رجایی؛ آینه سادگیها/سادگی در لباس و پوشش
بترسید از اینکه میز دائیتان را بگیرد!
یک روز صبح زود به منزل دائیام رفتم تا پیامی را که برادر بزرگم به ایشان داشت، قبل از اینکه به نخست وزیری بروند برسانم. وقتی وارد خانه شدم، صحنهای را مشاهده کردم که از دیدن آن خیلی متاثر شدم. ایشان در حیاط منزل نشسته بود و یک زیرپیراهن که چند سوراخ در آن دیده میشد پوشیده بود و جلوی او یک لیوان شیر و چند دانه خرما به چشم میخورد. پس از سلام و احوالپرسی تعارف کرد که با او صبحانه بخورم و من چون با دائیام شوخی داشتم، گفتم: دائی جان این چه وضعی است که شما دارید؟ ما از شما توقع نداریم مثل نخست وزیر زمان شاه به لبتان پیپ بگذارید و گل ارکیده به یقه کتتان بزنید، ولی لااقل یک زیرپیراهن درستی به تنتان کنید و بپوشید، مثل اینکه نخست وزیر هستید! شوخیام که قدری جدی مینمایاند تمام شد، رو به من کرد و با لحن نسبتا ناراحتی گفت: خوب تو برای من بخر. گفتم: شما نخستوزیر مملکت هستید و من برایتان زیرپیراهن بخرم؟ مکثی کرد و حرفی زد که مثل نقشی که در سنگ بماند همواره در خاطره من است. گفت: دائی جان بترس از آن روزی که میز و مسئولیت دائی تو را بگیرد، دعا کنید دائی شما همیشه میز را بگیرد. به قدری از این نصیحت ایشان خوشحال شدم که بلافاصله پیشانیشان را بوسیدم. (مجتبی رسولی)
دعا کنید من عوض نشوم
یک روز مادرم به دائیام اصرار میکرد و میگفت، محمدجان آخر شما نخستوزیر مملکت هستید، این کت و شلوارتان را عوض کنید و لباس مناسبی بپوشید. گفت: آبجی جان دعا کنید خدا به من لطف کند و من عوض نشوم. دعا کنید کت و شلوارم هم عوض نشود! (رضا رسولی)
تمیزی و سالم بودن لباس مهم است
چون آقای رجائی همیشه یک دست کت و شلوار و بارانی قهوهای رنگ خود را میپوشید و میخواست با همین لباسها که نشانه کهنگی در آنها مشهود بود به سازمان ملل برود و در مجمع عمومی سخنرانی کند، دوستان و همکاران دفتر ایشان خیلی سعی کردند او را راضی کنند که حداقل برای این مسافرت حساس لباس تازهای تهیه کند. ولی نپذیرفت و گفت: لباس همینقدر که سالم و تمیز باشد، کفایت میکند و هیچ ضرورتی ندارد که انسان چنین لباس بیعیب و نقصی را کنار بگذارد و لباس جدیدی بپوشد و در نهایت با همان کت و شلوار و بارانی ساده به آمریکا رفت و آن نطق حساس و مهم را ایراد کرد. (داود عبادیانی)
این گره بیست سال باز نشد
یکی از جلوههای نظم و سادگی آقای رجائی نحوه لباس پوشیدن ایشان بود. کت و شلوار قهوهای رنگ ایشان که از دوران مدرسه کمال تا نخست وزیری میپوشید هم در سادگی و در رنگ توجه همه را به خود جلب میکرد. فرم گرهای هم که به کراواتش میزد باعث شوخی بچهها شده بود، چون از بس یک فرم بود همه میگفتند این گره بیست سال است که باز نشده است. در تمامی حالات، سکنات، رفتار و پوشش ایشان نظم و ثبات دیده میشد. (سعید سحابی)
(یک بار آقای رجائی در توجیه بستن کراوات گفته بود من با آن موافق نیستم، ولی با این کار میخواهم به دیگران نشان بدهم در لباس پوشیدن ما هم باید نظم حاکم باشد و کراوات جزو ملزومات این لباسی است که میپوشیم.)
باورش نمیشد
یکی از همسایههای ما در محله نارمک میگفت وقتی شما نبودید یک آقائی با یک پیکان سورمهای رنگ به درب منزل شما آمد. آن آقا که پالتوی ساده و قهوهای رنگی داشت، چندبار زنگ منزل شما را زد و چون دید کسی نیست راهش را گرفت و رفت. او میگفت، من دقت کردم دیدم هر وقت میخواهد زنگ بزند، بارانی او تا کنار زانویش بالا میآمد. به او گفتم: میدانی این فرد با این سر و وضع و لباس ساده که بود؟ گفت: نه، گفتم: آقای رجائی وزیر آموزش و پرورش بود. او باورش نمیشد که یک وزیر اینقدر ساده باشد که خودش پیاده شود و درب بزند، آن هم با ماشین معمولی و با آن لباس ساده. (عباس صاحب الزمانی)