نوید شاهد - همسر شهید "مهدی ظل انوار" در خاطره ای می گوید: «صدای گریه بچه از اتاق بلند شد. کتاب را بست و بلند گفت: چرا مرضیه گریه می کنه...!؟ زن، مرضیه را از گهواره بیرون آورد و گفت: تو درست رو بخون... حواسم هس!...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
همرزم شهيد "فضل الله شريفی" در خاطره ای می گوید: «یک روز قرار شد که عملیاتی کوچک در جزیره ی مجنون انجام دهیم. فرماندهان تعدادی از بچه ها را برای عملیات جدا کردند و دستور حرکت دادند. شهید شریفی که جزء بچه های انتخابی برای عملیات نبود...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
همرزم شهيد "فضل الله شريفی" در خاطره ای می گوید: «من و شهید شریفی در سال 1365 از طریق سپاه سپیدان به اهواز اعزام شدیم و بعد از گذراندن آموزش نظامی و دوره ی تخصصی توپخانه در واحد ۱۵۲ توپخانه مستقر شدیم.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۷۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت دهم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «هدف ما شناسایی و کسب اطلاعات از منطقه بود. حمید یکی از همرزمان مان می گفت" الا بذکر الله تطمئن القلوب " بخوانید و ترس به خودتان راه ندهید در این تاریکی عراقی ها ما را نمی بینند و اگر هم ببینند اتفاق خاصی نمی افتد.»
کد خبر: ۴۸۱۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت نهم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «تابستان 1362 زمانی که در انتظار تحویل گرفتن خط پاسگاه زید، در چادرهای پشت خط مستقر بودیم، چند نفر از بچه بسیجیهای کم سن و سال بودند. فرمانده گردان به آنها دستور داد که برگردند به شهرستان اما برنگشتند... »
کد خبر: ۴۸۱۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
نوید شاهد - «لحظه خداحافظی فرا میرسد. دل توی دل صاحبخانه نیست، چگونه به مهمانها بگوید که یک لنگه کفش شما گم شده. با شرمندگی به خانم آقا احمد میگوید که با عرض معذرت یکی از لنگههای کفش شما گم شده است ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۷۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هشتم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «ابوعلی دوست عراقیام، یک روز خوابی را که دیده بود، برای من تعریف کرد. خواب دیده بود که دو سید نورانی به دنبالش آمدند چند قدم بیشتر نرفته بودند که آن دو سید گفتند هنوز زود است، بعدا" میآییم و تو را میبریم ...»
کد خبر: ۴۸۱۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
کد خبر: ۴۸۱۷۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۰
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هفتم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «برای رفتنم به جبهه پدرم راضی نبود و من هم می خواستم رضایت او را جلب کنم، به کمک یکی از دوستانم روی یکی از برگه های پایگاه مقاومت نوشتیم؛ «برادر مصطفی محمدی! با توجه به تجربیات شما در جبههها ضرورت دارد ظرف ۴۸ ساعت خود را به گردان محبین کوهدشت برسانید...»
کد خبر: ۴۸۱۷۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 6؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «فرمانده محور گفت این پاسداراننما، جاسوس عراقیها و عضو خلق عرب بوده و همدست هم داشته که دنبال آن ها می گردیم ،نزدیک مقر شما بیسیم از آنها کشف کردیم...»
کد خبر: ۴۸۱۶۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
سپهبد شهید "حاج قاسم سلیمانی" پیرامون شهید "حمید ایرانمنش" می گوید: حمید شجاعت عجیبی داشت، کافی بود بداند در گوشهای از خط نیاز به ابتکار یا ریسک است، اولین کسی که حاضر میشد وظیفه هدایت نیروها را بر عهده گرفته و وارد عمل شود، «حمید ایرانمنش» بود.
کد خبر: ۴۸۱۶۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۰
شهيد صارم طهماسبی كه خود لقب چمران دهلران دارد در بيان خاطره ای كوتاه از شهيد چمران در دفترچه خاطراتش اين چنين نوشته است:«درسهایی که من از چمران آموختم، هیچ معلمی برایم نگفته بود، او دریایی از معرفت بود که همیشه به ما میگفت که وظیفه اصلی ما انسانسازی است نه چیز دیگر، تلاش ما سربازان آن مرد بزرگ به گونهای بود که چمرانوار باشیم.» ادامه اين خاطره را در نويد شاهد ايلام بخوانيد.
کد خبر: ۴۸۱۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۰
نوید شاهد - «عبدالله پسر اولم بود، وقتی میخواست به جبهه برود کمی به حال و روزم نگاه کرد و گفت: "مادر نترس من میروم ولی شهید نمیشوم." اما از همه حلالیت طلبید و رفت ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید "عبدالله محبی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت پنجم؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «شهید شهرام عباسی به من می گفت: خودت در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر بوده ای و میدانی چه عزیزانی و چه خون هایی در این منطقه فدا شد تا خرمشهر آزاد شود و با آزادی خرمشهر قلب امام شاد شد. برای بچه ها توضیح دهید که این منطقه قسمتی از خاک کربلا است. »
کد خبر: ۴۸۱۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
نوید شاهد - «خاکهای روی قبر او کنار رفت. داخل قبر را نگاه کردم. چند پَرِ خونی آنجا بود. صدایش را شنیدم که گفت: دیدی آبجی! هی میگفتی داداشم! چرا رفتی زیر خاک؟ ببین که ما اینجا نیستیم اینقدر ناراحتی نکن! ...» آنچه خواندید به نقل از خواهر شهید "محمدرضا علیزاده" است. نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۱۶۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت چهارم؛
نوید شاهد - " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: « پاییز ۱۳۶۱ که در خط پدافندی گمرک خرمشهر بودیم، شب ها در فواصل زمانی مختلف به سنگرهای نگهبانی سرکشی می کردم. یک شب حدود ساعت دو بود به سنگر رسیدم دیدم کسی در آن نیست...»
کد خبر: ۴۸۱۶۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
نوید شاهد - خواهر شهید "محمدرضا علیزاده" نقل میکند: «با چفیه دور گردنش خیلی جذاب تر شده بود. گفتم: یکی از این چفیهها را برای معصومه دخترم میآری؟ گفت: باشه! ولی معلوم نیست دیگه برگردم! اخمهایم را به هم کشیدم و گفتم: دیگه از این حرفها نزن! چفیهاش را از دور گردنش باز کرد و به دخترم داد و گفت...» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۱۶۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
همرزم شهید شاه حسینی؛
نوید شاهد_ شهید علی شاهحسینی هرگز خود را درگیر منصب و مقام نمیکرد و خالصانه هرجا کاری از دستش برمیآمد انجام میداد.
کد خبر: ۴۸۱۶۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۸
نوید شاهد _ مادر شهید "حسینقلی کامران حاجی تقی" نقل می کند: «عوارض شیمیایی باعث شده بود پسرم هر چقدر آب می نوشید احساس عطش می کرد به همین دلیل مدام ذکر "لبیک یا حسین" بر لبانش جاری بود تا به شهادت رسید.»
کد خبر: ۴۸۱۶۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۸
نوید شاهد - «از نیمه شب گذشته بود که صدای تیراندازی آمد. عباس رو زدن! این را پدر به پسر دیگرش گفت. او را فرستاد جایی که صدای تیر از آنجا شنیده شده بود. پسر اصرار داشت: از کجا میدونی عباس رو زدن؟ او با خاطر جمعی گفت: توی خواب دیده بودم که عباس را میزنن. برای همین ازش میخواستم نره.» آنچه خواندید به نقل از پدر شهید"عباس سعدالله" است. نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، خاطراتی از این شهید گرانقدر را منتشر میکند که شما را به مطالعه این خاطرات به نقل از پدر و خواهر شهید دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۸۱۵۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۷