نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
شهید«سعید عزیزی» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. پدر این شهید والامقام خاطراتی از فرزند شهیدش را روایت می‌کند: «رزمندگان هر سه شنبه دعای توسل داشتند. هر زمان که سعید منزل بود؛ این دعا در خانه ما برگزار می‌شد. من همیشه برای این دورهمی رزمندگان خرید می‌کردم ولی دلیل ناراحتی سعید را متوجه نمی‌شدم. یک روز به من گفت؛ اگر در یکی از خانه‌ها امکانات فراهم نشود ما مسئول آن هستیم.»
کد خبر: ۵۳۰۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۴

شهید«سعید محرمی» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام خاطراتی از فرزند شهیدش را در عالم رویا روایت می‌کند: «قبل از شهادت سعید خواب عروسی او را دیدم اما هر چه دنبال عروس می‌گشتم او را پیدا نمی‌کردم. چند نفر آمدند و پسرم را به اتاق بردند؛ دنبال آنان رفتم و از پنجره اتاق، دختری زیبا و قدبلند را که دو بال روی شانه خود داشت مشاهده کردم. زمان زیادی از روی این خواب نگذشته بود که خبر شهادت فرزندم را آوردند.»
کد خبر: ۵۳۰۰۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۱۲

خاطرات شفاهی خانواده‌های شهدا؛
شهید «حیات سروری» از همان دوران دانش آموزی با یادگیری دوره‌های پرستاری شبانه روز به مصدومان جنگ تحمیلی کمک می‌کرد. برادر شهید می گوید: همرزم شهید نحوه شهادت حیات را اینگونه برای ما تعریف کرد بعد از حمله سخت و به شهادت رسیدن جمعی از رزمندگان دیدم که شهید حیات به درختی تکیه داده و با صورتی پر از حالت قهقهه به من نگاه می‌کند با عصبانیت و متعجب به سویش رفتم گفتم با این اوضاع تو نشسته‌اید و می‌خندی! نزدیکتر که شدم دیدم گلوله ای به قلب او اصابت کرده و با لبانی خندان به دیدار معبود خویش رفته، آری شهادتی به‌ مثابه‌ عاشق و معشوق داشتند.
کد خبر: ۵۳۰۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴

گفتگوی تصویری با پدر شهید«محسن خانه آباد»؛
پدر شهید «محسن خانه آباد» می گوید: محسن 12 سال بیشتر نداشت که عضو بسیج شد و از طریق بسیج به استخدام ارتش جمهوری اسلامی درآمد. در خواب دیدم که شهید در تابوتی دراز کشیده و من به او گفتم؛ چرا اینجا دراز کشیده‌ای من 25 روز است که به دنبالت می‌گردم گفت نمی‌توانم از اینجا بلند شوم بیایم آنجا بود که متوجه شدم شهید شده است.
کد خبر: ۵۳۰۰۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید عزیزی گفت: به دوستانش گفته بود که مادرم من را درون قبر بگذارد و اینگونه نیز شد و خودم فرزندم را در درون قبر گذاشتم.
کد خبر: ۵۳۰۰۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴

هم‌رزم طلبه شهید «حسین خرمیان» نقل می‌کند: «دیدم کنار تخت روی زمین مشغول خواندن نماز شب است. ماجرای خواب را برایش تعریف کردم. حالاتش خیلی تغییر کرده بود. به قول بچه‌ها نور بالا می‌زد.» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز بزرگداشت شهدای روحانی، خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۲۹۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۳

خاطرات شفاهی خانواده طلبه شهید «نورالدین خدامرادی»؛
برادر شهید در بیان اوصاف شهید می‌گوید: طلبه شهید «نورالدین خدامرادی» از میان روز‌های هفته روز جمعه برای وی بسیار مقدس بود و تا پاسی از شب با امام زمان راز و نیاز می‌کرد، و آرزو داشت اگر شهادت نصیبش شد در روز جمعه به این آرزو دست یابد. سرانجام پس از رشادت‌های فراوان از خویش در دهمین روز از مهرماه ۶۲ عصر روز جمعه در منطقه مرزی قصرشیرین بین نماز مغرب و عشاء با لبی خندان به دیدار معبود شتافت.
کد خبر: ۵۲۹۹۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید گلچهره گفت: چند باری به عشق شهادت روانه جبهه شد، ولی سرنوشت می‌خواست که در بمباران به همراه اقوام و مادربزرگش به شهادت برسد.
کد خبر: ۵۲۹۹۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۳

به مناسبت سالروز شهادت شهید «محمدرضا عاشور»؛ ویژه‌نامه این شهید والامقام برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۲۹۹۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲

خواهر شهید از آخرین حضور «ناصر بزی نظام خواه»در میان خانواده روایت می‌کند.
کد خبر: ۵۲۹۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
«با شهدای خراسان شمالی»، مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان خراسان شمالی است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صداوسیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی خراسان شمالی پخش می‌شود. این قسمت از "با شهدای خراسان شمالی" با مادر شهید «رسول منفردی» به مصاحبه پرداخته است. مادر شهید والامقام چنین می‌گوید:«چون پیکر فرزندم را ندیدم هنوز هم منتظرش هستم و همیشه برایش لالایی می‌خوانم.»
کد خبر: ۵۲۹۸۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲

خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛
شهید «کرم هواسی» از شهدای لشکر 21 حمزه گردان 364 آبادان بود گه در آبان ماه 1363 پس از حضور در عملیاتهای متعدد به درجه رفیع شهادت نایل آمد. برادر شهید می گوید وی در همه جا و همه حال در کمک کردن به دیگران پیشقدم بود و به گفته همرزمانش در دفاع از وطن شجاع و نترس بود.او همچنین یادآور شد وظیفه ما به عنوان خانواده شهدا جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت این است که باید راه و اهداف شهدا را برای نسل جوان بازگو کنیم.
کد خبر: ۵۲۹۸۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲

خاطرات همسر شهید «علیرضا اشرف گنجویی»؛
در خاطرات همسر شهید «علیرضا اشرف گنجویی» آمده است: پدرم هم فرهنگی بود و هم اهل مسجد و تکیه و هم یک مبارز انقلابی که علیه طاغوت سینه سپر می کرد. از زمانی که خودم را شناختم، بابام توی مسجد مشغول رسیدگی به امورات دینی خودش و مردم بود.
کد خبر: ۵۲۹۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهربانو سیفی مادر شهید حجت‌اله حیدری می‌گوید: پسرم فرزند خیلی خوب بود. اخلاق و رفتارش زبانزد بود. در کارهای منزل همیشه به من کمک می‌کرد. در زمان دفاع مقدس که برادرانش در جبهه بودند، او نیز دوست داشت در دفاع از خاک کشورش حضور داشته باشد تا اینکه به آرزوی دیرینه‌اش رسید. در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۲۹۷۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۱

خاطرات شهید «شهمراد ابدالی چراغ» به نقل از فرزندش؛
فرزند شهید «شهمراد ابدالی چراغ» در بیان خاطرات پدرش می گوید: پدرم زمانی که به جبهه رفت یک نوار کاست به مادرم داد که آن را نگه دارد. بعد از شهادتش متوجه شدیم که وصیتنامه خود را روی آن ضبط کرده و تنها یادگار پدرم بود.
کد خبر: ۵۲۹۷۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۱

«من همرزم برادرم در میدان جنگ بودم. زمانی که اعلام کردند عراق می خواهد ساعت 2 شب با تمام نیروها و عدوات جنگی حمله کند، با چنان اشتیاقی به مقابله برخواستند که من متعجب شدم از آن همه عشق و علاقه به دفاع از میهنشان.» در ادامه فیلمی از گفتگو با برادر این شهید گرانقدر را می بینید.
کد خبر: ۵۲۹۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۱

خاطرات شفاهی خانواده شهدا؛
شهید «احمد جابری» که از همان ابتدای نوجوانی در لباس بسیجی و بعد از آن با عشق فراوان به امام و انقلاب به عنوان پاسدار افتخاری در جبهه حضور داشت. بعد از اتمام جنگ، همچنان به شهادت در راه حق فکر می کرد و سرانجام سال 1372 به دست گروهک منافقین کوردل در شهرستان دهلران به درجه رفیع شهادت نایل آمد.همسر شهید می گوید: با ادامه دادن راه شهدایمان نگذاریم خون آنان پایمال شود.فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۲۹۷۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۱

«پسرم همیشه در مسجد بود و عشق و علاقه زیادی به آموختن فنون نظامی داشت. یک روز بدون اینکه من را خبردار کند تمامی کارهای اعزامش به جبهه را آماده کرد بود و زمان اعزامش آمد و گفت: مادرم بیا و من را راهی جبهه بکن. من متعجب شدم! با خنده گفت: تمامی کارهای اعزام را انجام داده‌ام.» در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید گرانقدر را می بینید.
کد خبر: ۵۲۹۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۳۰

برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«بعد از اتمام کار، ایشان به آقای علی‌اکبری بی‌سیم زد که چه کاری کردی؟ آیا گوجه‌ها هنوز نرسیده‌اند؟ گوجه‌های ما که تمام شد! و آقای علی‌اکبری پاسخ داد که ماشاء‌الله به این زودی! و آقای بهتویی فرمود: بله حتی تیربار عراقی‌ها را نیز با خود آوردیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۹۶۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«یک روز فرماندهان اعلام کردند، آن‌هایی که در کوهنوردی مشکلی دارند و یا به دلیل کهولت سن نمی‌توانند از کوه بالا بروند، از صف بیرون بیایند، سپس گفت با سه شماره به طرف قله کوه بدوید و پایین بیاید ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۶۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۳۰