قسمت دوم خاطرات شهید «علیاصغر ابراهیمیورکیانی»
همرزم شهید «علیاصغر ابراهیمیورکیانی» نقل میکند: «شب عروسیش بود. یک ورق کاغذ از جیبم درآوردم و روی آن نوشتم: فردا اعزام است. یکی از بچهها آن را به علیاصغر رساند. در جواب برایم نوشت: اگر فردا اعزام است، من هم حنظله هستم.»