهيمى در منطقه استفاده كرد و وارد منطقه شد. وقتى وارد پايگاه شديم با بى‏سيم از منطقه عملياتى به سپاه اعلام كردند كه در منطقه عملياتى "شهداى حلبچه" درگيرى به وجود آمده است. ابراهيمى به اتفاق دو نفر ديگر سريع به سمت منطقه عملياتى حركت كرد و در اين فاصله، تلاش ما جهت تماس با ايشان به منظور جلوگيرى از حركتشان به منطقه بى‏ نتيجه ماند. لذا در كمين دشمن (حزب كومله) افتاد و به تنهايى با دشمن درگير شد. او پس از اينكه چند نفر از مهاجمان را به هلاكت رساند، توانست مدت زيادى دشمن را در آن منطقه متوقف كند و جلوى پيشروى آنها را بگيرد و از سقوط مقر (پايگاه گرگان) جلوگيرى كند. سرانجام پس از مقاومت بسيار به شهادت رسيد.

ودود ابراهيمى در 21 مرداد 1366 در محل پايگاه گرگان در كردستان در اثر اصابت گلوله حزب دمكرات به شهادت رسيد. مزار وى در گلزار زهرا عليها السلام شهرستان مياندوآب است.


در همین زمینه بخوانید:

آشنایی با رزمنده با اخلاصی که در حالت سجده و رو به قبله شهید شد/ شهید «حبيب‏ اللّه رحيمى‏ خواه‏»


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده