مادر شهید «علی حامدی» نقل میکند: «دیدم ستارهای از آسمان پایین و به خانه ما آمد و دور خانه در حال چرخیدن است. چرخید و چرخید تا اینکه نزدیک سجادهام رو به قبله متوقف شد. صبح که بیدار شدم، تعبیر خوابم را یافتم و گفتم علی شهید شده است.»
برادر شهید «جمال بنیجمال» نقل میکند: «رفت تو خیابون. پرسیدم: چرا این کار رو کردی؟ گفت: توی پیادهرو شلوغ است و بعضیها هم رعایت محرم و نامحرم رو نمیکنن و به هم میخورن.»
شهید «جمال بنیجمال» در وصیتنامهاش مینویسد: «من کوچکتر از آن هستم که بخواهم به شما نصیحتی بکنم ولی این را بدانید اگر با اسلام بودی و به اسلام خدمت کردی، پیروزی و اگر پشت به اسلام کنی نابود خواهی شد.»
شهید «جمال بنیجمال» پنجمین روز از خرداد ۱۳۴۳ در شهرستان اهواز به دنیا آمد. از ویژگیهای بارز شهید آرام، محجوب، خندهرو، خوش اخلاقی و راستگو بودن اوست. علاقه زیادی به تلاوت قرآن داشت. گواه این موضوع وجود یک جلد قرآن جیبی آغشته به خون پس از شهادتش است. سرانجام بیستم بهمنماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
مادر شهید «امرالله بندار» نقل میکند: «یک شب خواب دیدم پیشم آمد. یک شال سبز دستش بود. به من داد و گفت: اینو بگیر مادر! من تا چند روز دیگه میام. چند روز بعد پیکرش را برای ما آوردند.»
شهید «امرالله بندار» در وصیتنامهاش مینویسد: «سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و از هر شرک، ریا و حسادت پاک نمایید. فراموش نکنیم تا خود را نسازیم، نمیتوانیم جامعه را بسازیم.»
مادر شهید «امرالله بندار» نقل میکند: «هروقت یادش میافتم، دلم آتش میگیرد. آن شب گفت: مادر! مرخصی گرفتم و اومدم که با شما بریم مشهد. گفتم: بابات دست تنهاست، یک وقت دیگه میریم. چَشمی گفت و دیگر اصرار نکرد.»
شهید «عزتالله بلوچی» در وصیتنامهاش مینویسد: «سلام به امام عصر، مهدی زهرا و نایب برحقش امام خمینی بتشکن زمان، امامی که زندگی و راه او چون راه امام حسین برای ما نوجوانان الگو میباشد.»
خواهر شهید «عزتالله بلوچی» نقل میکند: «همه رفتیم کنار تابوت برادرم. کفن را که از صورتش برداشتیم، انگار داشت به ما میخندید. چقدر زیبا شده بود! لباس خاکی جبهه تنش بود و آرام آرمیده بود.»
شهید «عزّتالله بلوچی» بیستم خرداد ۱۳۴۵ در روستای امامزاده اسماعیل گرمسار به دنیا آمد. بچه آخر خانواده بود و نورچشمی. همه بهخاطر شوخ طبعی و اخلاق خوبش او را دوست داشتند. وی بیستم بهمنماه ۱۳۶۱ در خط مقدم رقابیه شوش به شهادت رسید.
همرزم شهید «مجید ایزدبخش» نقل میکند: «هربار که میخواستیم وارد عملیاتی بشویم، با تکتک بچّهها روبوسی و خداحافظی میکرد و حلالیت میخواست. بعدش میگفت: همه به هم قول بدیم که اگه شهید شدیم، شفاعت بقیه رو بکنیم.»
شهید «مجید ایزدبخش» در وصیتنامهاش مینویسد: «همواره مدافع جمهوری اسلامی که ثمره خون هزاران شهید است باشید. در این راه از ایثار جان و مال خودداری نکنید.»
مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل میکند: «به خواهرش گفته بود: پروین! نمیدونم چرا این دفعه اینقدر حسینی شدهام. اسم امام حسین رو که میبرن، حالم عوض میشه، به نظرم باید این دفعه دیگه دفعه آخرم باشه.»
شهید «علی اشتری» در نامهای به دوستش مینویسد: «دوست عزیزتر از جانم! یک خواهشی از شما دارم و آن این که در نماز شبها و دعاهایتان یادی هم از این روسیاه درگاه خداوند بنمایی که امیدوارم با وساطت شما ترحم خداوند شامل حالم گردد.»
پدر شهید «علی اشتری» نقل میکند: «اولین باری که رفت جبهه و برگشت، دیدیم از این رو به آن رو شده است. وقتی برگشت دیگر برای هرچیز بیخودی بهانه نمیگرفت. تازه تشکر هم میکرد. جبهه از او یک مَرد ساخت.»
در این کلیپ محمد جواد کولیوند میگوید: «این نظام و انقلاب و آن ایده بزرگ حضرت امام خمینی(ره) ذیل یک انقلاب ایدئولوژی بود، انقلاب اسلام و حاکمیت اسلام.»