اجازه ندهیم فجایع تروریستی از سوی بدخواهان سادهانگاری شود
نوید شاهد: «با اینکه از من کوچکتر بود اما خیلی وقتها از رفتارش درس میگرفتم. به پدر و مادرمان خیلی احترام میگذاشت و خدمت به آنها را وظیفه می دانست. من با همسر و فرزندم در خانه پدرم زندگی میکنیم و محمد قبل از ورود به خانه با صدای بلند چند بار «یا الله» میگفت تا همسرم بدون حجاب نباشد.» بخشی از صحبتهای برادر شهید «محمد عزاری» را خواندید که برادرش «محد عزاری» در حمله تروریستی به رژه نیروهای مسلح در سال 1397 به شهادت رسیده است. به مناسبت فرارسیدن هشتم شهریور که روز مبارزه با تروریسم نامگذاری شده با «عباس عزاری» برادر این شهید والامقام گفتگو کردهایم.
آخرین بار که برادرم را دیدم
عباس 37 سال دارد و 13 سال از شهید بزرگتر است. او در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد خاطره آخرین دیدار با برادرش را اینگونه تعریف کرد: به یاد دارم یک روز قبل از شهادت برادرم را که جمعه عصر در حیاط خانه نشسته بودم ناخنهای فرزندم را کوتاه میکردم. محمد که میخواست به پادگان برود کنار من نشست و بند پوتینش را محکم بست. اطلاعی درباره اینکه قرار است شنبه رژه داشته باشند نداشتم. تا اینکه حدود ساعت 10 از طریق تماس پسردائیم خبردار شدم که حمله تروریستی رخ داده است. نگران بودم و سرآسیمه خودم را به محل برگزاری رژه رساندم. همراه با پدرم به محل برگزاری رژه رفتیم که در مسیرمان به هر بیمارستانی میرسیدیم سراغ محمد را میگرفتیم و وقتی میدیدیم خبری از او نیست امیدوار میشدیم. هر چقدر به محل حادثه نزدیکتر میشدیم و ترافیک خودروها و جمعیت آدمها بیشتر میشد.
برادر شهید بغض سنگینی که در گلویش نشسته بود را فرو داد و گفت: راهی پادگان شدیم و تا او را نمیدیدم دلم آرام نمیگرفت. همراه با پدر و مادرم به پادگان میرفتیم که هیچکس جواب درستی به ما نمیداد. یکی میگفت زنده است و دیگری خبر از شهادت او میداد. تا اینکه در بیمارستان امام (ره) از طریق یکی از فرماندهان برادرم متوجه شدم که شهید شده است. آن جمعه اگر میدانستم آخرین بار است که او را میبینم یک دل سیر تماشایش میکردم.
محمد اسوه اخلاق و نجابت بود
عباس درباره اخلاق برادرش گفت: محمد اسوه اخلاق و نجابت بود. در دوستان و آشنایان هر کسی که میخواست فرزند صالحی را مثال بزند از برادرم میگفت. باور کنید برای اینکه برادرم بود این حرفها را نمیزنم. هر کسی که محمد را میشناخت میتواند حرفهای من درباره محمد را تائید کند.
برادر شهید ادامه داد: با اینکه از من کوچکتر بود اما خیلی وقتها از رفتارش درس میگرفتم. به پدر و مادرمان خیلی احترام میگذاشت و خدمت به آنها را وظیفه می دانست. من با همسر و فرزندم در خانه پدرم زندگی میکنیم و محمد قبل از ورود به خانه با صدای بلند چند بار «یا الله» میگفت تا همسرم بدون حجاب نباشد.
روز خود را با یک آیه از قرآن کریم آغاز کنید
عباس در ادامه صحبتهایش از عادت روزانه شهید گفت: محمد هر روز صبح یک آیه از قرآن کریم را با این عنوان «روز خود را یک آیه از قرآن کریم آغاز کنید» برای من میفرستاد و قصد داشت با این کار مروج کتاب آسمانی مسلمانان باشد. پس از شهادتش متوجه شدم که برادرم این کار را به غیر از من برای دوستان و آشنایان هم انجام میداد. حالا من به نیت شادی روحش این کار را ادامه میدهم و هر روز صبح برای آنها که محمد پیامک میفرستاد یک آیه از قرآن کریم را ارسال میکنم. برادرم عامل به دستورات دینی بود و با رفتارش به دیگران درس میداد.
محمد با شهادت به سعادت رسید
برادر شهید آهی از ته دل کشید و ادامه داد: مادرم وابستگی زیادی به محمد داشت و چون محمد قد بلندی داشت همیشه زیر گلوی او را میبوسید. در روز حادثه زیر گلوی او مورد اصابت تیر قرار گرفت و به شهادت رسید. با یک تیر هم به شهادت رسید. بعضی از بازماندگان آن روز هشت تیر خوردند اما هنوز زندهاند. محمد با یک تیر به شهادت رسید. اعتقاد دارم که برادرم به سعادت رسید و او انتخاب شده بود.
محمد الگوی من بود
عباس در ادامه صحبتهایش گفت: با توجه به اینکه محمد در رشته «مکانیک» درس خوانده بود قصد داشت پس از پایان سربازیاش در کارگاه تراشکاری من مشغول به کار شود. اما برادرم به شهادت رسید و این اتفاق نیفتاد. محمد ورزشکار هم بود و بدنسازی کار میکرد. محمد الگوی من بود.
مظلومیت شهدای ترور
برادر شهید از اینکه پس از این حمله تروریستی سعی در تحریف واقعیت داشتند به صحبتهایش ادامه داد: بسیاری از قربانیان ترور در کشور ما بودهاند. از رسانهها انتظار دارم در این زمینه بیشتر و بهتر فعالیت کنند. دشمن به دنبال فرصتی است تا از آب گلآلود ماهی بگیرد و از تروریستهایی که قصد آشوب و ناامنی در ایران را دارند حمایت کند. شهدای حمله تروریستی به رژه نیروهای مسلح در اهواز مظلوم بودند و نباید اجازه بدهیم عدهای بدخواه حقیقت را وارونه جلوه دهند.
خبرنگار: رضا افراسیابی