نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
کتاب اردوگاه عنبر مجموعه خاطرات آزادگان هوانیروز است که به قلم علیرضا پوربزرگ وافی و از سوی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
کد خبر: ۳۹۵۰۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۱

خط ایثار (3)
مرا ببخشید که نمی توانم نزد شما باشم و به شما خدمت بکنم، چه کنیم که وظیفه چنین اقتضاء دارد، آخر مسلمان بودن و ادعای شیعه داشتن هم بی دردسر و بی زحمت نیست. هر کس که طاووس خواهد، جور هندوستان بایدش!
کد خبر: ۳۹۵۰۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۱

با خوشحالی عازم جبهه شدیم، به اهواز رسیدیم، در حالی که شهر تاریک بود و خیلی وحشت داشت. کم کم ما را به منطقه آشنا نمودند و مارا عازم سوسنگرد ـ این شهر مقدس که رنگین از خون شهیدان و هر مکانی از آن حکایت ها بر زبان داشت ـ کردند.
کد خبر: ۳۹۵۰۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۱

روایتی از «شهید محمدحسین کریم پور احمدی »بهشتی سیستان و بلوچستان
یک روز در مسجد جامع زاهدان بودیم. حاجی هم آمد و به جمع ما پیوست. پس از سلام و احوالپرسی مشغول نماز خواندن شد
کد خبر: ۳۹۵۰۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۱

محمد گفت: « نترس! مي خواهم بوی باروت و فشنگ به مشام فرزندم برسد!» همان شب همه دور هم نشسته بوديم و محمد كه گویی می دانست اين آخرين ديدار است.
کد خبر: ۳۹۴۹۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۱

خط ایثار (2)
خواهرهای عزیزم، نامه های پرمهر و محبت و پرمعنای شما به دستم رسید و بسیار خوشحال شدم ولی بعضی جاها مقداری ناراحت کننده بود، ان شاءالله که ظاهری بود و به خاطر این که من زودتر بیایم.
کد خبر: ۳۹۴۹۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۳۰

پاسداشت شهدای مدافع حرم (7)
حقیقتاً غریبانه رفتند. اصلاً میدان جهاد باز شد که ناجوانمردانه و غریبانه بروند، اما! البته قسمت ما نبود که خونین پر و بال به لقا حق برسیم.
کد خبر: ۳۹۴۹۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۳۰

پاسداشت شهدای مدافع حرم (6)
عاشورای سال 61 هنوز پایان نیافته است، قصه ی پرغصه کربلا همچنان جاریست و داستان شام، خیال تمام شدن ندارد!
کد خبر: ۳۹۴۹۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۳۰

خاطرات شفاهی شهدای گمنام (8)
قبل از عملیات بدر وقتی با او مصاحبه کردند گفت: در این عملیات انشاءالله دیدار یار است. امیدوارم گمنام شهید شوم. جنازه ام به یاد سالار شهیدان کنار آب فرات و کنار او بماند!
کد خبر: ۳۹۴۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۳۰

شهدای امروز سی ام آذرماه
ر راه در محلی به نام اعزام نیرو چند لحظه ای ایستادیم تا دو تن از برادرانمان که قرار بود همراه ما باشند سوار کنیم که همراه آنها یک طلبه جوان هم سوار شد.
کد خبر: ۳۹۴۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۳۰

خاطرات شفاهی شهدای گمنام (7)
در فتح المبین به سختی مجروح شد. منتقل شد به بیمارستانی در تهران. وقتی حالش بهتر شد قصد بازگشت به جبهه داشت. اما هیچ پولی همراهش نبود. اما می دانست چه کند!
کد خبر: ۳۹۴۹۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۳۰

آن آقا به شهید مفتح گفت که خیلی از اینها نماز هم نمی خوانند و حالا برای ما انقلابی شده اند. مرحوم مفتح پرسیدند، مگر شما کنترل می کردی که کدام یکی از کارگرهایت نماز می خواند یا نمی خواند؟ ایشان حرفی نزد...
کد خبر: ۳۹۴۹۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۹

پدر شهید اصغر نعمتی در گفت و شنود شاهد یاران:
هنوز بسیار خردسال بود که گوش جانش با نغمات قرآن آشنا شد و دلش به معارف روحپرور شریعت خو گرفت، از همین رو هنگامی که در روز نماز تاریخی عید فطر، شکوه ایمان را در چهره و قامت آن مجاهد نستوه دید.
کد خبر: ۳۹۴۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۳۰

بمناسبت تولد شهید بهرام گل آور؛
در جزیره مجنون رزمندگان اسلام چشم امید به ما دارند و ما موظف هستیم که به طریق ممکن ارتباط آنان را عقبه حفظ نماییم تا روحیه آنان بالاتر رود.
کد خبر: ۳۹۴۹۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۹

خاطراتی از زبان شهید محمدعلی قاسملو
اینبار هم رفتن به تخريب را به ماندن در گردان ترجيح دادم و با عده اي از دوستان به تخريب رفتيم.
کد خبر: ۳۹۴۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۹

شهدای امروز بیست ونهم آذرماه
از او تقاضا شده که به یکی از پادگانهای شهر بیاید او در جواب گفته بود که من شربت شهادت را نوشیدم و همین گفته او و طولی نکشیده بود که در یک عملیات کمین شرکت نموده و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۳۹۴۹۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۹

نوید شاهد گلستان: با مروری بر زندگی نامه و وصیت نامه سرداران شهید استان خود قصد شناسایی و آشنایی بیشتر این شهیدان گرانقدر نموده است.
کد خبر: ۳۹۴۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۹

خط ایثار (1)
هم اکنون در سالنی به طول 150 و عرض 50 متر مستقر می باشیم که حدود هشت دهم آن را تخت های دو طبقه قرار داده اند که تمام داوطلبین برای اعزام به جبهه بر روی آنها خوابیده اند.
کد خبر: ۳۹۴۸۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۹

با لهجه ی شیرین زابلی گفت: من از زابل آمده ام که اسلحه ی پسرم را بردارم تا به زمین نماند و من می خواهم انتقام خون فرزندم را از دشمن بگیرم.
کد خبر: ۳۹۴۸۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۸

وقتی حاج یونس اعلام کرد که ما آن طرف پل هستیم، برای قرارگاه خاتم این کار غیر قابل تصور بود.
کد خبر: ۳۹۴۸۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۸