آرزو دارم مثل امام حسین(ع) شهید شوم
نوید شاهد: دوستی به نام رضا داشتم. با هم خیلی صمیمی بودیم و با همدیگر درد دل می کردیم و یار و غمخوار یکدیگر و مثل دو برادر از مدرسه اش در شیراز و خاطرات تلخ و شیرین زندگیش برایم تعریف می کرد. می گفت: آیا خداوند خواسته مرا برآورده می کند؟ رو به رضا کرده و از او پرسیدم تو مگه چه خواسته ای از خداوند داری که این قدر برای تو مهم است؟ گفت: آرزو دارم مثل امام حسین سلام الله علیه شهید شوم. به او گفتم هیچ انسانی نمی تواند مثل امام حسین علیه السلام در راه خدا خالصانه مجاهدت ورزد و شهید شود الا به خواست خود خداوند.
او هر شب با خدای خود راز و نیاز می کرد و از خداوند آرزوی خود را طلب می کرد، یک شب که در سنگر نشسته بودیم، گفت: دیشب در خواب دیدم کارت عروسی برایم فرستاده اند. وقتی روی کارت را خواندم. دیدم کارت عروسی خودم است. به رضا گفتم پسر، دیشب شب عروسی جنابعالی بود و ما نمی دانستیم ؟ و کمی با او شوخی کردم. رو به من کرد، گفت: شاید خداوند خواسته به در خواست من جواب بدهد. بلند شدیم و با همدیگر سنگر را تمیز کردیم. پس از این به من گفت: در قسمت برادران ارتشی آب آورده اند، بیا برو و قمقمه ها را پر کن و بیا. کارها را تقسیم کردیم. گفتم من آب می آورم تو هم سنگر را تمیز کن. وقتی به طرف تانکر آب سرد برادران ارتشی حرکت کردم و چند قدمی دور شدم، دشمن با خمپاره های 60 و 82 مرتب منطقه را می کوبید گرد و غبار بسیار عجیبی بلند شد. قمقمه ها را پر کرده و با سرعت به طرف سنگر دویدم تا به چند قدمی سنگر رسیدم، دیدم بچه ها دور سنگر ما حلقه زده اند. نزدیکتر که رفتم، دیدم سنگرمان خراب شده و رضا در خون خود غلت میزند. درست مانند آقا امام حسین علیه السلام سر او از تنش جدا گشته و بدنش از ترکش خمپاره های دشمن سوراخ سوراخ شده بود.
منبع: کتاب لحظه های آسمانی/ غلامعلی رجائی/ کرامات شهدا/ ناشر: نشر شاهد