خاطرات شفاهی سید هدایت الله جهان آرا از پسرانی که سرنوشت جنگ را عوض کردند
دوشنبه, ۲۹ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۲:۳۲
پدر شهیدان جهان آرا : در آن زمان حضرت آيت الله خامنه اي به شهيد جهان آرا گفت چگونه توانستي جلوي نيرو هاي عراقي را بگيري و محمد علي جواب داد تنها خواست خدا بود كه ما پيروز شويم.
سيد هدايت جهان آرا پدر شهيدان محمد علي، علي و محسن جهان آرا یکسال پیش در چنین روزهایی در بيمارستان قلب شهيد رجايي تهران درگذشت و در قطعه 25 شهداي بهشت زهرا در کنار مزار همسرش به خاك سپرده شد.
او صدای مردم خرمشهر و روایتگر سالهای سخت مردمان خونگرم جنوب در وانفسای جنگ نا برابر با ارتش بعثی بود...
صدایی مرد بزرگی که یک سال از خاموشی اش می گذرد...
روزی که توفيق ميزباني از پدر آسماني شهيدان جهان آرا در تحريريه نويد شاهد را داشتيم و ماحصلش گفتگويي خواندني شد كه مورد اقبال مخاطبان نيز قرار گرفت....
و هم اينك با نخستین سالروز رحلت اين پدر شهيد والامقام بخش اول آن گفت و شنود باز نشر مي شود....
با همان لهجه شيرين جنوبي و با كلامي كه استقامت از آن هويداست از پسرانش گفت، سيد هدايت جهان آرا پدر 3 شهيد و دو جانباز:
خانواده ما 38 سال در خرمشهر زندگي كردند كه دشمن به اين شهر حمله كرد و پسرم محمد علي با نيروي كم 45 روز در برابر اين ارتش تا دندان مسلح ايستاد. در آن زمان من هم در خرمشهر حضور داشتم و به عنوان نيروي تداركاتي آذوقه را از سراسر خوزستان جمع آوري مي كردم و به مسجد جامع خرمشهر مي آوردم .
و گفت که: صدام با ان همه امكانات نتوانست بغداد را نگه دارد اما جهان آرا با دست خالي سرنوشت جنگ را عوض كرد .
پدر شهيدان جهان آرا : در آن زمان حضرت آيت الله خامنه اي به شهيد جهان آرا گفت چگونه توانستي جلوي نيرو هاي عراقي را بگيري و محمد علي جواب داد تنها خواست خدا بود كه ما
پيروز شويم.
سيد هدايت جهان آرا پيرامون نقش مادر شهيد جهان آرا در پرورش فرزنداني اين چنين گفت: ما 13 فرزند داشيم كه همه آنها به نحو شايسته اي پرورش يافته اند و همه اين ها مرهون زحمات همسرم است. همسر و دخترم در روز اول جنگ در 31 شهريور در اثر انفجار يك خمپاره به شدت مجروح شدند كه در اين حادثه دخترم يك پايش را از دست داد و به اين علت آنها را به تهران منتقل كردند .
قبل از پيروزي انقلاب دخترانم با حجاب به مدرسه مي رفتند دو نفر از دخترانم را ساواك دستگير كرد و به من خبر دادند كه به ساواك مراجعه كنم وقتي رفتم مسئول آنجا فردي بود به نام منوچهري كه دستور داد دخترانم را بياورند چادر هايشان را گرفته بودند آنها نيزبراي حفظ حجاب لباسي را بر سرشان كشيده بودند منوچهري عصباني شد و گفت اين ديگر چيست و من گفتنم اين ها مسلمانند و بايد حجابشان را رعايت كنند شما چرا اين دو را بدون دليل دستگير كرده ايد منوچهري گفت پسرانت كجا مخفي شده اند آنها را معرفي كن تا دخترانت را آزاد كنم.فكر كردي شما چند نفريد يك ديوار آهني دورتان مي كشم و شما را محاصره مي كنيم. در بازار تهران با يك تيمسار آشنا بودم او به من گفت: به خاطر پسرانت دختر هايت را دستگير كرده اند پس از 40 روز دخترهايم آزاد شدند و منوچهري با من تماس گرفت و گفت دخترهايت را آزاد كردم ، به او گفتم شماها خوابيد ولي روزي خداوند شمارا بيدار خواهد كرد.
بچه بودند و شيطان، يادم مي آيد سيدعلي و سيدمحمد در يك گروه و سيد محسن در گروه ديگري در خرمشهر عضو بودند، يك شب من حالم خيلي بد بود و آنها مدام با هم بحث ميكردند، چند بار به آنها تذكر دادم كه صبح بحث كنيد، گوش نكردند، من هم سيدعلي و سيدمحمد را از خانه بيرون كردم و تا صبح هر چه در زدند به خانه راهشان ندادم تا ادب شوند.
سيد هدايت الله پدر 13 فرزند، پنج دختر و هشت پسر می گوید: قبل از انقلاب پسرها هر كدام در شهري در زندان بودند... محمد دو سال زندگي مخفي داشت توي كوره پزخانه ها مي رفت و با دهن روزه آجر خالي مي كرد به خاطر همين بدن قوي و محكمي داشت. خسته نمي شد.
پدر شهيدان جهان آرا از حمايت حضرت امام (ره) از شهيد جهان آرا اين گونه ياد كرد: محمد برايم تعريف كرد كه رفته بودند با بني صدر پيش امام(ره)، محمد به امام گفته بود كه اين آقا امكانات لازم را به ما نمي دهد و دست دست مي كند، امام(ره) به شدت با بني صدربرخورد كرد . بعد از جلسه بني صدر، محمد را دعوا كرده بود كه چرا جلوي آقا اين حرف ها را زده البته باز هم اين دو نفر درگيري پيدا كردند. بني صدر رفته بود خرمشهر، محمد يقه اش را گرفته بود و همديگر را زده بودند. محمد مي گفت بني صدر جلوي نيروها را گرفته بود. پسرم از هيچ كس نمي ترسيد.
پدر شهيدان"جهان آرا" از محمد گفت که: با همه افراد مي ساخت و براي خصوصيات اخلاقي اش بود كه هنگام حمله عراق خيلي ها حاضر نشدند شهر را ترك كنند و همراهش مبارزه كردند. 45 روز فقط با 3 هزار نفر جلوي 400 تانك و لشگر مسلح صدام را گرفت. كاري كه مردم در خرمشهر كردند دنيا را حيران كرد.حتي وقتي صدام وارد خرمشهر شد دست از مبارزه نكشيدند. خانه هاي پشت آب را به هم راه دادند و هرچه عراقي ها كوشش كردند براي ورود به آبادان از آب بگذرند با مقاومت بچه ها روبرو مي شدند.صدام ادعا كرده بود 24 ساعته خوزستان را تصرف مي كند. بعد هم گفته بود اگر ايراني ها خرمشهر را بگيرند كليد بصره را هم به آنها مي دهم. اينقدر به خودش مطمئن بود‘ اما ايستادگي شهدايي مثل "جهان آرا" او را همان ابتدا مايوس كرد.
و از نحوه شهادت پسراش:پس از 45 روز مقاومت در خرمشهر ناچار عقب نشيني كردند و آبادان هم محاصره شده بود. امام دستور دادند كه حصر آبادان بايد شكسته شود و "بني صدر" هم عزل شد. نيروهاي كمكي به كمك جهان آرا آمدند و طي عملياتي حصر آبادان شكسته شد.پس از اين پيروزي‘ 4 فرمانده به دعوت امام به تهران مي رفتند كه هواپيمايشان در كهريزك سقوط مي كند و شهيد مي شوند.
سيد هدايت جهان آرا از امتحان الهي گفت كه وقتي خبر شهادت فرزندش را به او دادند به آن مي انديشيد: خداوند عالم در دنيا تمام بندگانش را امتحان مي كند.كسي نيست كه امتحان نشود. همه اينها امتحان الهي است و خدارا شاكرم كه پسرم هم از امتحاناتش سربلند بيرون آمد.
"محسن" 29 سال داشت و 2 سال از "محمد" بزرگتر بود. در عمليات از اهواز به سمت خرمشهر مي رفت كه در جاده آبادان اسير شد و ديگر نه جسدش را ديديم نه خودش را. فقط خبردار شديم كه عراقي ها وقتي فهميده اند برادر "محمد علي" است خيلي اذيتش كرده اند."سيدعلي" پسر كوچكم هم 22 ساله بود كه سال 56 توسط ماموران ساواك دستگير شد تا از طريق او بتوانند "محمد علي" را پيدا كنند.
مدتي از دستگيري اش گذشت و اجازه ملاقات نمي دادند تا اينكه پس از كلي جستجو مطلع شديم در بهشت زهرا دفن شده است. آن زمان كسي به ما نگفت چطور او شهيد شد اما پس از انقلاب مطلع شديم مامور بازجويي از او را دستگير كرده اند؛رفتم تا ببينم چرا اجازه ملاقات نمي دادند و چه بلايي سر پسرم آوردند. گفت :"از او آدرس مخفيگاه محمد را مي خواستيم ولي هيچ نمي گفت با اتو بدنش را سوزانديم و شكنجه كرديم تا جان داد اما آخر هم هيچ اعترافي نكرد.
و مگر می شد او از آزادي خرمشهر نگوید: وقتي خبردار شديم از تهران رفتيم خرمشهر؛ هنوز جسد عراقي ها در خيابان ها بود؛ از اينكه بالاخره شهرمان آزاد شده بود خيلي خوشحال بوديم اما خرابي خرمشهر و شهيدان زيادي كه داده بوديم هم دلگير كننده بود. آزادي خرمشهر كشور را غرق شادي كرده بود و مختص خوزستان و خرمشهر نبود.
روحش شاد و در جوار رحمت واسعه حق
انتهاي گزارش/هما زحلي (نويد شاهد)
او صدای مردم خرمشهر و روایتگر سالهای سخت مردمان خونگرم جنوب در وانفسای جنگ نا برابر با ارتش بعثی بود...
صدایی مرد بزرگی که یک سال از خاموشی اش می گذرد...
روزی که توفيق ميزباني از پدر آسماني شهيدان جهان آرا در تحريريه نويد شاهد را داشتيم و ماحصلش گفتگويي خواندني شد كه مورد اقبال مخاطبان نيز قرار گرفت....
و هم اينك با نخستین سالروز رحلت اين پدر شهيد والامقام بخش اول آن گفت و شنود باز نشر مي شود....
با همان لهجه شيرين جنوبي و با كلامي كه استقامت از آن هويداست از پسرانش گفت، سيد هدايت جهان آرا پدر 3 شهيد و دو جانباز:
خانواده ما 38 سال در خرمشهر زندگي كردند كه دشمن به اين شهر حمله كرد و پسرم محمد علي با نيروي كم 45 روز در برابر اين ارتش تا دندان مسلح ايستاد. در آن زمان من هم در خرمشهر حضور داشتم و به عنوان نيروي تداركاتي آذوقه را از سراسر خوزستان جمع آوري مي كردم و به مسجد جامع خرمشهر مي آوردم .
و گفت که: صدام با ان همه امكانات نتوانست بغداد را نگه دارد اما جهان آرا با دست خالي سرنوشت جنگ را عوض كرد .
پدر شهيدان جهان آرا : در آن زمان حضرت آيت الله خامنه اي به شهيد جهان آرا گفت چگونه توانستي جلوي نيرو هاي عراقي را بگيري و محمد علي جواب داد تنها خواست خدا بود كه ما
پيروز شويم.
سيد هدايت جهان آرا پيرامون نقش مادر شهيد جهان آرا در پرورش فرزنداني اين چنين گفت: ما 13 فرزند داشيم كه همه آنها به نحو شايسته اي پرورش يافته اند و همه اين ها مرهون زحمات همسرم است. همسر و دخترم در روز اول جنگ در 31 شهريور در اثر انفجار يك خمپاره به شدت مجروح شدند كه در اين حادثه دخترم يك پايش را از دست داد و به اين علت آنها را به تهران منتقل كردند .
قبل از پيروزي انقلاب دخترانم با حجاب به مدرسه مي رفتند دو نفر از دخترانم را ساواك دستگير كرد و به من خبر دادند كه به ساواك مراجعه كنم وقتي رفتم مسئول آنجا فردي بود به نام منوچهري كه دستور داد دخترانم را بياورند چادر هايشان را گرفته بودند آنها نيزبراي حفظ حجاب لباسي را بر سرشان كشيده بودند منوچهري عصباني شد و گفت اين ديگر چيست و من گفتنم اين ها مسلمانند و بايد حجابشان را رعايت كنند شما چرا اين دو را بدون دليل دستگير كرده ايد منوچهري گفت پسرانت كجا مخفي شده اند آنها را معرفي كن تا دخترانت را آزاد كنم.فكر كردي شما چند نفريد يك ديوار آهني دورتان مي كشم و شما را محاصره مي كنيم. در بازار تهران با يك تيمسار آشنا بودم او به من گفت: به خاطر پسرانت دختر هايت را دستگير كرده اند پس از 40 روز دخترهايم آزاد شدند و منوچهري با من تماس گرفت و گفت دخترهايت را آزاد كردم ، به او گفتم شماها خوابيد ولي روزي خداوند شمارا بيدار خواهد كرد.
بچه بودند و شيطان، يادم مي آيد سيدعلي و سيدمحمد در يك گروه و سيد محسن در گروه ديگري در خرمشهر عضو بودند، يك شب من حالم خيلي بد بود و آنها مدام با هم بحث ميكردند، چند بار به آنها تذكر دادم كه صبح بحث كنيد، گوش نكردند، من هم سيدعلي و سيدمحمد را از خانه بيرون كردم و تا صبح هر چه در زدند به خانه راهشان ندادم تا ادب شوند.
سيد هدايت الله پدر 13 فرزند، پنج دختر و هشت پسر می گوید: قبل از انقلاب پسرها هر كدام در شهري در زندان بودند... محمد دو سال زندگي مخفي داشت توي كوره پزخانه ها مي رفت و با دهن روزه آجر خالي مي كرد به خاطر همين بدن قوي و محكمي داشت. خسته نمي شد.
پدر شهيدان جهان آرا از حمايت حضرت امام (ره) از شهيد جهان آرا اين گونه ياد كرد: محمد برايم تعريف كرد كه رفته بودند با بني صدر پيش امام(ره)، محمد به امام گفته بود كه اين آقا امكانات لازم را به ما نمي دهد و دست دست مي كند، امام(ره) به شدت با بني صدربرخورد كرد . بعد از جلسه بني صدر، محمد را دعوا كرده بود كه چرا جلوي آقا اين حرف ها را زده البته باز هم اين دو نفر درگيري پيدا كردند. بني صدر رفته بود خرمشهر، محمد يقه اش را گرفته بود و همديگر را زده بودند. محمد مي گفت بني صدر جلوي نيروها را گرفته بود. پسرم از هيچ كس نمي ترسيد.
پدر شهيدان"جهان آرا" از محمد گفت که: با همه افراد مي ساخت و براي خصوصيات اخلاقي اش بود كه هنگام حمله عراق خيلي ها حاضر نشدند شهر را ترك كنند و همراهش مبارزه كردند. 45 روز فقط با 3 هزار نفر جلوي 400 تانك و لشگر مسلح صدام را گرفت. كاري كه مردم در خرمشهر كردند دنيا را حيران كرد.حتي وقتي صدام وارد خرمشهر شد دست از مبارزه نكشيدند. خانه هاي پشت آب را به هم راه دادند و هرچه عراقي ها كوشش كردند براي ورود به آبادان از آب بگذرند با مقاومت بچه ها روبرو مي شدند.صدام ادعا كرده بود 24 ساعته خوزستان را تصرف مي كند. بعد هم گفته بود اگر ايراني ها خرمشهر را بگيرند كليد بصره را هم به آنها مي دهم. اينقدر به خودش مطمئن بود‘ اما ايستادگي شهدايي مثل "جهان آرا" او را همان ابتدا مايوس كرد.
و از نحوه شهادت پسراش:پس از 45 روز مقاومت در خرمشهر ناچار عقب نشيني كردند و آبادان هم محاصره شده بود. امام دستور دادند كه حصر آبادان بايد شكسته شود و "بني صدر" هم عزل شد. نيروهاي كمكي به كمك جهان آرا آمدند و طي عملياتي حصر آبادان شكسته شد.پس از اين پيروزي‘ 4 فرمانده به دعوت امام به تهران مي رفتند كه هواپيمايشان در كهريزك سقوط مي كند و شهيد مي شوند.
سيد هدايت جهان آرا از امتحان الهي گفت كه وقتي خبر شهادت فرزندش را به او دادند به آن مي انديشيد: خداوند عالم در دنيا تمام بندگانش را امتحان مي كند.كسي نيست كه امتحان نشود. همه اينها امتحان الهي است و خدارا شاكرم كه پسرم هم از امتحاناتش سربلند بيرون آمد.
"محسن" 29 سال داشت و 2 سال از "محمد" بزرگتر بود. در عمليات از اهواز به سمت خرمشهر مي رفت كه در جاده آبادان اسير شد و ديگر نه جسدش را ديديم نه خودش را. فقط خبردار شديم كه عراقي ها وقتي فهميده اند برادر "محمد علي" است خيلي اذيتش كرده اند."سيدعلي" پسر كوچكم هم 22 ساله بود كه سال 56 توسط ماموران ساواك دستگير شد تا از طريق او بتوانند "محمد علي" را پيدا كنند.
مدتي از دستگيري اش گذشت و اجازه ملاقات نمي دادند تا اينكه پس از كلي جستجو مطلع شديم در بهشت زهرا دفن شده است. آن زمان كسي به ما نگفت چطور او شهيد شد اما پس از انقلاب مطلع شديم مامور بازجويي از او را دستگير كرده اند؛رفتم تا ببينم چرا اجازه ملاقات نمي دادند و چه بلايي سر پسرم آوردند. گفت :"از او آدرس مخفيگاه محمد را مي خواستيم ولي هيچ نمي گفت با اتو بدنش را سوزانديم و شكنجه كرديم تا جان داد اما آخر هم هيچ اعترافي نكرد.
و مگر می شد او از آزادي خرمشهر نگوید: وقتي خبردار شديم از تهران رفتيم خرمشهر؛ هنوز جسد عراقي ها در خيابان ها بود؛ از اينكه بالاخره شهرمان آزاد شده بود خيلي خوشحال بوديم اما خرابي خرمشهر و شهيدان زيادي كه داده بوديم هم دلگير كننده بود. آزادي خرمشهر كشور را غرق شادي كرده بود و مختص خوزستان و خرمشهر نبود.
روحش شاد و در جوار رحمت واسعه حق
انتهاي گزارش/هما زحلي (نويد شاهد)
نظر شما