نوید شاهد: ساعت 2 بعد از ظهر 31/6/1359 صداي چندين انفجار پي در پي در پايگاه پيچيد . عده اي سراسيمه به اين طرف و آن طرف مي دويديند ؛ هيچ كس نمي دانست چه شده است . آنها كه خونسرد بودند فقط در يك محل ايستاده بودند و اعلام نظر مي كردند . يكي مي گفت:«آمريكا حمله كرده است»،ديگري مي گفت :« نه، كودتايي بايد صورت گرفته باشد!» سومي مي گفت : «الان راديو مشخص مي كند» و
کد خبر: ۳۸۷۶۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: در پايگاه چابهار بودم؛ مسئوليت امتحان معلم خلباني ام به جناب ياسيني محول شده بود. يك روز صبح ساعت 10 با هم به پرواز در آمديم. از همان لحظۀ اول كنجكاوانه تمام حركاتم را زير نظر داشت .
کد خبر: ۳۸۷۶۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: همان روز مبلغي پول داد و من نيز بلافاصله دست به كار شدم. به شهر رفته و اقلامي را كه گفته بود تهيه كردم و در محلي گذاشتم . وقتي به ايشان اطلاع دادم گفت : ساعت 12 شب مي آيم تا به اتفاق اجناس را توزيع كنيم .
کد خبر: ۳۸۷۶۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: شهيد ياسيني نسبت به افرادي كه صادقانه و از روي صدق و صفاي باطني خدمت مي كردند علاقۀ فراوان داشت . بارها در جمع همكاران مي گفت :«من دست تمامي عزيزاني را كه مخلصانه تلاش مي كنند تا وابسته به بيگانگان نباشيم به گرمي فشرده ، مي بوسم و بر اين بوسه افتخار مي كنم.»
کد خبر: ۳۸۷۶۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: پس از شهادت عمويم كه در عمليات چزابه به فيض شهادت نايل شده بود ، يك لوح تقدير از طرف ستاد رئيس ستاد مشترك به پدرم داده بودند . وقتي از پايگاه بوشهر به تهران منتقل شديم اين لوح را نيز همراه خود آورديم و جزء لوازم پدرم بود
کد خبر: ۳۸۷۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: از سال 1355 دوست و آشناي او بودم . چند سالي را از نظر خدمتي با او فاصله داشتم . دورا دور از حال ايشان باخبر مي شدم و با هم در تماس بوديم تااينكه در سال 1366در پايگاه بوشهر همكار شديم. ايشان فرمانده پايگاه بودند ومن نيز به عنوان معاون عمليات پايگاه خدمت مي كردم .
کد خبر: ۳۸۷۶۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: آن موقع ايشان معاون هماهنگ كننده نيروي هوايي بودند . آجودان ايشان مرا مي شناخت . به خاطر اينكه اغلب اوقات خدمت تيمسار مي رسيدم ، صميمت و رفاقت خاصي بين ما وجود داشت .
کد خبر: ۳۸۷۶۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: قبل از حملۀ عراق به خاك كشورمان من با جناب ياسيني در پايگاه بوشهر در يك گردان بوديم . وي در آن زمان در زدن موشك « ماوريك » تبحر فوق العاده اي داشت ، به طوري كه با درجۀ سرواني به عنوان معلم خلبان به ما آموزش مي داد .
کد خبر: ۳۸۷۶۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: سال 1368 بود. خداوند فرزند دختري به جناب سروان ياسيني عطا فرموده بود .با آشنايي و دوستي ديرينه اي كه با او داشتم ، پرسيدم : جناب سرهنگ نام دخترتان را چي گذاشتيد ؟ تبسمي كرد و گفت: زهرا خانم .ممكنه دليل اين انتخاب زيبا و شايسته را برايم بگوييد؟
کد خبر: ۳۸۷۶۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: صبح اول وقت به اتفاق شهيد ياسيني وارد دفتر ايشان در مديريت جنگ الكترونيك شديم . به محض ورود چون تابستان بود و هوا گرم پنجره را باز كردم دفتر ايشان مشرف به ميدان صبحگاه بود .
کد خبر: ۳۸۷۶۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: با آغاز جنگ تحميلي و بمباران پايگاههاي نيروي هوايي ، پايگاه بوشهر از سكنه غير نظامي خالي شد و تنها پرسنل نظامي براي مقابله با حمله هاي دشمن باقي ماندند .
کد خبر: ۳۸۷۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: هر چند اوصاف او را از زبان دوستان شنيده بودم و به عشق و علاقۀ وصف ناپذيرش نسبت به پرواز آشنا بودم ولي در مدتي كه تا پايان جنگ باقي مانده بود خود ديدم كه چگونه عاشقانه پروازهاي جنگي را انجام مي داد . خلباني شجاع و نترس بود كه از هيچ مأموريتي ، هراس به دل راه نمي داد.
کد خبر: ۳۸۷۶۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: زمستان بود و هواي پايگاه همدان به شدت سرد . لكه هاي پراكنده ابر در آسمان ديده مي شد . من در جلو گردان پروازي قدم مي زدم و در افكار خود غوطه ور بودم . با آمدن جناب سرهنگ ياسيني كه در آن زمان معاونت عمليات پايگاه را به عهده داشت به خود آمدم .
کد خبر: ۳۸۷۶۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: در آن زمان كه من 5 ساله بودم ، يك روز در عالم كودكانۀ خود با عروسكهايم مشغول بازي بودم . ديدم پدرم در راهرو راه مي رود و فكر مي كند . پدر آنقدر در عالم تفكر غرق شده بود كه نتوانستم او را براي بازي با خود فرا خوانم . چون اكثر وقتها كه به خانه مي آمد با من بازي مي كرد ويا حرف مي زد ، ولي اين دفعه بدجوري به فكر فرو رفته بود . همانطوري كه قدم مي زد و فكر مي كرد .
کد خبر: ۳۸۷۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: اوايل سال 1357 درست در بحبوحۀ تظاهرات مردمي عليه شاه از تهران به پايگاه بوشهر منتقل شدم. شهيد ياسيني چند صباحي قبل از من به آن پايگاه رفته بود و در آنجا با هم همكار شديم. او را از دوران دانشكده مي شناختم.
کد خبر: ۳۸۷۶۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: زمستان بود و هوا سرد ؛ صبح زود از منزل بيرون آمدم و عازم محل كارشدم . هوا چنان سرد بود كه اگر لباس گرم نمي پوشيدي سرما تا مغز استخوان نفوذ مي كرد.
کد خبر: ۳۸۷۵۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: اسناد،مدارک، بریده جراید و لوح تقدیر های سرلشگر خلبان شهید سید علیرضا یاسینی
کد خبر: ۳۸۷۵۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: بخشي از وصيت نامه شهيد ياسيني: من يك خلبان هستم. سالها از بيت المال برايم هزينه كرده اند تا به اينجا رسيده ام. حال وظيفه دارم كه دينم را ادا كنم. مگر نه اينكه همواره آرزو كرده ايم كه اي كاش در واقعه عاشورا مي بوديم و فرزند زهرا(س) را ياري مي كرديم؟ اكنون زمان آن فرا رسيده و همگان مكلفيم كه براي لحظه اي روح خدا را تنها نگذاريم. بنابرين از من انتظار نداشته باشيد كه بيش از اين در كنارتان باشم.
کد خبر: ۳۸۷۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
مرحوم جانباز «ستوان حسين رضا حسني» دوست و همراه شهيد ياسيني - در کلام یاران
نوید شاهد: صبح اول وقت به اتفاق شهيد ياسيني وارد دفتر ايشان در مديريت جنگ الكترونيك شديم. به محض ورود چون تابستان بود و هوا گرم، پنجره را باز كردم، دفتر ايشان مشرف به ميدان صبحگاه بود. هنوز مراسم شروع نشده بود. شهيد ياسيني حال خاصي داشت و در پشت ميز غرق تفكر بود. برايشان چايي آوردند؛ اما توجهي نكرد.
کد خبر: ۳۸۷۵۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
حجت الاسلام ابراهيم فاضل فردوسي، امام جمعه سابق بوشهر - در کلام یاران
نوید شاهد: در يكي از شب هاي ماه مبارك رمضان به پايگاه بوشهر دعوت شده بودم، سفره افطاري بود و جمعي از پرسنل و خلبانان نيز در اين ضيافت حضور داشتند. طي سخنان برادران را به نظم در امور توصيه مي كردم و يادآور مي شدم سيره و روش انبياء الهي را، و بويژه فرمايش مولاي متقيان علي (ع) خطاب به حسنين« اوصيكم بتقوي الله و نظم امركم» را يادآور مي شدم.
کد خبر: ۳۸۷۵۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸