راز 28 ساله شهداي "گردان حنين" فاش شد+ عكس
دوشنبه, ۰۱ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۰
مهدي طوقاني در گفت و گو با خبرنگار نويد شاهد اظهار داشت:بعثي ها، دستان بچه ها را با سيم تلفن و كابل بسته بودند. در تفحص شهدا، پيكرهاي گردان حنين را به صورت گورهاي دسته جمعي يافتند...
با گذشت قريب به بيست و چهار سال از پايان جنگ تحميلي هنوز هم ابعاد و حقايق زيادي از رويدادها و حوادث آن دوران، ناگفته مانده. اين روزها مصادف به بيست و هشتمين سالروز شهادت شهيد"محمد طوقاني" است. به همين مناسبت، گفت و گويي با برادر شهيد ترتيب داديم. - مهدي طوقاني، كارشناسي ارشد اديان و عرفان و برادر كوچك تر شهيدان"سعيد و محمد طوقاني"،- با صبر و حوصله بسيار نتيجه بررسي هاي خود را از وقايع پيرامون زندگي برادر شهيدش در طبق اخلاص در اختيار ما گذاشت...
متن زير حاصل گفت و گوي مشروح ما با مهدي طوقاني است، كه در ادامه مي خوانيد:
محمد؛ سرباز گهواره اي
شهيد محمد طوقاني متولد 1342 است. زماني كه امام خميني به نوكران پهلوي گفت «سربازان من هنوز در گهواره اند»محمد تازه متولد شده بود. او از همان سربازان در گهواره اي بود كه در زمان جنگ تحميلي مرد شده بود و همراه با برادرانش سعيد و علي و پدرشان عازم ميدان كارزار شدند .
محمد جزو اولين نفراتي بود كه وارد سپاه شد و خيلي زود مراحل اوليه و آموزش تخصصي را سپري كرد . سال 60-59 به جبهه غرب اعزام شد كه براثر موج انفجار پوست صورتش سوخت . باز به منطقه بازگشته و سپس به منطقه عملياتي جنوب رفت. (عكس هاي زيادي نيز در اين رابطه موجود است.)
محمد 20 سال داشت
در خانواده ما، محمد از پادگان امام حسين (ع) به منطقه اعزام شد. فرمانده محمد تعريف مي كند كه در ميان نيروهايش، محمد خلق و خو و ادب خاصي داشته است و به همين خاطر، تصميم مي گيرد او را به عنوان معاون خودش انتخاب كند؛ لذا در همان بدو ورود، معاون گروهاني از گردان «حنين»در لشكر ۲۷ محمد رسول الله(ص) مي شود.
در آن زمان، گردان خود را براي عمليات والفجر مقدماتي آماده مي كرد كه گويا اين عمليات لو مي رود و با مشكل مواجه مي شود ولي مصلحت نبود تا گردان حنين به خط بزند و اين كار در والفجر 1 انجام شد. محمد در عمليات والفجر1 شهيد شد. عمليات «والفجر يك» در منطقه فكه اجرا شد كه شرايط خاصي دارد و شايد به نوعي رزمندگان ما در اين عمليات نيز شكست خوردند. نامه اي از محمد داريم كه به خانواده نوشته و در آن نامه گفته است «من به احتمال 99 درصد شهيد مي شوم؛ دعاي كميل فراموش نشود.»
حاج رضا گوديني فرمانده گردان با توجه به جذبه و لياقت ها و رفتارهايي كه شهيد محمد از خود نشان داد او را دوست مي داشت. محمد همه توجه ها را به سمت خود جذب مي كرد و مسئوليت مي گرفت. مي توان گفت شجاعت خصوصيت بارز اين شهيد بود. به دليل نشان دادند اين روحيه و شرح صدر مسئوليت گروهان و كادر بر عهده شهيد محمد بود، در حالي كه در آن زمان محمد تقريبا 20 ساله بود.
اواخر ارديبهشت 1362 وقتي رزمندگان به نقطه رهايي رسيدند درست در ارتفاعات 112، رضا صادقي فرمانده گروهان در همان ابتدا مجروح و به عقب منتقل مي شود و محمد به جاي او فرماندهي گروهان را به عهده مي گيرد. قرار مي شود محمد با گروهان خط را بشكنند. شرايط به گونه اي مي شود كه نيروهاي اصلي گردان شهيد يا مجروح مي شوند و مجبور مي شوند همه را به عقب برگردانند.
در عمليات والفجر 1 (كه اين روزها نزديك سالگرد اين عمليات است)، چند گردان به خط زدند نقطه اصلي اين درگيري ها فكه شمالي بود. منطقه فكه يكي از زيباترين مناطق عملياتي دفاع مقدس محسوب مي شود كه به صورت تپه تپه است و از بين موانعي كه دشمن چيده است شقايق و سبزه بيرون زده است كه مشاهده اين صحنه تداعي كننده و سمبل صفاي لاله هاي شهيد و روزگارشان است.
وقتي عزيزترين و مخلص ترين عاشقان روي زمين كباب شدند
تصميم مي گيرند نيروها را به نقطه اصلي درگيري ببرند؛ حسين عزيزي همرزم شهيد محمد تعريف مي كرد «تقريبا براي اولين بار با صحنه دلخراش و عجيبي مواجه شديم، در عمليات زماني كه گردان قصد عبور داشت، يك دفعه ديديم بوي كباب مي آيد؛ به محمد گفتم اينها با چه دل خوشي در اين معركه كباب درست مي كنند. خنديديم و مسئله را شوخي گرفتيم. اما وقتي جلوتر رفتيم، ديديم يك ميدان مين است و عراقي ها يك بشكه «فوگاز» را زده اند و يك گروهان از بچه هاي ما آتش گرفته و سوخته اند. بوي كبابي كه مي آمد، بوي بدن هاي سوخته بچه هاي خودمان بود. مشاهده صحنه دلخراش پيكرهاي قطعه قطعه شده و سوخته گردان هاي قبلي اين گزينه را به ذهن متبادر مي كرد كه اينجا ديگر جاي ماندن نيست، اما شهيد محمد و حاج رضا گوديني اقدام بزرگي در اين لحظه انجام دادند نه تنها از ديدن صحنه واهمه به دل راه ندادند بلكه همان جا ذكر مصيبتي كردند كه روحيه بچه ها تضعيف نشود و با يك قواي جديد ادامه داديم».
در مقابل دشمن نامرد، مردانه بايد مرد
در جنوب ماجرايي شكل مي گيرد كه تاريخ ساز مي شود بدين ترتيب كه گرداني به نام حنين تشكيل مي شود كه متاسفانه به دليل كم كاري فرهنگي مسئولان كمتر نامي از آن شنيده شده است و اين عمليات مملو از ماجراهاي تاريخي است كه گمنام مانده است وقايع و سلحشوري هايي كه اين گردان انجام داد خيلي جاي تأمل دارد.
بعد از همه اين اتفاقات سخت و مقاومت جانانه، فرمانده و محمد به اين نتيجه مي رسند كه ماندن مساوي است با دادن تلفات بيشتر به همين خاطر از همه مي خواهند كه هر كس مي خواهد برگردد، چرا كه گذشت زمان تنها شهيد مي گيرد محمد به همرزمانش مي گويد:" برويد كه آنها مسلحند و از نظر منطق ديگر جاي ماندن نيست"، اما خودش مي ماند. بچه هاي گردان عاشورايي بودند و چقدر مردانه تا آخرين لحظه ماندند.
در وصف دشمن اين جنگ هشت ساله تنها مي توان از نامردي شان گفت. نبردي نابرابر با دشمني تا دندان مسلح در قبال امكانات ناچيزي مثل آرپي جي و كلاشينكف. رژيم بعثي، براي رزمندگان ما با آتش عظيم و موانع و فوگاز و آتش مستقيم هوايي جهنمي برپا كرده بودند. دشمن نامردي بود. گروه تفحص خيلي از پيكرها را از محل تجمع زباله بعثي ها بيرون كشيدند. پيكر مطهر شهيد محمد طوقاني به همراه بچه هاي گردان حنين، بعد از 12 سال، از سوي شهيد علي محمود وند و شهيد مجيد پازوكي،علمدار گردان تفحص"، (كه خودشان هم بعدها در فكه هنگام تفحص شهيد شدند.) تفحص و كشف شد.
حنين؛ گرداني كه زنده به گور شد
يكي از بچه ها كه از صحنه دور مي شد تعريف مي كند كه "وقتي در حال گريز بوديم، به عقب نگاه مي كردم ديدم كه خمپاره هايي به زمين مي خورد و تركش هايي به بدن محمد و بچه هاي ديگر اصابت مي كرد. عراقي ها بالاي سرشان آمدند و دستانشان را با سيم تلفن و كابل بستند. اما در نبرد گردان حنين، شرايطي مثل 3 روز نبرد سخت و پياپي و احتمال انفجار، امبولانس و امدادي نبود و تخليه مجروحين غير ممكن بود." سالها بعد در تفحص شهدا، پيكر جاماندگان گردان حنين را به صورت گورهاي دسته جمعي كشف كردند كه نشان دهنده اين جنايت تلخ بود كه بچه هاي مجروح دست و پا بسته را زنده به گور كرده بودند،
روايتي گلايه آميز از مجاهداني خاموش
برنامه اي مد نظر داريم تا تحقيق و پژوهش بزرگي در مورد گردان حنين انجام دهيم. و مطالب مورد نظر و اسناد را در مصاحبه با دوستان و باقي ماندگان گردان حنين، مشاهده ميداني و گرفتن كروكي گروه تفحص جمع آوري كرده ايم. ما خانواده شهداء اميد و انتظار داريم كه امثال شما كه دست به تريبون و قلم دارند قدمي بردارند و در شناساندن فكر و زندگي و تفكر اين شهيدان گام بردارند . مثلا همين شهيد گوديني. آيا نامش را شنيده ايد؟ اين همه ناشناس ماندن براي چيست؟ من آزرده مي شوم وقتي براي جمع آوري اسناد با همسر شهيد گوديني تماس مي گيرم و مي شنوم كه "بعد از شهادتش، اولين نفري هستيد كه تماس مي گيريد. من بسياري از اطلاعاتم را از همسر شهيد حاج رضا گوديني فرمانده گردان حنين، گرفتم. شهيدي كه 3 برادر و يك خواهر زاده اش در گردان حنين حضور داشتند.غلامحسين گوديني، محمد گوديني، محسن گوديني(خواهر زاده ي حاج رضا) از عمليات زنده بر مي گردد. اين خانواده حق به گردن ما دارند.
به نظرم آرشيو و حبس كردن اسناد دفاع مقدس توسط برخي از مسئولين فاجعه است.بايد فضا را آنقدر باز بگذارند و علاقه مندان مراجعه كنند. اين ملاحظات به بهانه" محرمانه بودن" ديگر محلي از اعراب ندارد.
نمونه ديگري از اين برخورد بي معنا، نيز وجود دارد؛ زورخانه اي نماديني به نام شهيد طوقاني را كلنگ زدند تا مراسم بين المللي ورزشي در اين مكان برگزار شود، بعد از مدتي ساختش متوقف شد...
محققيني از اروپا به ايران مي آيند و نشريات تخصصي ما را در مورد شهدا مطالبه مي كنند. آنها فهميده اند ما چه دُرّهايي داشته ايم و ارزش اين قضايا را فهميده اند. مثلا بر اساس دستور فوكوياما، فيلم هايي از جمله " نجات سرباز وظيفه راين" استيون اسيلبرگ" بر اساس مدل «روايت فتح»شهيد سيد مرتضي آويني، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به كارگيري مؤلفه هاي احساسي برنامه هاي شهيد آويني، با همان تيپ و همان ديالوگ ها كه آويني مي گفت .
گفتني است، شهيد "محمد طوقاني"در عمليات والفجر يك،ارديبهشت ماه سال 1362 و "سعيد طوقاني" در عمليات بدر در اسفندماه سال 1363 به درجه رفيع شهادت نائل آمدند. پيكر هردو شهيد ده سال بعد از شهادتشان به خانه بازگشت كه بنا به خواسته پدر مرحومشان پهلوان حاج اكبر طوقاني، در باشگاه زورخانه شهيدان طوقاني(سعيد و محمد طوقاني) در شهر كاشان به خاك سپرده شد.
انتهاي گزارش /م
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱۲
انتشار یافته: ۱
با عث افتخار است که در کنار این شهیدان حضور داشته و خاطرات ان دوران طلایی برای من زنده گردید روحشان شاد راهشان پر رهرو--'گردان حنین -گروهان برادر صادقی دسته یک فرمانده دسته شهید محمود کاشانی