روستای بق

روستای بق
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسن رمضانیان»

خودش را بدهکار شهدا می‌دانست

برادر شهید «محمدحسن رمضانیان» نقل می‌کند: «خودش را بدهکار شهدا می‌دانست. بعد از تشییع هر شهید به عکس شهدا خیره می‌شد. نمی‌دانم در دلش چه می‌گذشت؛ با نگاهش با شهدا حرف می زد.»

مسلمانان آگاهند و برای مبارزه با ابرقدرت‌ها آماده‌اند

شهید «محمدحسن رمضانیان» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «باید بدانید که به بزدلان از خدا بی‌خبر می‌گوییم، کورخوانده‌اند! چون مسلمانان به خوبی آگاهند و برای مبارزه با ابرقدرت‌ها آماده‌اند.»

از قافله شهدا جا نماند؛ داستان آخر سفر فرزند از زبان پدر

پدر شهید «محمدحسن رمضانیان» نقل می‌کند: « صورتش مثل آینه می‌درخشید و چشمانش، چون الماس. گفت: بابا! می‌خوام برم جبهه! گفتم: بابا! تو به اندازه سهمت رفتی! گفت: نه بابا! باید برم. این وظیفه و تکلیفه! نمی‌دانم چرا آن همه اصرار برای رفتن داشت؛ انگار بهش الهام شده بود که اگر نرود، از قافله شهدا جا می‌ماند!»

یادی از شهید «غلامعلی صداقتی» در قاب دوربین/ قسمت دوم

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «غلامعلی صداقتی»، تصاویری از این شهید گران‌قدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.

انسان آزاده، پیرو حسین(ع) و یار و یاور امام خمینی(ره) و ولایت است

شهید «غلامعلی صداقتی» در نامه‌ای به خانواده‌اش می‌نویسد: «انسان آزاده، فرزند اسلام، پیرو حسین(ع) و یار و یاور امام خمینی(ره) و ولایت است و هرگز توجهی به دنیا نخواهد داشت.»

ادامه دادن راه شهدا تنها به شعار نیست

شهید «غلامعلی صداقتی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «عزیزانم! ادامه دادن راه شهدا تنها به شعار نیست. به نظر حقیر هیچ‌یک از شهدا حاضر و راضی نخواهند بود که در برهه‌ای از زمان که جنگ بر ما تحمیل و در محاصره اقتصادی هستیم، کار، اداره و درس و مشق را تعطیل کنیم، یعنی راه، راه حسین‌گونه است که باید ادامه دهید.»
قسمت دوم خاطرات شهید «غلامعلی صداقتی»

روزی که گناه نکنم برایم عید است

مادر شهید «غلامعلی صداقتی» نقل می‌کند: «گفتم: عیده! همه دارن لباس نو می‌خرن! اونوقت تو نمی‌خوای؟ خندید و گفت: مادر عزیزم! هر روز که من گناه نکنم، برام روز عیده.»
قسمت نخست خاطرات شهید «غلامعلی صداقتی»

سعی کنید نسبت به انقلاب بی‌تفاوت نباشید

هم‌رزم شهید «غلامعلی صداقتی» نقل می‌کند: «همیشه می‌گفت: این جنگ تموم می‌شه و بازنده اون‌هایی هستن که به انقلاب، دهان‌کجی کردن و انقلاب رو قبول نداشتن! سعی کنین نسبت به انقلاب بی‌تفاوت نباشین!»

می‌شد روی خلق و خوی حیدری‌اش حساب باز کرد

شهید «غلامعلی صداقتی» یکم فروردین ۱۳۳۳ در روستای بق از توابع شهرستان دامغان چشم به جهان گشود. پس از هجوم دشمنان به مرزهای ایران اسلامی، می‌شد روی خلق و خوی حیدری‌اش حساب باز کرد. او از نخستین جوانانی بود که برای پاسداری از آرمان‌های مردم این سرزمین به سپاه پاسداران پیوست و جان فشانی کرد و سرانجام در سی و یکم اردیبهشت ۱۳۶۵ در مهران به شهادت رسید.

ملاک انتخاب دوست از دیدگاه شهید "صداقتی"

نوید شاهد - برادر شهید "محمدعلی صداقتی" نقل می‌کند: «او را با دوستانش جلوی درِ مسجد دیدم. مشغول خداحافظی بودند. مرا که دیدند، سلام کردند. قدری صحبت کردیم. یکی یکی دست دادند و رفتند. گفتم: خوشحالم که دوست‌هات همه مذهبی هستن! گفت: ...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.

مادری که هنوز در انتظار است

نوید شاهد - شهید "محمدعلی صداقتی" متولد روستای بق از توابع شهرستان دامغان است. در سن ۱۹ سالگی به جبهه اعزام شد. سرانجام در بیست و پنجم مردادماه ۱۳۶۲ در منطقه دیوان‌دره به شهادت رسید. وی هنوز مفقودالأثر است. نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مروری بر زندگی این شهید گرانقدر داشته است که توجه شما را به خواندن آن جلب می‌کند.
وصیت نامه شهید محمدحسین نادعلیزاده

دوست داشتم عصای پیری پدر و مادرم باشم

پدر عزيزم درود خدا بر تو باد ولي مي بخشيد كه از شما خداحافظي نكردم و مرا حلال كن، من دوست داشتم كه عصاي پيري تو و مادرم باشم ولي چاره چيست بايد جهاد كرد و خون داد تا انقلاب اسلامي پايدار بماند، قرآن زنده بماند.مادر كوه باش و چون كوه استقامت كن لحظه اي از نام و ياد خدا غافل مباش و در راه دين بكوش و هرچه بكوشي باز هم كم است برادرم اميد از خدا دارم كه مرا حلال كني و ناراحت نباشي و استقامت كن و ما به خاطر قرآن و پيروزي اسلام خون خود را داديم .
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه