نگرشي بر حقانيت شهيد شيرودي/ نمی توانست يك فرمانده عادي باشد
امير سرتيپ دوم بازنشسته رحمان قضات در سال 1333 در بخش فراهان شهرستان اراك چشم به جهان گشود. در سال 1352 و پس از پشت سر گذاشتن دوره دبيرستان به هواپيمايي نيروي زميني ارتش )هوانيروز( پيوست و در اين مرحله موفق به طي دوره هاي متعدد نظامي و راهيابي به دانشگاه خلباني هوانيروز گرديد. سرتيپ دوم قضات دوره هاي پرواز را تا سر استاد خلباني بالگردهاي جنگنده كبرا با موفقيت به پايان رساند. او در طول هشت سال دفاع مقدس به عنوان ليدر تيم هاي پروازي در اكثر عمليات هاي رزمي در جبهه هاي جنوب و غرب كشور حضور فعال داشت. در بين خلبانان كبراي هوانيروز از پروازهاي چشمگيري برخوردار بود، و در عمليات هاي فتح المبين، بيت المقدس، بدر، خيبر، والفجر هشت و كربلاي پنج شركت فعال داشت. آخرين مسئوليت ايشان در هوانيروز جانشين فرماندهي كل هوانيروز بوده و در سال 1385 با 33 سال خدمت بازنشسته شده است. سرتيپ دوم رحمان قضات پيش از آغاز جنگ تحميلي، در فعالیت هاي رزمي و پشتيباني در چارچوب تلاش براي پايان دادن به بحران كردستان و آذربايجان غربي حضور داشته و در اين منطقه با شهيد گرانمايه علي اكبر شيرودي همكاري نزديك داشته كه در گفت و شنود اختصاصي با شاهد ياران اوضاع كردستان و مجاهدا ت هاي زنده ياد شهيد شيرودي را بازگو مي كند. لازم به ياد آوري است كه اخيرا كتابي تحت عنوان «آ ن ها خودي نبودند » به قلم امير رحمان قضات منتشر شده كه در آن نقش هوانيروز و آمار شهداي اين نهاد فداكار در جبهه هاي غرب كشور بيان شده است:
سرتيپ ابتداي بحث بفرماييد كه بحران كردستان چگونه آغاز شد و نيروهاي فداكار هوانيروز چه نقشي در مقابله با اين بحران داشتند؟
بسم الله الرحمن الرحيم: يك هفته از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته بود كه ضد انقلاب بحران كردستان و بخشي از آذربايجان غربي را به وجود آورد. اين بحران چيزي نبود كه ظرف يك هفته و ده روز به وجود آمده باشد. مشخص بود كه اين بحران از قبل برنامه ريزي شده بود. با توجه به اين كه استكبار جهاني كه پشت اين قضيه بوده و با توجه به فعاليت ضد انقلاب كه در منطقه نفوذ كرده بود، استكبار جهاني بحث آزاد سازي كردستان و تشكيل كردستان بزرگ را در منطقه در سر مي پروراند و منتظر فرصت بود. در جريان هستيد كه در اواخر حكومت شاهنشاهي، انقلاب اسلامي مردم ايران آغاز شد، و در آن زمان تظاهرات و اعتراضات همه جا را فرا گرفت، تا زماني كه انقلاب به رهبري امام خميني )ره( به پيروزي رسيد. خب همه آن رويدادها گذشت و همين قضيه باعث شد كه دولت مركزي در آن زمان بيشتر به فكر سامان دادن به اوضاع كشور گردد، و نسبت به اقصي نقاط كشور كمتر حضور داشته باشد.
تحولات ناشي از پيروزي انقلاب فرصت خوبي براي ضد انقلاب و عوامل استكبار جهاني به وجود آورد تا در منطقه كردستان به آتش زير خاكستر بادي بدهد و شعله ور كند، و شما ديديد كه يك هفته بعد از پيروزي انقلاب بحث كردستان به وجود آمد و ضد انقلاب پادگان مهاباد را محاصره كرد و تيپي كه در آنجا مستقر بود به دست ضد انقلاب افتاد و تعداد زيادي از كادر و سربازان را شهيد كرد و سپس پادگان را به اشغال خود درآورد. پادگان مدت ها در دست ضد انقلاب بود و همه مهمات و سلاح و تجهيزات پادگان را به غارت برد. به ياد دارم كه ما سال هاي بعد ماشين هاي آتش نشاني را كه از پادگان مهاباد برده بودند در جنگ هاي منطقه كردستان پيدا مي كرديم هدف قرار مي داديم تا ضد انقلاب نتواند از آن استفاده كند.
پس از قضيه مهاباد، ضد انقلاب با سلاحي كه در مهاباد به دست آورده بود به سراغ پادگان سنندج آمد. چون پادگان سنندج به عنوان مركز و ستاد لشكر 28 سنندج يكي از پادگان هاي مهم منطقه بود و تجهيزات زيادي در آن وجود داشت. باز پادگان سنندج كه ستاد لشكر و يك تيپ در آن مستقر بود روز 1357/12/28 ،حدود يك ماه بعد از پيروزي انقلاب توسط ضد انقلاب محاصره شد و تا روز 1358/1/5 ادامه پيدا كرد. ضد انقلاب در اين هفت، هشت روز كه پادگان سنندج را محاصره مي كند مي كوشد لشكر 28 سنندج را به تصرف خود دربياورد.
در اينجا بحث هوانيروز و خلبا ن هايي كه در كرمانشاه با توجه به نزديكي منطقه مستقر بودند، و پروازهاي خوبي كه در آنجا انجام دادند، مانند شهيد كشوري و شهيد شيرودي با كمك بچه هايي كه در پادگان بودند توانستند پادگان را نجات دهند و اجازه ندهند اشغال شود.
هوانيروز بعد از تلاش ضد انقلاب براي تسخير پادگان سنندج به ميدان آمد يا از همان لحظه اي كه پادگان مهاباد سقوط كرد وارد عمل شد؟
در حقيقت پس از پيروزي انقلاب اسلامي يك سري از بچه هاي هوانيروز در پادگان سنندج مستقر شدند و زماني كه پادگان محاصره شد، خبر آن بيدرنگ به پايگاه هوانيروز در كرمانشاه رسيد. چون جاده ها همه بسته شده بود و ستون نيروي زميني مشكل بود كه بخواهد عبور كنند. گلوگاه ها و تنگه ها و مناطق كوهستاني توسط ضد انقلاب بسته شده بود و اكثر بچه ها شهيد مي شدند و تجهيزات از بين می رفت. زماني كه خبر محاصره پادگان سنندج در اوايل انقلاب به پايگاه هوانيروز كرمانشاه رسيد، بچه ها خيلي نسبت به غائله كردستان آگاهي نداشتند. خود ما خلبانان كه پرواز مي كرديم زياد از غائله كردستان آگاهي نداشتيم. اصلا نمي دانستيم چه خبر است. تحقيقات صوري كه به عمل می آمد، برداشت نيروهاي جوان اين بود كه در جريان غائله كردستان مردم كرد با توجه به اين كه از دوران رژيم گذشته تحت فشار قرار داشتند، الآن هم كه انقلاب پيروز شده آ ن ها حق خودشان را از نظام جمهوري اسلامي مي خواهند. چون نظام نوپا هم به آن ها توجه زيادي ندارد آن ها اسلحه به دست گرفتند و در ارتباط با حق خودشان دست به كار شده اند. به ذهن خيلي افراد نمي رسيد كه اين قضيه يك توطئه است كه استكبار جهاني دنبال اجراي آن است. در آن روزهاي اول انقلاب از بحث تجزيه كردستان، بحث تاسيس كردستان بزرگ و با اين قضايا آگاهي كافي نداشتيم.
در روزهاي اول انقلاب شايد مأموريت خيلي از بچه هاي هوانيروز ترابري مهمات يا تجهيزات بود. زماني كه به خلبانان كبرا ابلاغ شد كه براي رفتن به كردستان و سنندج بايد مسلح باشد يا راكت بزنيد، خب اين دستور براي خلبانان كبرا سؤال برانگيز بود كه من بروم به سنندج و چه كسي را بايد بزنم؟ مگر مردم كردستان و سنندج مردم ما نيستند؟ حالا شما در نظر بگيريد كه در اوایل انقلاب خيلي از فرماندهان ارتش رژيم شاهنشاهي هم دستگير شده بودند و جلسات محاكمه آنان از تلويزيون ها پخش مي شد. خب اين فرماندهان با توجه به اين كه به روي مردم اسلحه كشيدند محاكمه و اعدام مي شوند. زنداني مي شوند و برخي از آنان از ارتش اخراج مي شوند. همه اين مسائل دست به دست هم داد و باعث شد تا خلبانان جوان هوانيروز نسبت به اين قضايا با شك و ترديد نگاه كنند. احساس مي كردند اگر مردم كردستان حق و حقوق دارند، نظام جمهوري اسلامي ايران بايد آ ن ها را تأمين كند. چه دليلي دارد كه من خلبان كبرا بروم سنندج و به چه كسي تيراندازي كنم؟ مگر در آنجا دشمني وجود دارد؟ برداشت اوليه بچه ها اين طور بود.
پايگاه هوانيروز كرمانشاه نسبت به ساير پايگا ه هاي غرب كشور كه در آن زمان از آ ن ها استفاده مي شد، تقريبا خط اول بود. حضور برخي از مسئولين از خود كرمانشاه و از خود تهران به خصوص حاج آقا سيد موسي موسوي نماينده امام خميني )ره( در منطقه غرب كشور در پايگاه كرمانشاه و صحبت با بچه ها و ارتباطي كه خلباناني مثل شهيد كشوري، شهيد سهيليان، شهيد وطن پور و شهيد شيرودي با اين مجموعه يا هسته انقلابي در شهر حضور داشتند. اينها باعث شد كه پاي اين افراد به پادگان باز شود. در مراسم صبحگا ه ها صحبت كردند و بچه ها را نسبت به غائله كردستان آگاه كرد. بچه ها را از شك و ترديد بيرون آوردند. آنگاه بچه ها احساس كردند كه بحران كردستان و سنندج يك مسئله داخلي نيست و تمام ضد انقلاب، تمام فراري ها، تمام وابسته هاي رژيم شاهنشاهي همه جمع شده اند در كردستان تا توطئه بزرگي را در آنجا به مورد اجرا بگذارند.
در خاطرات همان روز (57/12/28) يكي از خلبانان بالگرد 214 كه نيرو به پادگان سنندج منتقل مي كرده آمده است: درست است كه ما مسلح رفتيم، ولي به قدري مطمئن بوديم كه سلاح خودمان را روشن نكرديم. چون اصلا حس نمي كرديم كه بايد به كسي تيراندازي كنيم، يا كسي به سمت ما تيراندازي كند. او مي گويد: زماني كه خلبانان بالگرد 214 به پادگان سنندج رفتند بنشينند، ديديدم كه سر و صداي آن ها بلند شد كه خلبانان كبرا كه آنجا هستيد، دارند به طرف ما تيراندازي مي كنند. تازه آنجا متوجه شديم كه دارند بچه هاي ما را مي زند. مگر اينجا سنندج شهر خودمان نيست! پس چه كسي به سوي ما تيراندازي مي كند؟ وقتي خلبانان 214 تير خوردند برگشتيم به پايگاه كرمانشاه و متوجه شديم كه اين قضيه داخلي و قضيه مردم كرد نيست. قضيه ضد انقلاب و تمام كساني هستند كه تجزيه كردستان را در سر دارند. لذا خلبانان هوانیروز به تدريج به ابعاد بحران كردستان آگاهي پيدا كردند. سپس خلبانان ديگري از پايگاه اصفهان به كرمانشاه آمدند و پرواز در كردستان را آغاز كردند.
گرو ه هاي ضد انقلاب چه قدر توانسته بودند از نظر تبليغاتي روي مردم كرد اثر بگذارند و از مردم محروم سوء استفاده كردند؟
كردستان در زمان حكومت پهلوي واقعا يك منطقه محروم بود. به ياد دارم در آن زمان يكي از بستگانم كه نظامي بود و در مريوان سكونت داشت نقل مي كرد كه مردم كردستان دل شان به اين خوش است كه چهار كيلو چاي به طور قاچاق از مرز عراق وارد كنند و بفروشند. اين شغلشان بود. نه كشاورزي وجود داشت و نه صنعت. بيكاري مردم، مشکلات اجتماعي را پيچيده كرده بود. وجود همه اين مشكلات زمينه حضور ضد انقلاب را هموار كرد. به ويژه با آن وعده هاي شيرين كه در آن ميتينگ ها به جوانان مي دادند، و آ ن ها را فريب مي دادند. در ذهن جوانان كرد يك كردستان با ثبات و آرام ترسيم كرده بودند كه در آن همه چيز وجود خواهد داشت. از آن طرف مرز دلارهاي فراوان مي آمد و به آن ها داده مي شد. مسائل غير شرعي هم كه با توجه به شيوه هاي فداييان خلق و مجاهدين خلق در آنجا بيداد مي كرد. اين گروهك ها رفتند به كردستان و يك وضعيت بدي را براي مردم آن جا به وجود آوردند. گروهك ها دل خوش كرده بودند كه مردم كردستان پذيرفته اند در كنار نيروهاي ضد انقلاب بجنگند تا وضعيت شان بهتر شود.
بنابر اين به نظر من خيلي از جوان هاي كرد جذب گروهك هاي ضد انقلاب شده بودند. زماني كه ما در شهر سنندج رفت و آمد مي كرديم مي ديديم كه شهر در دست ضد انقلاب است. نهادها و ارگان هاي__ دولتي
در
دست ضد انقلاب است. صدا و سيماي سنندج در دست ضد انقلاب است. يعني اعلاميه كه پخش مي كند و مواردي كه در آن جا عنوان می شود، نشان مي داد كه ضد انقلاب در آنجا نفوذ كرده و مردم و به خصوص جوان ها را جذب خودشان كرده است. موقعيت
و
شرايط طوري بود كه آن جا همه چي آماده شده بود، تا جوان ها جذب افكار و عقيده هاي دروغين ضد انقلاب شوند.
هوانيروز سرانجام توانست پادگان سنندج را حفظ كند. اين نگه داري چه تأثيري براي تضعيف ضد انقلاب داشت؟
شهر سنندج مركز استان كردستان است و ستاد لشكر 28 سنندج هم نماد شهر سنندج بود. بنابراين زماني كه ضد انقلاب شهر سنندج و به خصوص پادگان را محاصره كرد به نظرم اگر پادگان سنندج سقوط مي كرد شايد وضعيت كردستان به اين صورتي كه بعدها به وجود آمد اين جوري نمي شد. يعني ما بايد شهيد بيشتري در آنجا مي داديم تا بتوانيم امنيت منطقه كردستان تامين كنيم. چون هم مركز استان بود و هم ستاد لشكر در آنجا مستقر بود. در اينجا مي بينيم كه با يك پل هوايي كه بين كرمانشاه و پادگان سنندج به وجود مي آيد و خلبانان 214 و كبراها به عنوان اسكورت، نيروهاي زيادي را براي تقويت پادگان از پايگاه كرمانشاه به سنندج منتقل مي كنند. به ياد دارم در آن زمان كه لشكر 28 سنندج محاصره شده بود، توسط هواپيماهای (سي 130) از تهران از لشكر گارد جاويدان كه بعدا لشكر صفر يك عنوان پيدا كرد، تعداد زيادي نيرو به پادگان كرمانشاه منتقل شد، و از آنجا توسط شينوك ها در پادگان سنندج هلي برد شدند.
هيچ وقت فراموش نمي كنم كه يك سرگردي (گمان كنم به نام حدادی) فرمانده گرداني از اين گارد بود كه به پايگاه هوانيروز كرمانشاه آمد. ايشان قبل از اين كه سوار شينوك ها شود و به پادگان سنندج برود، براي بچه هاي زير مجموعه اش خيلي با هيجان و شور و شوق صحبت كرد. او می گفت: بچه ها مي رويم سنندج.. در سنندج يا شهيد مي شويم يا اين لكه ننگي كه در پيشانيمان وجود دارد كه روزي گارد شاهنشاهي بوديم پاك می شود. بچه ها را اين طور به هيجان می آورد تا به سنندج بروند. تا پايان سال 1361 كه اوج غائله كردستان بود، هوانيروز حدود 60 هزار ساعت پرواز انجام داد. از اول انقلاب تا پايان سال 1361 حدود 60 هزار ساعت پرواز رقم كمي نيست، كه بعد هم ادامه پيدا كرد. بعد از اينكه گروه پشتيباني پايگاه كرمانشاه وارد عمل مي شود، نمي تواند جوابگوي همه مأموریت ها باشد.
لذا گروه هاي پشتيباني از پايگاه مسجد سليمان، پايگاه كرمان و ساير نقاط در روزهاي اول در اروميه يا سقز مستقر شدند. اين روند طوري بود كه پايگاه هوانيروز كرمانشاه جوابگوي همه اين قضايا نبود. اينها همه دست به دست هم دادند و با آن پل هوايي كه به وجود آورده بودند توانستند اول پادگان ها را حفظ كنند. چون شما در جريان هستيد كه يكي دو سال اول انقلاب به جز پادگان هاي ارتش همه چيز در دست ضد انقلاب بود. يعني تنها نقطه حاكميت جمهوري اسلامي در كردستان و بخشي از آذربايجان غربي فقط پادگان ها بودند.
اگر پادگان ها مثل پادگان مهاباد مثل پادگان پسوه كه سقوط كردند، بقيه پادگان ها هم سقوط مي كردند، كردستان از دست رفته بود. براي اينكه اين پادگان ها در دست نيروهاي خودي باقي بمانند، با آن كه راه هاي زميني بسته بود، همه مسئولين چه سياسي چه نظامي به طرف هوانيروز آمدند. اين پل هوايي كه بين مراغه و شهرهاي مختلف، بين كرمانشاه و شهرهاي مختلف. بين سنندج و شهرهاي مختلف به وجود آمد نيرو جابجا مي كردند. تجهیزات، آب و آذوقه، حلب 20 ليتري نفت و بنزين براي پادگان ها مي بردند. چون همه راه ها بسته بود و خوراك و آذوقه به دست بچه هاي پادگان ها نمي رسيد. خدا رحمت كند شهيد صياد شيرازي را پادگان سردشت را جزيره خون ناميده بود. يعني در آنجا وضعيت به قدري خطرناك بود كه یگان 55 هوابرد حدود يك سال و نيم تا دو سال در سردشت مستقر بود و از آن محافظت مي كرد. نيروهاي مستقر در سردشت هر 45 روز يكبار توسط شينو ك هاي هوانيروز تغيير مي كردند يعني گردان به گردان تعويض مي شدند. امكان نداشت كسي از بانه خارج شود و به سردشت برسد. لذا نقش هوانيروز در غائله كردستان نقشي عمده و كسي نمي تواند منكر آن شود.
نقش نيروهاي مردمي كه از شهرهاي مختلف به غرب كشور آمدند چگونه بود؟
بعد از آغاز و تداوم غائله كردستان ديديم كه خيلي از نيروهاي مردمي همچون بسيج و سپاه به خصوص بعد از دستور حضرت امام )ره( براي پايان دادن به غائله پاوه وارد كردستان شدند، و حضور آن ها در كنار برادران ارتشي مايه قوت قلب ما بود. در پادگان بانه حضور بچه هاي سپاه را در كنار نيروهاي ارتش شاهد بوديم. خيلي از هيلي بردهاي با بالگردهاي شينوك بچه هاي سپاه انجام شد. انسان هاي والايي امثال «مسيح كردستان»» شهيد محمد بروجردي در پادگان بانه حضور فعال داشت. ارتباطي كه ايشان با مردم كردستان داشت به داخل دهات و روستاها مي رفت و با مردم صحبت مي كرد. حرف دلش را با مردم در ميان می گذاشت. به مردم عادي كردستان كه تحت فشار ضد انقلاب بودند كمك مي كرد. اگر ضد انقلاب وارد روستاها مي شدند، و مردم به خواسته هاي آن ها ترتيب اثر نمي دادند همه آن ها را قتل عام مي كردند. زماني كه ضد انقلاب براي تهيه نان و آذوقه وارد روستاها می شد. اگر هم كسي مقاومت يا مخالفت مي كرد او را به رگبار مي بستند.
خب حضور افرادي مثل شهيد محمد بروجردي يا حسن آبشناسان يا افراد ديگري كه حضورشان مؤثر بود، يا صياد شيرازي كه نقش به سزايي در پاكسازي كردستان داشت، در دو مرحله كه وارد كردستان شد و نقش بالايي در مقابله با ضد انقلاب ايفا كرد. همچنين سردار رحيم صفوي كه در روزهاي اول بروز غائله كردستان اولين بار همراه شهيد صياد شيرازي وارد منطقه شد، و هر دو پاكسازي منطقه سردشت را آغاز كردند. حضور برادران سپاهي و ارتشي و بسيجي در كنار هم و نيز هوانيروز به خصوص انتقال اين نيروها خيلي مهم بود. چون را ه هاي زميني بسته بود نيروها توسط بالگردهاي هوانيروز جابه جا مي شدند يا به پادگان مراغه مي رفتند، و از آنجا به پادگان سنندج و سقز مي رفتند. اين نيروها بايد با هلي كوپتر جا به جا مي شدند. فرماندهان و نيروهاي رزمي دست كم در يك سال اول بحران با كمين ضد انقلاب برخورد مي كردند و شهيد مي شدند.
به نظر مي رسد در يك سال اول بعد از پيروزي انقلاب توانستيد بحران كردستان را آرام كنيد. بفرماييد كه اوضاع كردستان در دوران جنگ تحميلي و دفاع مقدس چگونه بود؟
دقيقا به ياد دارم كه با شروع جنگ تحميلي در تاريخ 1359/6/31 يك ستون زرهي به فرماندهي شهيد صياد شيرازي از بانه به سمت سردشت در حال حركت بود. برادر سردار جعفري و خيلي از عزيزان ديگر ما هم در اين ستون حضور داشتند. تا آن روز غائله كردستان صد درصد تمام نشده بود. زماني كه جنگ تحميلي شروع شد تا مدت ها بعد هم هوانيروز در كردستان حضور داشت. يعني كساني كه در آنجا حضور داشتند، چه برادران سپاهي وچه بچه هاي ارتشي كسي نمي خواست هوانيروز را از دست بدهد. چون مي دانستند اگر بالگردهاي هوانيروز از منطقه كردستان بروند، جابجايي فرماندهان و انتقال مهمات با مشكل مواجه شده و با خطر همراه مي شود. بنابراين وقتي جنگ شروع شد بچه هاي هوانيروز، بچه هاي سپاه و ارتش همچنان در كردستان بودند. مسئوليت كساني كه در كردستان مي جنگيدند دو برابر شده بود. يعني بچه ها هم در كردستان مي بايست مي ايستادند و براي پاكسازي ادامه مي دادند و هم به جبهه دفاع مقدس مي آمدند. وقتي جنگ تحميلي شروع شد، سه لشكر ارتش كه عبارتند از لشكر 68 اروميه و لشكر 28 سنندج و لشكر قزوين در كردستان درگير بودند.
اصولا زماني که عراق به كشورمان حمله كرد، مي گفت كه ضد انقلاب در كردستان حضور دارد و اغلب لشكرهاي ارتش و سپاه را در آنجا سرگرم كرده است. نياز نداريم در غرب، در برابر مرزهاي نيرويي مستقر كنيم به همين دليل از محورهاي جنوب حمله را شروع كرد.
شهيد علي اكبر شيرودي چه نقشي در پاكسازي و مقابله با ضد انقلاب در كردستان داشت؟
شما در جريان هستيد كه شهيد شيرودي در ارديبهشت ماه 1360 به شهادت رسيد. يعني اوايل جنگ بود. به نظر من شهيد شيرودي بيشترين اثر را در كردستان داشت. ايشان در كردستان يك وزنه بود. من شنيده ام كه يك جلسه خصوصي يك ساعته با شهيد چمران در اروميه داشته است. حالا چه صحبت هايي آنجا مي شود اطلاع ندارم چون شهيد شيرودي شناخته شده بود. هر جا كه نياز بود ايشان حضور داشت. اولين آشنايي و همكاري عملي من با شهيد شيرودي به همين اروميه در اوايل سال 1358 بازمي گردد. چون ايشان در كرمانشاه خدمت مي كرد ما نيز در گروه پشتيباني خدمت مي كرديم. يعني هم پادگاني بوديم. ولي شهيد شيرودي را من پيش از دوره آموزشي در اصفهان مي شناختم. اما از نظر پروازي يك دوره از من جلوتر بود. زماني كه من پرواز پايه را شروع كردم، شیرودي و همدوره هاي او به خلباني كبرا رسيده بودند. آن ها براي دوره كبرا رفتند. يعني گواهينامه خلباني كبرا را گرفته بودند.
آن پنج شش خلباني كه از من يك دوره جلوتر بودند، و روي بالگردهاي كبرا آموزش ديده بودند، بيدرنگ به كرمانشاه منتقل شدند، چون اولين پايگاه هوانيروز در كرمانشاه قرار داشت. خب ايشان در كرمانشاه خدمت می كرد و من از ابتداي سال 1358 كه غائله كردستان آغاز شد و به كرمانشاه اعزام شدم ديدم كه كاركنان اين پايگاه نمي توانند تكاپوي پروازها را كنترل نمايند. به ياد دارم كه 16 فروند بالگرد كبرا و ترابري از گروه پشتيباني منتظر ورود به ارومیه بودند. اين بالگردها را از اصفهان به سوي تهران سوخت گيري كرديم و سپس عازم پادگان اروميه شديم و در لشكر 64 اروميه به زمين نشستيم. سرپرست گروه بودم واز بچه ها خواستم پس از جايگزين شدن در ميهمانسراي لشكر براي صرف شام به غذا خوري بيايند.
حدود ساعت 4 بعد از ظهر بود كه رفتيم به طرف باشگاه افسران، محل استراحت خودمان بعد كه ساعت 6 يا 7 شب براي صرف شام وارد غذا خوري شدم. وقتي درب ناهارخوري را باز كردم جوان بسيار تنومند و چهار شانه اي )علي اكبر شيرودي( را در گوشه اي ديدم كه براي تعداد زيادي از بچه هاي نيروي زميني، اعم از سرباز، درجه دار، سروان و سرگرد سخنراني مي كند. لباس پرواز به تن داشت و سينه را جلو داده بود اما درجه اي نداشت كه بتوانم او را بهتر شناسايي كنم. هنگامي كه درب را باز كرديم و وارد سالن غذا خوري شدم احساس كردم كه از شام خبري نيست. ولي اين محفل سخنراني توجه مرا جلب كرد. حس كنجكاوي به من دست داد و در كنار درب و رودي زمين گير شدم. شهيد شيرودي را از اصفهان مي شناختم ولي چند سالي بود كه با يكديگر ارتباط نداشتيم. چون كه از سال 1354 به كرمانشاه منتقل شده بود. در سالن غذا خوري ايشان را يك لحظه نشناختم. يك جوان چهار شانه اي كه درجه اي هم روي دوش ندارد، حضار جلسه را در مورد مأموريتي كه روز بعد قرار است انجام شود توجيه مي كرد. قرار بود روز بعد ستوني از نيروهاي زميني لشكر 64 اروميه عازم مياند وآب شده و در آنجا مستقر شود. چون مياندوآب يك منطقه ارتباطي بين محورهاي اروميه - مهاباد- سقز بود.
شهيد شيرودي به درجه داران و سربازان مي گفت: «من برفراز ستون زرهي شما در پرواز خواهم بود. قبل از اينكه به نقاط مشكوك برسيد من نقاط مشكوك را شناسايي مي كنم و به شما اطلاع مي دهم. هيچ ترسي به دل راه ندهيد و محكم باشيد. واي به حال كسي كه بدون دستور عقب نشيني كند. واي به حال خودرو يا تانكي كه نخواهد جلو برود. اين ستون بايد فردا به مهاباد برسد». اين طرز سخن گفتن حس مسئوليت او را نشان مي داد. اين نشانگر احساس مسئوليتي بود كه به ميهن داشت. فرماندهاني كه در چنين مأموریت هايي كه براي پايان دادن به غائله كردستان احساس مسئوليت مي كردند كم نبودند. اين طرز برخورد نشان مي داد كه شيرودي يك خلبان يا يك فرمانده عادي نمي تواند باشد. هنگامي كه اينگونه با اعتماد به نفس صحبت مي كند مشخص است كه دوست دارد منطقه كردستان از لوث وجود ضد انقلاب پاك شود.
روز بعد وقتي خبر آوردند كه ستون بدون هيچ گونه درگيري به مهاباد رسيده همه فرماندهان اين طرز مديريت شيرودي و هوانيروز را تحسين بر انگيز توصيف كردند. او در غائله كردستان واقعا خيلي زحمت كشيد. به نظر من بيشتر پروازها و اثر ايشان در غائله كردستان بود.
به طور كل هوانيروز چند خلبان جان بر كف و فداكار امثال كشوري و شيرودي در كردستان داشت؟
در كردستان 45 شهيد خلبان داديم. اين تعداد شهيد در جريان بحران كردستان كم نيست. شهيد درخشان نيز در همين غائله كردستان شهيد شد. چون پادگان سنندج دوبار محاصره شد، يكي اوايل سال 1358 و مرحله دوم در اوايل سال 1359 بود. شهيد درخشان در اوايل سال 1359 زماني كه از پادگان سنندج بلند شد، چون ارتفاع كافي را نگرفته بود، و چون پادگان محاصره بود بالگرد درخشان را مقابل درب پادگان زدند و سقوط كرد. كمكش پيشگاهيان زرنگي مي كند و به طرف پادگان مي آيد كه در اواخر جنگ بود كه او هم به شهادت رسيد. يكي از خلبان هايي كه بچه سنندج بود و از پشت بام ساختمان دو طبقه اي حضور داشته اين اتفاق را چنين نقل كرده است: وقتي عناصر ضد انقلاب درخشان را به اسارت گرفتند، او را به پشت خودروي نيسان بستند و در سطح شهر كشاندند. بعد كه می خواستند شهيد درخشان را زجر كش كنند بدن او را كه بعد از آن همه كشاندن ديگر توانايي نداشت تا گردن در خاك فرو كردند، و صورت او را با مواد شيرين آغشته كردند، تا جانوران موذي مثل زنبور روي صورت بشينند، و او را اذيت دهند و زجر كشش كنند. درخشان را حدود 12 ساعت به اين شكل نگه مي دارند، و بعد تير خلاص به او مي زنند و شهيدش مي كنند. نگاه كنيد ضد انقلاب با برخي از خلبانان هوانيروز ما اين طوري برخورد كردند!. بچه ها را اينگونه به شهادت رساندند. اين 45 خلبان در محورهاي مختلف كردستان و در حين پرواز شهيد شدند.
هوانيروز در دوران دفاع مقدس چند شهيد تقديم ميهن كرده است؟
در دوران دفاع مقدس بيش از 240 شهيد داديم.
آيا خلبانان هوانيروز هم تهديد به قتل مي شدند؟
البته در روزهاي اول انقلاب بچه هاي ما زياد تهديد مي شدند. اسناد و مداركي وجود دارد، و نامه نگار ي هايي شده كه خانواده هاي خلبان ها را نيز تهديد مي كردند. به طور مثال عكس بچه هاي خلبان را در اطراف ميدان انقلاب تهران زده بودند. خلبانان را جيره خوار رژيم معرفي مي كردند كه مردم كرد را مي كشند. مثلا خلباني وقتي از خانه اش بيرون آمد او را به رگبار بستند كه خوشبختانه هيچ اتفاقي براي او نيفتاد.
به سخنراني شهيد شيرودي در پادگان اروميه اشاره كرديد. ايشان در آن زمان حدود 26-27 سال سن بيشتر نداشت. بفرماييد كه ذهنيت و تفكر و عشق به ميهن او را چگونه تفسير مي كنيد؟
البته شهيد شيرودي يك انسان عاقل و آگاه بود. ايشان از آن صحبتي كه با شهيد چمران در كردستان داشت يك دگرگوني و تحول خاصي در او به وجود مي آيد كه از آن وقت عاشق شد. يعني عاشق انقلاب و اسلام و مردم شد. يك ملكه آگاهي و تعقل يافته اي در او به وجود آمد.
گفته شده كه شهيد شيرودي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با برخي از روحانيون كرمانشاه به ويژه با حجت الاسلام سيد موسي موسوي نماينده امام در كردستان ارتباط و هم فكري داشت. در اين زمينه چه اطلاعاتي داريد؟
به هر حال شهيد شيرودي يك زمينه فكري، و زمينه انجام برخي كارهاي سياسي در فكر و بينش او از قبل مهيا بود. چون اگر اين ذهنيت را نداشت شايد دريافت او از مسائل سياسي اين طور قوي نبود. شكي نيست كه صحبت هاي حاج آقا موسوي و برخي مسئولان و فرماندهان پايگاه كرمانشاه مثل شهيد وطن پور زمينه تحول فكري شهيد شيرودي را در آن بستر فراهم كرد. او در نتيجه وجود اين بستر فكري، سريع از آن حالت بيرون آمد و جذب انقلاب و مردم و رهبري شد.
شهيد شيرودي به چه جايگاهي رسيده بود كه مقام معظم رهبري در يكي از سفرهاي خود به غرب كشور در نماز به او اقتدا كردند؟
فرموده مقام معظم رهبري در خصوص اقتدا به شهيد شيرودي در نماز به عنوان اولين نظامي باز مي گردد به زماني كه شهيد شيرودي در محور سرپل ذهاب حضور داشت. زيرا شيرودي در بحران كردستان و اوايل جنگ تحميلي خيلي خوب درخشيده بود. در آن برهه پايگاه هوانيروز كرمانشاه در درون پايگاه ابوذر كرمانشاه قرار داشت. وقتي كه جنگ شروع شد، بخشي از نيروهاي ما در محور سرپل ذهاب مستقر شدند. بخش ديگري هم به سرپرستي شهيد كشوري در محور موسيان و دهلران و آبدانان مستقر شده بودند. خلبان هاي ديگري هم به محورهاي ديگري اعزام شدند. من شنيده ام كه مقام معظم رهبري در پادگان سرپل ذهاب با شهيد شيرودي ارتباط داشتند، و اين نماز تاريخي را پشت سر آقاي شيرودي اقامه مي كنند. حتي در سال 1390 كه حضرت آقا از مناطق مختلف استان كرمانشاه ديدن فرمودند، قرار بود به سرپل ذهاب نيز بروند، برنامه ريزي هم شده بود. شخص آقا هم پیش بيني كرده بودند كه بروند در جايي كه پشت سر شهيد شيرودي نماز خوانده اند، مجددا آنجا را ببينند. هوانيروز موزه اي هم تدارك ديده بود كه متأسفانه آقا ديگر فرصت نكردند.
در هر صورت مقام معظم رهبري انساني هستند كه به همه مسائل آگاهي دارند. شايد اين حس روانشناسي، انسان شناسي مقام معظم رهبري نسبت به رفتار و اخلاق و عملكرد شهيد شيرودي و شناختي كه از ايشان داشتند، موجب شده كه در يكي از جبهه هاي دفاع مقدس در سرپل ذهاب در نماز به او اقتدا كنند. شهيد شيرودي با توجه به مسئله بحران كردستان بارها به تهران مي آمد و با مسئولان آن زمان مانند مقام معظم رهبري و فرماندهان سپاه و ارتش مراوده و مذاكره مي كرد. عمليات نظامي شهيد شيرودي در آن زمان براي مسئولان مملكتي شناخته شده بود.
حضرت امام )ره( نيز در ديدار با خانواده شهيد شيرودي فرمودند كه «شيرودي آمرزيده شد.» به نظر شما چرا امام از ميان ساير شهدا چنين تعبيري را در خصوص شهيد شيرودي بكار بردند؟
در ارتباط با اين سخن حضرت امام )ره) ما معتقد هستيم كه انسانهايي كه عملكرد خوبي در دنيا دارند، كساني كه در همين دنيا توشه آخرت را مي بندند، آمرزيده هستند. با توجه به اينكه حضرت امام )ره( كه يك انسان عارف و آگاه نسبت به مسائل ديني و مذهبي است و با توجه به عملكرد شهيد شيرودي گفتند كه ايشان يك انسان از پيش آمرزيده شده است. لذا اگر خصوصيات اخلاقي و پشتوانه ديني و مذهبي همه اينها را در زمان غائله كردستان در دوران دفاع مقدس جمع بندي كنيم، به خصوص عملكرد ايثارگرانه و فداكارانه شهيد شيرودي براي انقلاب و اسلام و مملكت، اين عملكرد چون مورد تأييد حضرت امام قرار گرفت ايشان را از قبل آمرزيده شده تعبير كردند.
آيا با شهيد شيرودي در عمليات رزمي هم شركت داشتيد؟
من بيشتر در جنوب بودم و كمتر در عمليات هاي رزمي شهيد شيرودي شركت داشتم.
از جزئيات شهادت شهيد شيرودي چه اطلاعي داريد؟
در دوران دفاع مقدس، عمليات شهيد شيرودي در ارتفاعات بازي دراز در منطقه سرپل ذهاب و قصر شیرين و گيلان غرب متمركز بود. ارتفاعات 1100 متري و 1200 متري بازي دراز بلندترين ارتفاعات اين منطقه است. كه بر كل استان كرمانشاه و منطقه غرب مشرف مي باشد. ز ماني كه جنگ شروع شد يكي از اهداف اوليه ارتش بعثي عراق تصرف اين ارتفاعات بود. و وقتي كه ارتش عراق بر اين ارتفاعات مسلط شد، بر تمدام مناطق غرب كشور اشراف پيدا كرد. عراق براي تصرف اين ارتفاعات جاده مهمي را در اين منطقه احداث كرده بود. ارتش عراق از اين ارتفاعات بر كل جبهه غرب ديدباني مي كرد، كه خود صدام معدوم هم چند بار از اين ارتفاعات ديدن كرد. به طوري كه اسم اين ديدباني را ديدباني صدام نامگذاري كردند. اين ارتفاعات در شعاع 180 درجه همه مناطق غرب كشور را زير نظر داشت. يعني ديدباني كه بر اين ارتفاعات مستقر مي شد هرگونه تحرك نيروهاي ايراني را دقيقا مي ديد و به يگان هاي توپخانه عراق گرا مي داد تا آنجا را گلوله باران كنند. فرضا اگر هواپيماي ايراني را مي ديد گزارش می داد .رزمندگان دلاور ايران اسلامي براي اينكه از چتر ديدباني ارتش عراق خارج شوند، لازم بود اقدامي براي آزاد سازي اين ارتفاعات به عمل مي آوردند.
لذا خلبانان هوانيروز در بازي دراز و همچنين پادگان سرپل ذهاب عمليات خوبي انجام دادند و اين ارتفاعات را در ظرف هفت يا هشت روز آزاد كردند. علاوه بر هوانيروز نيروهاي لشكر 81 و سپاه پاسداران و نيروهاي مردمي در آزاد سازي ارتفاعات بازي دراز شركت داشتند. شهيد شيرودي در روز هشتم اين عمليات پروازهاي زيادي انجام داد و در همان روز مورد اصابت گلوله تانك عراقي ها قرار گرفت، و بالگرد او در منطقه اي به نام شهرك مهدي سقوط كرد و به شهادت رسيد.
چه خاطرات ديگري از شهيد شيرودي داريد؟
خاطره گفتني ديگري كه از شهيد علي اكبر شيرودي دارم اين است كه سرهنگ رئيس ركن سه قرارگاه غرب كرمانشاه روايت كرده است كه شيرودي در همان اوايل جنگ پس از انجام عمليات هايي در محور سرپل ذهاب به پايگاه هوانيروز كرمانشاه باز مي گردد. موقع بازگشت به كرمانشاه ستاد قرارگاه غرب كه در پايگاه كرمانشاه قرار داشت به هوانيروز اطلاع مي دهد كه ستون بزرگ زرهي از نيروهاي عراقي به سمت گيلان غرب در حركت است و اگر به كمك نيروهاي خودي نرسيم اين نيروها توسط عراقي ها تار و مار مي شوند. قرارگاه غرب از هوانيروز درخواست كمك مي كند و در اين صورت هوانيروز چه اقدامي بايد انجام دهد؟ لحظه اي كه تازه شيرودي وارد پايگاه هوانيروز شده بود تلكس درخواست قرارگاه غرب به دست هوانيروز رسيد. شهيد شيرودي و شهيد كشوري هم بيدرنگ با تيمي از خلبانان بالگردهاي كبرا عازم منطقه گيلان غرب مي شوند.
رئيس ركن سه اضافه مي كند كه دو سه تيم از بچه هاي هوانيروز رفتند و ستون زرهي عراقي ها را تار و مار كردند، و اجازه ندادند وارد شهر گيلان غرب شود، و سالم به پايگاه كرمانشاه بازگشتند. نزديك غروب جلسه اي با شركت فرماندهان قرارگاه غرب و مسئولان دولتي كرمانشاه به منظور ارزيابي عمليات بچه هاي هوانيروز تشكيل شد. شهيد شيرودي در تشريح دستاوردهاي اين عمليات گفت كه در اين چند سوتي پرواز بيش از 40 دستگاه تانك و خودروي زرهي عراقي ها منهدم شده است. اظهارات شهيد شيرودي درباره انهدام 40 دستگاه خودرو زرهي عراقي ها براي شركت كنندگان جلسه باور نكردني بود. انگار به مذاق شركت كنندگان جلسه خوش نيامد. نماينده استانداري حضور داشت. نماينده قرارگاه حضور داشت. رئيس ركن سه حضور داشت. شيرودي متوجه شد كه اين افراد دستاورد اين عمليات را باور نكرد ه اند. خب شيرودي در آن جلسه هيچ واكنشي نشان نداد و جلسه تمام شد. فرداي آن روز شهيد شيرودي نمايندگان استانداري، قرارگاه غرب و رئيس ركن سه قرارگاه و كساني كه در آن جلسه حضور داشتند به پايگاه هوانيروز كرمانشاه احضار كرد و سوار بالگرد 214 ترابري كرد. خود او هم بايك فروند كبرا جلو حركت كرد و به منطقه عمليات يك روز قبل برد، و دانه دانه تانك ها و نفربرها و خودروهاي زرهي منهدم شده عراقي ها را به آ ن ها نشان داد. شيرودي به آ ن ها گفت آن سخنان روز گذشته را كه باور نداشتيد الآن با چشم كورتان ببينيد.! رئيس ركن سه گفت من خودروهاي منهدم شده را دانه دانه شمردم و مطمئن شدم كه تعدادشان بيش از 40 دستگاه است. در آنجا باورم شد كه هوانيروز واقعا شاهكار كرده است. موقعي كه اين تيم به قرارگاه بازگشت نامه اي به تهران نوشت و از فداكاري هاي كم نظير شهيد شيرودي تشكر كرد. عملكرد شهيد شيرودي در اين عمليات به عنوان يك ليدر براي خيلي از بچه هاي هوانيروز و ساير نيروهاي خودي بسيار مؤثر و روحيه بخش بود.
جنابعالي به عنوان جانشين پيشين فرمانده هوانيروز ارزيابي تان از عملكرد هوانيروز در دوران مقابله با ضد انقلاب در غرب كشور و در دوران دفاع مقدس چيست؟
در ارتباط با هوانيروز از روز1359/6/31 كه جنگ شروع شد. البته برخي افراد شروع جنگ را قبل از اين تاريخ مي دانند. مقام معظم رهبري در همين سفري كه به مناطق غرب كشور داشتند تعبير زيبايي از تاريخ شروع جنگ ارائه دادند. ايشان گفتند كه جنگ در روز 1359/6/31 آغاز نشد. بلكه در اين تاريخ فرودگاه مهرآباد تهران بمباران شد. تا قبل از بمباران فرودگاه تهران خيلي افراد حس نكردند كه عراق در مرزها دندان تيز كرده است. يك هفته قبل از 31 شهريور خلبان هاي كبرا در منطقه غرب با تانك هاي عراقي درگير مي شدند. چون مناطق مرزي را شناسايي مي كردند و به تانك هاي عراقي تيراندازي مي كردند. هوانيروز از همان روز اول جنگ وارد غائله جنگ شد. ويژگي خوبي كه هوانيروز دارد اين است كه بهترين روزهاي هوانيروز روزهاي حركت و فعاليت اوست. يعني خيلي سريع از جايي به جاي ديگر جابجا مي شود تا بتواند مأموريت خود را به نحو مطلوب به انجام برساند. خلبانان هوانيروز از نخستين روز مهرماه در مناطق دزفول و اهواز و مسجد سليمان يا همين پادگان سرپل ذهاب و آبدانان مشغول شدند و پروازهاي عملياتي را شروع كردند. در زمينه توقف حركت ماشين جنگي ارتش متجاوز عراق نقش بسيار مؤثري بازي كردند. در منطقه جنوب در روزهاي اول جنگ نيروهاي زميني ما خيلي محدود بود و نيروي زيادي در آنجا نداشتيم. يكي از يگان هاي ارتشي كه توانست در مقابل تحرك و پيشروي سريع ارتش عراق بايستد و اين پيشروي را متوقف كنند هوانيروز بود. خلبانان هوانيروز پس از آن هم در عمليات هاي مختلف در جنوب از جمله اولين عمليات مقطعي وارد عمل شدند، كه يكي از آن ها شكستن محاصره آبادان بود. پس از آن هم در عمليات جنوب همچون طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، رمضان خيبر، فجر مقدماتي، كربلاي چهار و كربلاي پنج شركت كردند. در محورهاي غربي هم در عمليات بازي دراز، ميمك و منطقه حاج عمران حضور هوانيروز بسيار چشمگير و پررنگ بود.
هوانيروز در خيلي از عمليات ها بيش از صد فروند بالگرد را به پرواز در آورد. در عمليات خيبر صد فروند بالگرد مستقر كرديم. در خيلي از عمليات ها اگر هوانيروز به منطقه نمي رسيد اصولا فرماندهان تمايلي براي انجام عمليات نداشتند. در عمليات بيت المقدس آمديم در سقز مستقر شديم. قرار بود در بانه مستقر شويم ولي به خاطر بدي هوا نتوانستيم به بانه برسيم، و به همين علت ساير يگان ها عمليات را متوقف كردند. اگر عملياتي انجام مي شد و به پيروزي هم مي رسيديم، فرداي عمليات چه كسي مي توانست به پاتك نيروهاي دشمن پاسخ دهد؟ چه كسي مي توانست به نيروهاي خودي آذوقه و مهمات برساند؟ سوخت و آب و آذوقه را براي بچه ها پياده مي كرديم تا مشكل خاصي براي آن ها به وجود نيايد. بنابراين هيچ كسي منكر نقش هوانيروز در هشت سال دفاع مقدس نمی شود. چند روز پيش به ديدن سردار اسدي در ستاد كل نيروهاي مسلح رفته بودم. از او پرسيدم نقص هوانيروز را در هشت سال دفاع مقدس در چه مي بينيد؟ گمان كردم سردار اسدي در پاسخ به اين پرسش به من خواهد گفت كه در فلان عمليات از شما كمك خواستيم و شما پشتيباني نكرديد. سردار اسدي گفت مهمترين نقص و عيب شما در هشت سال دفاع مقدس اين است كه شما نتوانستيد خودتان را خوب به افكار عمومي معرفي كنيد. حتي نتوانستيد 20 درصد از عملكرد هوانيروز را در هشت سال دفاع مقدس به مردم معرفي كنيد.
منبع : ماهنامه فرهنگی شاهد یاران/ شماره 80