احسان پهلوان حسینی:
چهارشنبه, ۲۴ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۳۱
زير رگبارِ تندِ سُرفه مگر چترِ اکسیژنم حریف شود غنچه‌ي تاوَلم که می­شکفد چهره ام می­شود دوباره قشنگ!

باز هم داستانِ ديو است و

پهلوانانِ شاهنامه جنگ

داستاني كه تيرِ آرش را

مي­رساند به هفت خوانِ تفنگ

وقتِ تحویلِ پُست بود و هنوز

«هفت مین» لنگِ هفتمین مین بود

مین به پابوسیِ پدر آمد

عیدِ تقویم­ های خونین بود

«سيمِ ممنوعه» چید و رانده شد از

قصرِ شیرین، بهشتِ مصنوعی

پدرم بیستونِ زیبایی­ست

با ستون‌های زشتِ مصنوعی

گرچه اَبرو مچاله کرده ز درد

همچنان عزمِ آهنی دارد

زخم­ هایش به طعنه می­خندند

زخم با اَخم دشمنی دارد

من خودم یک قصیده‌ي دَردم

که در آن سُرفه‌ها ردیف شود

زير رگبارِ تندِ سُرفه مگر

چترِ اکسیژنم حریف شود

غنچه‌ي تاوَلم که می­شکفد

چهره ام می­شود دوباره قشنگ!


التماسم به پای مُرفین­ها

اشک می­آورد به چشمِ سُرنگ

شامِ آخر، کمی سُسِ خردل ...

ریه­ای از عزا در آوردم!

در هوا سَمّ و من حواسم نیست

کِی سَر از قصّه‌ها در آوردم

مخفیانه به جبهه آمده بود

همه ي جبهه باخبر بودند

چكمه ­های برادرم دوسه سال

از خودِ او بزرگ­تر بودند

کفنش را به جای پیراهن

سوی کنعانِ خانه آوردند

چشمِ موی پدر سپیده زد و

ماهِ ما را شبانه آوردند

می­رسد آتشین و سوت­کشان

نسلِ خُمپاره­ها قطار قطار

باغ را زنده زنده می­سوزد

تا بپاشد نمک به زخمِ انار

چشمِ شب باز، گشته روشن با

دیـدنِ چـهـره‌ي مُـنـوّرها

گشته سرخ از گُلِ گلوله‌ي داغ

چون شقایق، شقیقه‌ي سرها

قد عَلَم كرده نخل و مي­داند

گرچه سر را به باد خواهد داد

لااَقل ايستاده مُردن را

او به تاريخ ياد خواهد داد

جنگِ ما گنجِ عشق و ارزش بود

گنجِ اسطوره ­های فرهنگی

گاه جنگ است بر سَرِ گنجی

گاه گنج است بر سَرِ جنگی


منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده