کرامات شهدا/ خون تازه معشوق
در روزنامه تاریخ این حادثۀ شگفت 71/7/19 ذکر شده بود. دو ماه پس از این واقعه به روستای «تنگ ارم» برازجان رفتم تا از نزدیک در جریان این حادثۀ مهم قرار گیرم.
نام آن شهید که یک نوجوان 16 سالۀ بسیجی بود، عبدالنبی یحیایی است. او در آخرین اعزام خود در مورخَه 1362/2/5 به غرب کشور در جمع رزمندگان اسلام حضور می یابد و در این منطقه هنگامی که می خواسته جسد همرزم شهیدش را که در ارتفاعات غرب به شهادت رسیده بود و در منطقۀ بین نیروهای خودی و دشمن قرار داشت به عقب بیاورد از ناحیۀ سر مورد اصابت ترکش خمپارۀ دشمن قرار می گیرد و مورخَۀ 1362/5/8 به شهادت می رسد.
وقتی از پدر این شهید که هم اکنون در روستای تنگ ارم به شغل آهنگری اشتغال دارد، خواستم ماجرای فرزندش را روایت کند گفت: یک بار با جمعی از بستگان برای نثار فاتحه به سر قبر فرزند شهیدم رفته بودیم، آنجا متوجه شدم سنگ بالای قبر سوراخ شده و نیاز به تعمیر و مرمَت دارد. وسایل تعمیر را آماده کردیم و سنگ بالای قبر را برداشتیم و با جسد فرزندم که درون لحد بود، مواجه شدیم. بنَایی که برای این کار آورده بودیم پیشنهاد کرد و گفت: حالا که سنگ بالای قبر را برداشته ایم، سنگهای اطراف و زیر لحد را هم عوض و مرتب و آن را تعمیر اساسی کنیم. ما هم قبول کردیم. به همین منظور کسی داخل قبر رفت تا جسد شهید را که هنوز داخل پلاستیک بود، به بیرون قبر بیاورد. یکی از بستگان شهید وقتی پلاستیک را به کناری می زند متوجه می شود صورت شهید مانند روز اول دفن سالم مانده است. با این تفاوت که مقداری خشک شده و آن تازگیِ روز دفن را ندارد، ولی خراشیدگی روی بینی او دقیقاً مانند روز دفن بود. نکتۀ حیرت آور در انتقال جسد شهید به بیرون قبر این بود که وقتی جسد را به بالا می آوردیم، ناگهان مشاهده کردیم از سر او که به دلیل اصابت ترکش سوراخ شده بود، قطرات خون تازه به داخل قبر فرو ریخت که مایۀ تعجب و شگفتی همه شد.
عموی این شهید که در لحظۀ تدفین مجدَد شهید درون قبر بوده است، می گوید: من دست شهید را که کاملاً سالم و مثل روز شهادت بود از کنارش برداشته و به روی شکم و سینۀ او گذاشتم ولی افسوس در آن لحظه به ذهن هیچ یک از ما که 22 نفر بودیم نرسید از این اعجاز و کرامت شهید تصویربرداری کنیم.
وقتی این خبر به شهرستان برازجان رسید، امام جمعه، فرماندار و مسؤولین شهر و مردم روستا دسته دسته به زیارت قبر این شهید آمدند و مراسم با شکوهی بر سر قبر او برگزار شد.
هم اکنون مردم به مزار این شهید که در میان اهل روستا به صداقت و به پاکی و ایمان اشتهار داشته و در ایام عزاداری سیدالشهداء (ع) در ماه محرم به شروه خانی ( نوحه خوانی خاص منطقه ) می پرداخت دسته دسته مشرف می شوند و از روح پاک این شهید حاجت می طلبند. پدر شهید می گوید یک شب حضرت زهرا ( ص) را به خواب دیدم که به من سجادۀ نمازی را هدیه دادند.
مادرش می گوید: قبل از شهادت فرزندم را در خواب دیدم، دو کبوتر سفید رنگ در بالای حیاط منزل ما در حال پرواز هستند که ناگهان به یکی از آنها تیری اصابت نمود و به داخل حیاط ما افتاد.
منبع: کتاب لحظه های آسمانی/ غلامعلی رجایی/ ناشر : نشر شاهد