نشر شاهد - صفحه 30

نشر شاهد

کرامات شهیدان؛ (113) روز سي ام برمي گردم

محمدرضا گوشه اتاق ساکت نشسته بود.نگاهش کردم؛ انگار داشت به چیزی فکر م یکرد. رو به من کرد و گفت...

کرامات شهیدان؛ (112)چهاردهمی را بايد شما دعا كنيد

یک شب قبل از عملیات «والفجر »4 بود. در یکی از خانه های سازمانی پادگان «الله اکبر » اسلام آباد بودیم. به خانه که آمد، کاغذی را به من نشان داد...
1/ شهیدان در وصیت نامه خود با تاکید بر عفاف و حجاب گفته اند:

زیبندگی زنان در «سنگر حجاب»

«حجاب» همواره دغدغه شهیدان بوده است تا آنجا که آن را به «سلاح زنان» و یا «سنگر» تشبیه کرده اند.

کرامات شهیدان؛ (111)روضه همان ده روز باشد

بعد از کش و قوس های فراوان شهرداری قم خانه پدری ما را تملک کرد. البته چگونه و به چه قیمتی و با چه ظلمی که در حق ما روا داشت، بماند...

کرامات شهیدان؛ (110) وصیتنامه را برایتان می آورند

من از قبل انگار به دلم الهام شده بود که حبیب الله شهید می شود. بار آخری که به جبهه می رفت، وصیتنامه اش را به دستم داد. من نگرفتم و ناراحت شدم، خواست آن را به مادرش بدهد...

کرامات شهیدان؛ (109)شهيدي که شماره تابوتش را گفت

خیلی وقت بود منتظر نامه علی اکبر بودیم. دلواپسی امانمان را بریده بود تا اینکه یکی از بستگان از منطقه تلفن زد و گفت: علی اکبر شهید شده است و ۹ روز قبل جنازه اش را به مشهد فرستاده اند. چرا نمی روید آن را تحویل بگیرید؟...

کرامات شهیدان؛ (108) اینجا بهشت است

قبل از عمليات محرم شهيد رجب قاسمي تبار به ما گفت: «بچه ها، جمع شويد، با شما كاری دارم. » من به اتفاق چند نفر از دوستان در كنار او نشستيم. لبخندي زد و گفت كار بخصوصي با شما ندارم؛ ديشب خوابي ديدم كه خواستم آن را برايتان تعريف كنم.

کرامات شهیدان؛ (107)لحظه وصال

روز آخري بود كه رفتيم بيمارستان. حاج رضا افراسیابی بر اثر عوارض شيميايي به سختي نفس ميكشيد، حتي قادر به تكان دادن دستان خود هم نبود...

کرامات شهیدان؛ (106)دیشب به من الهام شد

در ماه های نخست پیروزی در آشوب های ضد انقلاب در کردستان چند تن از دوستان ما به شهادت رسیدند...

مي شود الآن به من تركش بخورد؟

عمليات رمضان بود و هوا گرم. بچه ها مثلثي ها را گرفته بودند. حاج امير افراسیابی و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند...

مروری بر دوگانه نشر شاهد پیرامون زندگی شهید کاظم رستگار

با گذشت بیش از 3 دهه از شهادت شهید کاظم رستگار، پیرامون زندگی این شهید دو اثر به نام های شاهد یاران(ماهنامه) تحت عنوان آفتاب شرق دجله و کتاب «رستگاری در جزیره» به همت بنیاد شهید و امورایثارگران منتشر شده است.

کرامات شهیدان؛ (102) بلند شو دستت خوب شده

قبل از عمليات يک گلوله به بازوی سردار شهید برونسی خورد. برای مداوا به بيمارستاني در يزد منتقل شد. او فقط مي خواست تا عمليات شروع نشده به منطقه برود؛ اما چون دكترها اجازه این کار را به او نمي دادند، لذا به دامان اهل بیت متوسل شد...

از اختیار خودم بیرون آمدم

سردارشهيد عبدالحسین برونسي نقل ميكرد: شب عمليات به يک ميدان مين رسيديم. يک گردان منتظر دستور من بود. گشتيم تا شايد بتوانیم معبر عراقي ها را پيدا كنيم...

شهدای عصر غیبت (3)/«محمد تقی پسیان» رهبر قیام خراسان

محمد تقی در 1309 ق/ 1270 ش در خانوادهٔ معروفی از «مهاجرین » در تبریز زاده شد. وی فرزند یاور محمد باقرخان عنایت السلطان و بانو عزت الحاجیه بود. جد خاندان پسیان رستم بیگ، بعد از عهدنامهٔ ترکمن چای و جدایی تعدادی از شهرهای ایران...

کرامات شهیدان؛(100)امام رضا آدرس داد

رداني پور در خواب امام رضا(ع) را مي بيند كه به او می فرماید: به عبدالله بگوييد: چرا نمي روي منزل آقاي شكوهنده...

این بار شهید میشوم

مادر، من به قربانت بروم، اگر چيزي به تو بگويم قول ميدهي ناراحت نشوي؟ مادر قول داد. محمد سرش را پايين انداخت و گفت...

شهدای عصر غیبت (2)/«باقرخان» سالار ملی

باقرخان فرزند حاج رضا بنا در سال 1277 ق متولد شد. او یکی از عیاران محله خیابان در شرق تبریز بود.

شهدای عصر غیبت (1)/ «آخوند خراسانی» مرجع تقلید شیعه و از رهبران سیاسی عصر مشروطه

آخوند خراسانی در سال 1255 ق در مشهد متولد شد (زرکلی، 7/ 234 ؛محسن امین، 9/ 5). وی کوچکترین پسر ملاحسین هروی بود.ملاحسین در جوانی برای تحصیل علوم دینی از هرات به مشهد مهاجرت کرد و در همان جا اقامت گزید

کرامات شهیدان؛(98) حضرت زهرا به ما سر مي زد

یكي از بچه هاي محل كه همراه ابراهيم به جبهه آمده بود در ارتفاعات بازي دراز به شهادت رسيد و پیكرش در همان جا ماند. ابراهيم هادی وقتي مطلع شد، خيلي تلاش كرد به سمت ارتفاعات برود، اما ولي به علت حساسيت منطقه و حضور نيروهاي دشمن، فرماندهان اجازه چنين كاري را به او ندادند. ابراهيم هم روي حرف فرماندهي چيزي نگفت و از آن اطاعت كرد.

این ماه را فرمانده به من داده است

شب قبل از اينكه خبر شهادت محمد را براي من بياورند خواب ديدم زنگ خانه به صدا درآمد. وقتي در خانه را باز كردم ...
طراحی و تولید: ایران سامانه