نویسنده «پرواز دیده بان»: کتابم روایت رویای صادقه جانبازی است که مادرش را شیمیایی کرد
افسانه حیدری، نویسنده کتاب «پرواز دیده بان» در گفت و گو با خبرنگار نوید شاهد، با بیان این که قهرمان کتاب، برادر شهیدم است، اظهار کرد: برادرم، شهید «حشمت الله حیدری» شخصیت اصلی این کتاب است که جانباز شیمیایی بود و 10 سال پس از پایان جنگ به شهادت رسید. ایشان از اواخر سال دوم جنگ تحمیلی به جبهه رفت و تا دو ماه بعد از پایان جنگ درمنطقه بود. سه مرتبه شیمیایی شد که بار دوم آن سال1365 بود. زمانی که به خانه آمد، مادرم وسایلش را شست و این کار باعث شد مادرم هم شیمیایی شود.
وی اضافه کرد: برادرم مرتبه سوم در حلبچه شمیایی شد. در آن منطقه از گازهایی که روی اعصاب و خون تاثیر می گذارد استفاده کرده بودند که روی بدن ایشان هم اثر گذاشت. بسیاری از جانبازان شیمیایی از جمله برادرم از آثار پنهان شیمیایی بی اطلاع بودند و با دیدن فیلم «از کرخه تا راین» متوجه شدند که امکان دارد چه اتفاقی برایشان بیفتد. با گذشت حدود 10 سال از جنگ تحمیلی تاول هایی روی پوست برادرم مشاهده کردیم، کم کم سلول های خونی بدنش از کار افتاد و شش ماه بعد به شهادت رسید.
حیدری بیان کرد: در این شش ماه اتفاق های خاص و عجیبی برایش رخ داد که انگیزه من برای نوشتن این کتاب شد. سال 1379 بنیاد شهید فراخوانی با عنوان «رویاهای صادقانه شهیدان» منتشر کرد که با دیدن آن یاد دوران بیماری برادرم افتادم. ایشان در ماه های آخر وارد عالمی شد که حضرت زهرا (س) و شهدا را دید. من هم با تصوراتی که از آن ایام و شنیده هایم داشتم در این مسابقه شرکت کردم و حائز رتبه در کل کشور شدم. در آن سال ها درگیر مدرسه و فرزندانم بودم و فرصت نداشتم به شرح همه ا تفاق ها بپردازم اما بعد از بازنشستگی تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. تمام اطلاعاتی که از برادرم در بین اطرافیان وجود داشت را جمع آوری کردم و شروع به نوشتن کردم.
وی در ادامه با اشاره کوتاهی به رویای صادقه برادرش گفت: ایشان در یکی از شبهایی که احساس می کرد لحظه های آخر زندگی اش است، مشغول راز و نیاز و مناجات با خداوند می شود. همسرش در آشپزخانه بوده و زمانی که بر می گردد، مشاهده می کند که برادرم با صدای بلند حضرت زهرا (س) صدا می زند. برادرم به همسرش می گوید: «شفایت را از حضرت زهرا (س) بخواه» و گویی حضرت را می دیده است. آن شب می گذرد و تا صبح برادرم دعا می کند و همسرش آمین می گوید. همان شب خواهرم، در منزلش به حالات معنوی خاصی پیدا کرده و احساس می کند باید پیامی معنوی به برادرم بدهد. زمانی که منزل برادم می رود، برادرم می گوید «دیرآمدی من چند روز است منتظرت هستم.»
وی افزود: خواهرم کنجکاو می شود و می پرسد «از کجا می دانی می باید چیزی به شما بگویم؟» برادرم جواب می دهد: «من نمی خواستم چیزی بگویم و می خواستم همه چیز را با خود ببرم اما برایتان می گویم» و ماجرای آن شب را برای خواهرم تعریف می کند که علاقه مندان می تواند شرح ماجرا را در کتاب بخوانند.
نویسنده کتاب «پرواز دیده بان» درباه دلیل انتخاب این عنوان برای کتاب اظهار کرد: برادرم در دوران جنگ تحمیلی، دیده بان عملیات بود و به همین دلیل نام کتاب را «پرواز دیده بان» گذاشتم. فصل اول و دوم کتاب درباره سال های کودکی و نوجوانی شهید و ماجرای شیمیایی شدن مادر است. در فصل سوم به خاطرات هم رزمان شهید پرداخته ام. زیباترین بخش کتاب، فصل ششم است که اگر مخاطبی آن را بخواند، امکان ندارد به سراغ فصل هفتم که آثار مشاهدات ایشان است، نرود. فصل هشتم، فصل شهادت نام دارد و فصل نهم بعد از شهادت است زیرا زندگی هیچ شهیدی با شهادت تمام نمی شود. امیدوارم این کتاب مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد.