از تو مانده استخوانی، چفیه ای، سربند سرخی
درحریم پاک سنگر نور پاشیدی دلاور
برهجوم زخم ها، مردانه خندیدی دلاور
با لبانی خشک و دستی پینه بسته پر صلابت
برق آتش بر سر هرخصم باریدی دلاور
از تبار کیستی؟ چون قله آتشفشانی
ذات ققنوسی که در آتش خرامیدی دلاور
برسر و رویت نشسته خاک غربت خاک تربت
مگر در سنگرت احرام پوشیدی دلاور
کعبه ات را در کدامین آسمان دیدی که هر دم
در طوافش، غرق خون، مستانه چرخیدی دلاور؟
ای غروب سرخ تو رنگین کمان باد و باران
پنجه در گردونه دوار، پیچیدی دلاور
لحظه پرواز را آموختی ققنوس آتش؟
کاین چنین در قامت محراب رقصیدی دلاور
از تو مانده استخوانی، چفیه ای، سربند سرخی
تو در این منظومه خونین، چو خورشیدی دلاور
سبز بودی، سبز ماندی، تا ابد سر سبز مانی
بر بلندای بهاران، برگ جاویدان دلاور
سروده: اکرم بهرامچی- بیجار، کردستان
منبع: کتاب زخم سیب (مجموعه اشعار برگزیده پانزدهمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس)، حسین اسرافیلی، نشر : صریر