روز آرزو کردن شهادت سيابعلی آذري
در اینجا خاطرهای درباره شهید میخوانیم:
موضوع خاطره: بيمار شدن شهيد در اثر صداي ناهنجار بمب
در يکي از روزهای جنگ، شهيد سيابعلی آذري هراسناک به خانه بازگشت که موجب نگراني و ناراحتي خانواده و همسرش شده بود. شهید سیابعلی دچار سردرد شديدي شده بود. همسرشان دليل اين سردردها و پريشان خاطريش را پرسيد و در جواب فهميدند که موج حاصل از صداهاي بمب و تيراندازي، ايشان را دچار يک بيماري رواني کرده است که در اوايل خانواده اين مشکل را کوچک شمرده بودند که بعدها تبدیل به يک بيماري رواني آشکار شد.
در روزهای جنگ، روزي شهيد سيابعلی به خانه میآید. همسرش احساس میکند رفتار وي تغيير کرده است. از او ميپرسد چرا بيقراري ميکني؟! اما جوابي از او نمیشنود. همسرش شتابان به خانه خواهر سياب ميرود و قضيه را با او در ميان ميگذارد تا اینکه خواهرشان به خانه ايشان ميآيد و بعد از ساعاتي به همسرش ميگويد که برادر من مريض نشده و اين بيقراري، علت خاصي دارد.
نصف شب ميشود اما همسر شهيد نگران از حال ايشان است. سيابعلی پنجره را باز و بسته ميکند، چراغ را خاموش و روشن ميکند. همسرش از اين کار ايشان ناراحتتر ميشوند تا اينکه سيابعلی، نميتواند طاقت ناراحتي همسرش را تحمل کند و تصميم به گفتن حقيقت ميگيرد. او به همسرش ميگويد: يکي از آشنايان در مقابل ديدگانش به ضرب گلوله به شهادت رسيد.
سيابعلی در آن لحظه دچار وحشت شده بود. بعد از تماشاي يک چنين حادثهای، با وجود وحشتي که تن ايشان را لرزانده بود، او نیز آرزوی شهادت ميکند. شهيد سيابعلی در حين بازگوئي علت وحشتش، تاکيد بر اين داشت که مادرش از قضيهي ديدن شهادت آشنايانش باخبر نشود و دليل آن را هم بههيچ وجه نگفت. اين دليل بعنوان يک راز در سينه سياب دفن شد و تا به امروز هم بعنوان يک راز باقي ماند. جالب اينکه مادر شهيد سيابعلی آذري نيز هيچوقت از اين قضيه مطلع نشده بود.
سرانجام سيابعلی در حادثه بمبگذاری سال 1373 در حرم امام رضا (ع) به آرزوی شهادت خود رسید.