رجایی؛ آینه سادگیها
این کتاب، به منش و شخصیت این دولتمرد شهید پرداخته است. معدود افرادی را میتوان یافت که در فاصله کوتاهی به اوج محبوبیت رسیده و به اندازه او مقبولیت پیدا کرده باشند. سبک و سیاق زندگی او شیوهای بدیع دارد که خواندنی است. در اینجا به خاطراتی که اطرافیان شهید رجایی از سادهزیستی او تعریف کردهاند، میپردازیم که در ادامه میخوانید:
این اطاق به درد موزه میخورد!
میگویند وقتی قرار شد تشکیلات نخستوزیری از ساختمان وزارت آموزش و پرورش به محل اصلیاش در نخستوزیری برود، ضمن بازدیدی که آقای رجائی از آن داشت، اطاق هویدا را به عنوان اطاق کار او به وی نشان دادند. از دم درب نگاهی به آن کرد و چون اطاق خیلی مجهزی بود، گفت: خیلی اطاق قشنگی است ولی به درد موزه میخورد نه کار، بعد درب آن را بست و یکی دیگر از اطاقها را به عنوان دفتر کارش انتخاب کرد و گفت: این اطاق را برای من آماده و مرتب کنید، من فردا به اینجا میآیم تا در این اطاق، کارم را شروع کنم. (نقل از عبدالصمد رجائی)
اطاق کوچک را بیشتر دوست دارم
در ساختمان وزارت آموزش و پرورش آقای رجائی اطاق کوچکی را که سابق به منشی دفتر وزیر تعلق داشت، برای اطاق کار خود انتخاب کرد و اطاق بزرگ را به کارکنان دفترش داد. ایشان میگفت من اطاق کوچک را بیشتر دوست دارم، چون اطاق بزرگ را به کارکنان دفترش داد. ایشان میگفت من اطاق کوچک را بیشتر دوست دارم، چون اطاق بزرگ ممکن است آدم را تحت تاثیر قرار بدهد که احساس کند خیلی مهم است، چون هرکس که از درب وارد میشود و سلام میکند باید 10 متر راه بیفتد تا به من برسد.
نکته جالب دیگر این بود که در همین اطاق سه در چهار، ایشان میز کارش را روبروی درب نگذاشته بود، بلکه کنار درب قرار داده بود به طوریکه هرکس وارد میشد، کنار میز ایشان قرار میگرفت. آقای رجائی خیلی مواظب و مراقب بود تا موقعیت اجتماعی وزارت، ایشان را دچار غرور نکند. (نقل از محمدحسین رفیعی طاری)
به جای بنز سوار پیکان بشوند
یکبار آقای رجائی به من گفت: همه جا سر بزن. هرجا ماشین بنز دیدی آن را بگیر و به سپاه بده. سپاه در آن زمان، از این ماشینها جهت تعقیب منافقین استفاده میکرد. بعضی وزارتخانهها که از این جریان مطلع شدند، بنزهایشان را مخفی کردند. ازجمله در وزارت نفت حدود بیست ماشین بنز مخفی شده بود که آنها را به زور تصرف کردیم و صدای آنها درآمد! آقای رجائی گفت: چرا ناراحت هستند. خوب به جای اینها پیکان بگیرند و سوار بشوند! (بهزاد نبوی)
این لوستر را از اینجا باز کنید
یکی از نمایندگان مجلس در ایامی که من پس از شهادت آقای رجائی به مجلس راه یافتم، یک روز به من میگفت- البته این گفتار توام با خنده و مسخره بود – که آقای رجائی در اوایلی که از طرف مردم تهران به مجلس آمده بود، وقتی این لوستر بزرگ وسط صحن مجلس را دید، گفت: این لوستر مربوط به دوران آدمهای کاخنشین است نه ما که نمایندگان این مردم شریف و پابرهنه هستیم. ایشان معتقد بود و به مسئولین مجلس میگفت این لوستر را از اینجا باز کنید. ایشان اینقدر نسبت به مظاهر کاخنشینی که امام هم بدان اشاره میفرمودند حساس و دقیق بود که وجود یک لوستر را در مجلس به حال و روحیه نمایندگان مضر میدانست. آقای رجائی حتی رفت و آمد نمایندگان را در ماشینهای بنز ضدگلوله نیز در همین راستا میدید و با آن مخالف بود. (عاتقه صدیقی)