پدر شهید «محمدرضا منتخبی» نقل میکند: «شب بود که خبر تصادفش را شنیدیم، به بیمارستان رفتیم. دکتر گفت: متأسفم، پسرتون تصادف کرده و به احتمال نود و نه درصد... سریع از بیمارستان خارج شدم، به مسجد رفتم و دست به دعا برداشتم: خدایا! پسرم خوب بشه رضایت میدم بره جبهه.»
«احترام حیدریان» گفت: «محمدتقی میگفت: من در راه خدا مجاهدت میکنم شما باید از آن محافظت کنید و خیلی مهم است که بتوانید راه من را ادامه بدهید. خانواده شهید اگر راه شهید را ادامه دهد، روز قیامت شفاعت شامل حالشان میشود وگرنه از شفاعت خبری نیست.»
همزمان با شب شهادت امام حسن عسکری(ع)، یادواره شهدای گرانقدر مسجد و پایگاه بسیج صاحبالامر(عج) شهرستان سمنان با سخنرانی سردار اهوازیان و با حضور خانوادههای معظم شاهد و ایثارگر و اقشار مختلف مردم در مسجد صاحبالامر(عج) این شهرستان برگزار شد. در ادامه تصاویر نوید شاهد از این مراسم را ببینید.
مادر شهید «حمیدرضا میلانی» نقل میکند: «گفت: مامان! نکنه بعد از شهادتم ناشکری کنی. به خدا قسم اگه بعد از بیست سال دیگه از دنیا بری تا تو رو جلو نندازم، وارد بهشت نمیشم. بعد از شهادتش عدهای خوابش را دیدند که وارد بهشت نمیشد و میگفت: منتظر مادرم هستم.»
شهید «رمضانعلی وفائینژاد» در مناجاتش با پروردگار متعال میگوید: «خدایا! از تو میخواهم در لحظه مرگم از تمام عشق و محبتها و وابستگیها جز عشق و محبت و وابستگی به خودت آزادم سازی.»
به مناسبت سالروز شهادت شهید «رمضانعلی وفائینژاد» دستنوشته این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود. در گزیدهای از دستنوشتههایش در وصیتنامهاش میخوانیم: «ای امام عزیز! من به ندای آسمانی تو لبیک گفتم و حاضرم تا آخرین قطره خونم برای احیای اسلام جانفشانی کنم.»
شهید «علیاصغر ذاکریمهر» چهاردهم تیرماه ۱۳۳۹ در روز عاشورا متولد شد. پدر، نامش را علیاصغر گذاشت تا به کودک شیرخواره شهید کربلا اقتدا کند. وی هجدهم شهریور ۱۳۵۹ در منطقه مهران بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد.
اسناد و دستنوشته شهید «شکرالله اصغریعلائی» برای علاقهمندان منتشر میشود. در گزیدهای از دستنوشتههای این شهید بزرگوار در وصیتنامهاش میخوانیم: «قابیلان بدانند که هابیلان بر آنها پیروز خواهند شد و این وعده خداست و این نهضت آغازگر آن است.»
شهید «عباس محوبیدختی» بیست و هشتمین روز از خرداد ۱۳۴۹ در شهرستان تهران به دنیا آمد. از همان دوران کودکی به قرآن علاقه شدیدی داشت. به نماز اوّل وقت اهمیت میداد و حتی هنگام اذان، اطرافیان را به وقت نماز تذکر میداد. سرانجام نوزدهم شهریور ۱۳۷۰ به شهادت رسید.
فرزند شهید «ابوالقاسم جابرزاده» نقل میکند: «پدر بارها از طرف منافقان تهدید شده بود. آنها چندین بار به منزلمان تلفن زدند و میگفتند: اگر دست از امام و انقلاب برنداری، تو را خواهیم کشت اما پدر مصممتر از قبل به فعالیتهای انقلابیاش میپرداخت.»
دوست شهید «محمدعلی هنرمند» نقل میکند: «گفت: اگه امکان داره، برام یه قوطی رنگ بخر! چند روز بعد که کارش داشتم، به خانه آنها رفتم. دیدم روی دیوار اتاقش نوشت: نماز بالاترین ذکر خدا و بالاترین فریادها است!»
برادر شهید «محمدعلی هنرمند» نقل میکند: «آخرین اعزامش بود. موقع خداحافظی برق زیبایی در چشمانش موج میزد. گفت: این آخرین دیدار ما است. دارم میرم و دیگه برنمیگردم! همینطور هم شد.»