به مناسبت زادروز حکیم ابوعلی سینا و روز پزشک منتشر می‌شود
سه‌شنبه, ۰۱ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۵۲
دکتر «مهرداد اعزازی» با اشاره به اینکه شهدا انسان‌های خاصی بوده‌اند، اظهار داشت: درمان مجروحان در شرایط جنگی و با امکانات کم را فراموش نمی‌کنم.

نوید شاهد: 25 سال داشته که پاشنه‌ کفشش را ور می‌کشد تا به مناطق جنگی برود و در مقابل دشمن سینه سپر کند. پزشک بود و می‌خواست از توانایی‌اش در کارزار نبرد با دشمن برای کمک به هموطنانش استفاده کند. به قول خودش زندگی او به قبل و بعد از جنگ تحمیلی تقسیم شده است و ایثارگری‌ها و ازخودگذشتگی‌هایی که در آن دوران دیده است را هیچوقت فراموش نمی‌کند. دکتر «مهرداد اعزازی» متخصص بیماری‌های داخلی را می‌گویم که به عنوان پزشک در هشت سال دفاع مقدس حضور داشته و سابقه تدریس به عنوان استاد در دانشگاه را هم دارد. به مناسبت فرارسیدن یکم شهریور روز پزشک با او گفت‌وگو کرده‌ایم.

صحنه‌های بی‌نظیری از ایثارگری رزمندگان را در هشت سال دفاع مقدس دیدم

صحنه‌های بی‌نظیری از ایثارگری رزمندگان را در هشت سال دفاع مقدس دیده‌ام

اعزازی متولد سال 1338 است و سابقه تدریس در دانشگاه را هم دارد. این پزشک دوران جنگ تحمیلی در گفت‌وگو با خبرنگار نوید شاهد تعریف کرد: نخستین بار در سال 61 به منطقه اعزام شدم و در عملیات «خیبر» شرکت کردم که بیشتر دوران حضورم در جنگ مربوط به جنوب کشور می‌شود. شرایط جنگی بود و باید می‌رفتم تا با توانائی‌ام هر چقدر می‌توانم به ایثارگرانی که در مقابل دشمن سینه سپر کرده‌اند کمک کنم. صحنه‌های بی‌نظیری از ایثارگری رزمندگان را در هشت سال دفاع مقدس دیده‌ام. در آن دوران ایثارگرانی که در منطقه حضور داشتند آنقدر آزاد و رها بودند که انگار از تمام وابستگی‌های‌شان در این دنیا دل بریده‌اند. تماشای ایثارگری و ازخودگذشتگی رزمندگان آنقدر روی من تاثیر گذاشت که باعث شد حسابی متحول شوم.

شهدا انسان‌های خاصی بوده‌اند

اعزازی در ادامه صحبت‌هایش با اشاره به اینکه شهدا انسان‌های خاصی بوده‌اند، گفت: من هم به پیروی از شهدا تصمیم گرفته بودم تا دیگر به تعلقات دنیایی دلبسته نباشم. شهدا انسان‌هایی تکرار نشدنی هستند که باید یادشان را گرامی بداریم تا راه‌شان همواره پر رهرو بماند. باید ایثارگری‌هایی که در هشت سال دفاع مقدس صورت گرفته ثبت شود تا نسل جدید هم در جریان آنها قرار بگیرند.

رزمنده‌ای که نقص عضو شد اما روحیه‌اش را از دست نداد

اعزازی در ادامه صحبت‌هایش خاطره ایثارگری یکی از رزمندگان مجروح هشت سال دفاع مقدس را تعریف کرد: به یاد دارم در یکی از عملیات‌ها که من در پشتیبانی حضور داشتم رزمنده‌ای را آوردند که پایش از ناحیه زیر زانو قطع شده بود. همرزمان او با دستمالی محل خونریزی را بسته‌ بودند. وقتی این رزمنده که روی برانکارد دراز کشیده بود وارد اورژانس شد، با کمک دست سرش را بالا آورد و به تمام افرادی که آنجا بودند سلام کرد و خسته نباشید گفت تا روحیه بدهد. این رفتار پسندیده او با حالی که داشت را هیچوقت فراموش نمی‌کنم. او طوری رفتار می‌کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.   

رزمنده‌ای که ناراحت بود چرا فرمانده‌اش را تنها گذاشته است

این پزشک جنگ تحمیلی خاطره دیگری را هم روایت کرد: به یاد دارم رزمنده‌ای را که چندین ترکش به شکمش اصابت کرده بود و به شدت از او خون می‌رفت. آن رزمنده مدام با کسانی که او را به بیمارستان آورده بودند مشاجره می‌کرد. خودم را به آنها رساندم تا ببینم ماجرا چیست. نزدیک که شدم شنیدم آن رزمنده ناراحت است چرا وقتی فرمانده‌اش در خط تنهاست او را به عقب آورده‌اند. آن رزمنده می‌گفت «از مردانگی به دور است که وقتی فرمانده من زیر آتش سنگین دشمن است من او را تنها بگذارم.» این ایثار و ازخودگذشتگی اتفاق کمی نیست و نباید به سادگی از کنار آن بگذریم.

رزمنده‌ای گل آلود که هیچوقت او را فراموش نمی‌کنم

اعزازی که انگار خاطره دیگری را به یاد آورده تعریف کرد: هیچوقت فراموش نمی‌کنم نوجوان 16 ساله‌ای را که شبی با ظاهر گِلی و سر و وضع ژولیده به اورژانس بیمارستان آوردند. به دلیل اصابت ترکش، ران پای او به شدت ورم کرده بود. اگر چند دقیقه دیرتر او را به بیمارستان آورده بودند کار از کار گذشته بود. او را در منطقه‌ای که باران شدیدی می‌بارید به طور اتفاقی پیدا کرده بودند که روی زمین افتاده بود و به بیمارستان می‌آورند. او را روی تخت گذاشتند و وقتی بالای سرش رفتم اولین جمله‌ای که به من گفت این بود: «ببخشید که ظاهرم مرتب نیست و بوی نامطبوعی می‌دهم.» این بزرگمردان را هیچوقت از یاد نمی‌برم. حضور در میان این انسان‌های بزرگ، برای من تجربه تکرار نشدنی بود. در آن دوران یاد گرفته بودم که دیگر به خودم فکر نکنم. به یاد ندارم مجروحی را که در آن دوران از شدت بدحالی فریاد کرده باشد که به من برسید.

با وجود امکانات کم و شرایط سخت آنجا را دوست داشتم

این پزشک جنگ درباره امدادرسانی در شرایط جنگی و با کمبود امکانات گفت: شرایط جنگی بود و امکانات کافی برای درمان بیماران را نداشتیم. طبیعی بود که چنین شرایطی سخت باشد و بخواهم اعتراض کنم. اما وقتی می‌دیدم ایثارگران چگونه از همه چیز خود گذشته‌اند و در میدان نبرد با دشمن مانده‌اند این اجازه را به خودم نمی‌دادم که اعتراض کنم. به همین دلیل از سال 61 تا سال 66 به منطقه اعزام می‌شدم و با وجود امکانات کم و شرایط سخت آنجا را دوست داشتم. وسایل پزشکی برای درمان هم اینگونه به ما می‌رسید که در خط مقدم اقدامات اولیه مانند بند آوردن خونریزی مجروح را انجام می‌دادیم و سپس او را به پشتیبانی می‌بردیم. در پشتیبانی یا بیمارستان‌های داخل شهر هم به نسبت به بیمارستان‌های صحرائی که در خط مقدم بودند امکانات بیشتری برای امداد رسانی وجود داشت. درمان مجروحان در شرایط جنگی و با امکانات کم را فراموش نمی‌کنم. 

دیدن پیکر بی جان همکارانم سخت‌ترین روز برای من بود

اعزازی درباره سخت‌ترین روزی که در آن دوران تجربه داشته هم تعریف کرد و گفت: به یاد دارم که در «دارخوین» 15 روز در اورژانس کار می‌کردم و همکاران خوبی داشتم. اما آنجا امکاناتی مانند اتاق عمل و اتاق احیا نداشت. یکی از همان روزها چند فروند هواپیما آن منطقه را بمب‌باران کردند و به دنبال آن تعداد زیادی مجروح را برای ما آوردند. روز بعد از بمب‌باران به دلیل کمبود پزشک به بیمارستان شهید «بقایی» شهر اهواز منتقل شدم. تازه به بیمارستان اهواز رسیده بودم که بلندگو اسم من را خواند تا خودم را خیلی زود به اورژانس برسانم. وقتی به اورژانس رفتم تلخ‌ترین صحنه آن دوران را دیدم. بعد از اینکه من از بیمارستان شهر دارخوین بیرون آمده بودم آنجا بمب‌باران شده بود و همه همکارانم جانشان را از دست داده بودند. این روز سخت‌ترین و تلخ‌ترین روز برای من بود.  

امان از تلاش‌های بی نتیجه برای نجات مجروحان

این پزشک جنگ تحمیلی روایت کرد: وقتی تلاش‌های من برای بهبودی حال یک بیمار نتیجه می‌داد خدا را شکر می‌کردم و خستگی‌ام رفع می‌شد. اما وقتی تلاش‌های من بی نتیجه می‌ماند خستگی به تنم می‌ماند. برای یک پزشک خیلی سخت است برای بیماری که حال بدی دارد و به او مراجعه کرده، نتواند کاری کند و من چنین شرایطی را در آن دوران تجربه کردم.

خبرنگار: رضا افراسیابی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده