لحظه آغاز سفر 143 رزمنده به جبهه در یک کتاب
برای آشنایی با قلم نویسنده در نگارش داستانک ها، سه روایت را می خوانیم:
روایت صدوبیست و پنجم:
«پدر و مادرش نگذاشتند برود جبهه. شد سرباز فراري.
التماس مي كرد كه مسئولان اعزام با اعزامش با نيروهاي بسيجي موافقت كنند. به زحمت پدر و مادرش را راضي كرده بود. حالا راضي كردن مسئولان اعزام شده بود دردسر جديد.
مي گفتند: «تو سرباز وظيفه اي، نميتوني با بسيجي ها اعزام بشي!»
اتوبوس حركت كرد. مثل بچه ها گريه مي كرد. اعزامش نمي كردند.
پنجره اتوبوس باز شد. دوستانش از پنجره اتوبوس سوارش كردند. بالاخره اعزام شد.»
روایت صدوبیست و هفتم:
«مدرسه را رها كرد. اما درس را فراموش نكرده بود.
فعلاً ماندن صلاح نيست ، بعد اً ميشه دوباره درس خوند ، ولي حالا بايد براي دفاع از كشور بريم.
توي اتوبوس نشسته بود و به سمت جنوب مي رفت. به ساعتش نگاه كرد؛ هميشه اين ساعت سرِ كلاس نشسته بود.»
روایت صدوبیست و نهم:
«بيست و دو نفر از يك روستا . همه قوم و خويش بودند ؛ دو به دو برادر.
هشت برادر از چهار خانواده.
لازم نبود براي اعزام از كسي خداحافظي كنند ، اكثر اقوام عازم جبهه بودند!»
گفتنی است کتاب «وقتی سفر آغاز شد» نوشته رقیه کریمی با
شمارگان 3 هزار نسخه و به همت نشر «صریر» تهیه شده است.