روایتی از زندگی شهید پهلوان «سعید طوقانی»
با اینکه 6 سال بیشتر نداشت اما در میان اهالی گود زورخانه و باستانیکاران حسابی شناخته شده بود. از کودکی به واسطه پدرش با گود زورخانه و آداب ورزش باستانی آشنا و به آن دلبسته شده بود. وقتی اعتراضات مردم علیه رژیم پهلوی اوج گرفت با مردم همراه شد و به امام خمینی(ره) نامهای نوشت که «من در اعتراض به وضع موجود و برای همراهی با شما، ورزش خود را ترک میکنم.» برای اینکه سن کم مانع از حضور او در مناطق جنگی نشود شناسنامهاش را دستکاری کرد. خلاصه اینکه زندگی او پر از اتفاقاتی است که حکایت از مرام پهلوانی او دارد. پهلوان شهید «سعید طوقانی» را میگویم که در 7 سالگی بازوبند پهلوانی را از آن خود کرده بود. به مناسبت فرارسیدن پنجم شهریور سالروز تولد جهان پهلوان «غلامرضا تختی» که در تقویم روز کشتی نامگذاری شده زندگی شهید «سعید طوقانی» را مرور کردهایم.
کسب بازوبند پهلوانی در 7 سالگی
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سعید در یکی از روزهای سال 1342 به دنیا آمد و از کودکی با هدایت پدر و عمویش در باشگاه «جعفری» به ورزش باستانی پرداخت. پدرش مرحوم حاج «علی اکبر طوقانی» از ورزشکاران مطرح باستانی تهران بود. 6 سال بیشتر نداشت که در ورزش زورخانهای به تسلط خاص و مثالزدنی رسید. در سن هفت سالگی بازوبند پهلوانی کشور را در مراسمی با حضور مسئولان رده بالای مملکتی در سال 1356 از آن خود کرد. او در آن توانست در 3 دقیقه بیش از 300 دور به دور خود بچرخد. از آن روز به بعد تصویری از او با عنوان «پهلوان کوچولوی کشور سعید طوقانی» در نشریات ورزشی و زورخانهها دیده میشد.
همراهی با انقلاب در 9 سالگی
اوج افتخارات ورزشی او در سالهای 55 تا 57 بود. 9 سال بیشتر نداشت که نامهای خطاب به حضرت امام خمینی (ره) مینویسد که «من در اعتراض به وضع موجود و برای همراهی با شما ورزش خودم را ترک میکنم.» این نامه با توجه به فشار ساواک بر انقلابیون و سن و سال کم سعید نشان از شجاعت فراوان او داشت. در همین دوران بود که همراه با خانوادهاش به خیابانها رفت تا فریاد آزادی و عدالتخواهی را سر دهد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همراه با تعدادی از ورزشکاران به دیدار حضرت امام خمینی (ره) رفت و در سال 1358 طی حکمی از سوی مرحوم پهلوان «مصطفی طوسی» رئیس وقت فدراسیون ورزشهای باستانی سرپرست نوجوانان باستانیکار کشور شد.
مشتاق حضور در جبهه بود
با آغاز جنگ تحمیلی در مهرماه سال 1359 با اینکه سن و سال چندانی نداشت بیتاب رفتن به جبهه بود. سعید نمیتوانست ببیند برادرانش یکی پس از دیگری به مناطق جنگی میروند و خودش بیتفاوت بنشیند. در نهایت توانست با اصرار فراوان رضایت پدرش را جلب کند تا همراه با او و عدهای از از باستانیکاران برای اجرای حرکات ورزشی در حضور رزمندگان اسلام به مناطق جنگی برود. او آنقدر دلبسته مناطق جنگی شده بود که روحش را آنجا گذاشت و فقط جسمش به خانه و کلاس درس و مدرسه بازگشت. سرانجام شناسنامهاش را دستکاری کرد تا سنش را بالا ببرد و عازم مناطق جنگی شود. روزی که از خانه رفت تنها یک کاغذ از او روی طاقچه ماند که نوشته بود «برادر حمید من رفتم منطقه جنگی دنبال من نگردید.» سعید با حضور در پادگان دوکوهه به همراه شهید «عباس دائمالحضور» موفق شد تعدادی از رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند و با کمترین امکانات زورخانهای را در اردوگاه برپا کرد. زمانی که در جبهه بود به سعید پیشنهاد شد برای شرکت در مسابقات ورزشی به خارج از کشور برود اما او قبول نکرد. شهید به آنها گفته بود «چه ارزشی دارد من مدال به گردنم بیاندازم و رفقایم تکه تکه شوند؟» در آن زمان یک برنامه آموزشی درباره این شهید والامقام از تلویزیون پخش شد که رزمندگان وقتی از مرخصی برگشتند به سعید گفتند ما تورا در تلویزیون دیدهایم. سعید هم در جواب به آنها گفته بود «ولش کن، بگذار همینجور خاکی عین هم باشیم.»
سعید با بیماری شدید خودش را به عملیات بدر رساند
حضور در کنار رزمندگان گردان میثم لشکر 27 محمد رسول الله در عملیات بدر آنقدر برای سعید مهم بود که با وجود بیماری شدید از بیمارستان شهید «کلانتری» اندیمشک خود را به آنها رساند. او در این عملیات به عنوان پیک و پیامرسان فرمانده حضور پیدا کرد. سرانجام در بیستودومین روز از اسفندماه سال 1363 در شرق دجله در حالی که رزمندگان پیش میرفتند ناگهان سعید از آنها جدا میشود. فرمانده گروهان خودش را به سعید میرساند و میبیند که گلوله تیربار سنگین دوشکا سینه او را شکافته است. چند لحظه بعد سعید روی زمین زانو زد و به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهر پهلوان کوچولوی کشور 10 سال بعد از شهادتش بر دستان مردم تشییع و در ورزشگاه شهیدان «طوقانی» شهر «کاشان» به خاک سپرده شد. «محمد» برادر بزرگتر سعید در عملیات والفجر مقدماتی زمستان سال 1361 منطقه فکه مفقودالاثر شده بود که 10 سال بعد پیکر پاک و مطهرش پیدا شد.
مانند حضرت زهرا (س) به شهادت رسید
سعید در خاطرات خود نوشته بود «عهد کردهام با حضرت زهرا (س) که ببینم ایشان چه کشیدهاند .....» او در عملیات بدر که با رمز یا زهرا (س) انجام شد گلوله دشمن به پهلویش اصابت کرد. سعید در نوع شهادت به آنچه میخواست رسید و مانند حضرت زهرا (س) به شهادت رسید.
«شعبان جعفری» به پدر شهید چه گفت؟
«شعبان جعفری» ملقب به «شعبان بیمخ» به پدر شهید گفته بود «چرا سعید را به جنگ فرستادی تا کشته شود؟» پدر شهید هم به او جواب داده بود «حضور در جبهه و جنگ بر همه واجب بود. سعید که هیچ، حتی اگر لازم بود بچههای دیگرم را نیز میفرستادم جبهه تا از انقلاب و کشور دفاع کنند.»
پهلوان شهید «سعید طوقانی» با سن کمی داشت از دل بزرگی برخوردار بود و یکی از الگوهای ماندگار «ورزش»، «شجاعت» و «رشادت» در تاریخ ایران شد. او در 9 سالگی به ندای امام خمینی(ره) در مبارزه با ظلم لبیک گفت تا نشان دهد آداب ورزش زورخانهای را با تمام وجودش درک کرده است.
نویسنده: رضا افراسیابی