پدر شهید «براتعلی کیانی انبوهی»:

شهادت فرزندم جگرم را سوزاند، اما به رضای خدا دل دادم

يکشنبه, ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۳:۳۴
«فرزند جگر گوشه پدر و مادر است. من هم از شهادت فرزندم ناراحت شدم و جگرم سوخت. اما راضی به رضای خدا هستم و ان‌شاء‌الله که خداوند قبول کند ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های پدر شهید «براتعلی کیانی‌انبوهی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهادت فرزندم جگرم را سوزاند، اما به رضای خدا دل دادم

ذوالفقار کیانی‌انبوهی پدر بزرگوار شهید براتعلی کیانی انبوهی در گفت‌و‌گو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین از خودش می‌گوید: اصالتاً اهل روستای انبوه، منطقه رودبار زیتون قزوین هستم. تنها فرزند پسر خانواده و دارای دو خواهر بودم. در سن ۷ یا ۸ سالگی، پدر خود را از دست دادم و پس از آن، به همراه مادرم، مسئولیت خانواده را بر عهده گرفتم تا زمانی که خواهرانم ازدواج کردند. دوران کودکی‌ام با بازی‌هایی از جمله گردوبازی و توپ‌بازی سپری شد.

در سن ۲۵ سالگی با دخترعمویم که اهل همان روستا بود، ازدواج کردم. خواستگاری این ازدواج توسط خواهرم صورت گرفت. بعد از ازدواج در روستای انبوه، زندگی مشترک‌مان را آغاز کردیم. من هم به کار کشاورزی در کشت فندق، گردو، گندم و جو مشغول به کار شدم. ثمره ازدواجم چندین فرزند شد که سه پسر و دو دختر از آنان در قید حیات‌اند و چند فرزند دیگر، به دلیل کمبود امکانات پزشکی در کودکی درگذشتند.

شهید براتعلی از تولد تا شهادت

فرزند اولم، شهید براتعلی است که در اردیبهشت سال ۱۳۳۹ متولد شد. از تولد فرزند اولم خوشحال شدم. پسرم دوران تحصیلی مقطع ابتدایی را در روستا گذراند و سپس جهت ادامه تحصیل، به تهران و نزد دایی‌اش رفت، اما به دلیل دلتنگی زیاد از دوری خانواده، نتوانست در آنجا بماند لذا به خانه عمه‌اش رفت و سپس در مدرسه وصال تهران مشغول به کار شد. به علت مشکلات سنی در شناسنامه، فرزندم ناچار شد شب‌ها به مدرسه برود و روز‌ها کار کند.

پسرم از دوران راهنمایی در تهران سکونت داشت و فقط تابستان‌ها حدود یک ماه به روستا بازمی‌گشت تا در کار کشاورزی به من کمک کند. پس از اتمام تحصیلات، براتعلی به خدمت سربازی در تهران اعزام شد. بعد از پایان خدمت، مدتی در کمیته انقلاب اسلامی و سپس در سپاه پاسداران تهران مشغول به فعالیت شد. فرزندم سه بار به جبهه رفت و طی چهارمین اعزام در عملیات خیبر - جزیره مجنون و طی مرحله عقب‌نشینی نیروها، در سال ۱۳۶۲ مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.

شهید به فوتبال علاقه داشت

پسرم از همان کودکی، فردی بسیار متدین بود. نماز و روزه خود را در همه شرایط ادا می‌کرد، در سفر‌ها نیز مخفیانه نماز می‌خواند، خوش اخلاق، آرام، مؤدب و نسبت به خانواده بااحترام بود و هرگز در رفتار با والدین و همسرش بدخلقی نمی‌کرد.

تابستان به پدرش در کشاورزی کمک می‌کرد. در کنار فعالیت‌های روزمره، به ورزش، به‌ویژه فوتبال، علاقه داشت و در جلسات قرائت قرآن شرکت می‌کرد. براتعلی از اعضای فعال بسیج بود و پس از مدتی به عضویت رسمی سپاه پاسداران تهران درآمد. این عضویت بر سنگ مزارش ثبت شده است.

از رفتن فرزندم به جبهه با رضایت کامل حمایت کردم

در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، پسرم تازه ازدواج کرده بود و در فعالیت‌های انقلابی حضوری فعال داشت. ابتدا با کمیته انقلاب همکاری می‌کرد و سپس به طور رسمی به سپاه پاسداران تهران پیوست. در سن ۲۳ - ۲۴ سالگی با دخترعموی خود در قزوین ازدواج کرد و پس از آن به همراه همسرش به تهران رفت و در نزدیکی منزل خواهرش ساکن شد. حاصل این ازدواج، دو دختر بود. شهید در وصیت خود تأکید کرده بود که اگر فرزندی پس از شهادتش متولد شد، در صورت پسر بودن، نام او را مهدی و در صورت دختر بودن زهرا بگذارند.

پسرم چندین مرتبه به جبهه اعزام شد. در نخستین اعزام، با رضایت خانواده و با روحیه‌ای مصمم عازم جبهه شد و من از رفتن فرزندم به جبهه با رضایت کامل حمایت کردم چرا که همه جوانان می‌رفتند، فرزند من هم باید می‌رفت. به خاطر دارم پسرم در یکی از مرخصی‌ها، از سختی‌ها و صحنه‌های جبهه، با چشمانی اشکبار سخن می‌گفت.

شهادت فرزندم جگرم را سوزاند، اما به رضای خدا دل دادم

پسرم در زمان حضور در جبهه چندین نامه برای خانواده نوشت که در نامه‌اش از زحمات پدر و مادرش قدردانی و ابراز شرمندگی می‌کرد، همواره طلب حلالیت داشت و می‌نوشت که اگر بازنگشت، ببخشیم. فرزند جگر گوشه پدر و مادر است. من هم از شنیدن خبر شهادت فرزندم ناراحت شدم و جگرم سوخت، اما راضی به رضای خدا هستم و ان‌شاء‌الله که خداوند قبول کند.

پس از شهادت پسرم برای تحویل پیکر مطهرش، با خودرو از روستا به قزوین و از آنجا به تهران رفتم. پیکرش در گلزار شهدای قزوین به خاک سپرده شد. پس از شهادت فرزندم تنها یک بار خوابش را دیدم؛ که با دستان بسته و دستمالی در دست از بیرون محله به سمت خانه می‌آمد. از شدت شوقم بیدار شدم.

هنگام رفتن به مزار فرزند شهیدم، با قرائت آیةالکرسی، سوره حمد، سوره توحید و دیگر سوره‌های حفظی قرآن، برای فرزندم دعا می‌کنم و با دعا و ذکر، پیوندی روحانی با فرزند شهیدم برقرار می‌کنم. از خداوند می‌خواهم کسانی که به اسلام و میهن خدمت می‌کنند را حفظ و کسانی که قصد ضربه زدن دارند، ریشه‌کن کند.

شهادت فرزندم جگرم را سوزاند، اما به رضای خدا دل دادم

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده