قطره ای از دریا؛ خاطرات خواهر جانباز فاطمه اسماعیلی
يکشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۵
مردم فریاد می زدند و شعار می دادند. «مرگ بر شاه» نیروهای رژیم ملعون پهلوی هم بی رحمانه به طرف مردم تیراندازی می کردند
مردم فریاد می زدند و شعار می دادند. «مرگ بر شاه» نیروهای رژیم ملعون پهلوی هم بی رحمانه به طرف مردم تیراندازی می کردند، اما مردم همچنان مقاوم ایستاده بودند و شعار می دادند و گاهی هم صلوات می فرستادند. صحن مسجد را دود و آتش فرا رگفته بود. من چادر مادر را محکم گرفته بودم و با مشتهای کوچکم شعار می دادم.
«مرگ بر شاه» نیروها به هیچ کس رحم نمی کردند. مردم به طرف در مسجد آمدند تا به هر طریقی شده در را باز کنند. ناگهان با شلیک یکی از مزدوران شاه تیری به پایم اصابت کرد، به پایم نگاه کردم دیدم خون از پایم جاری است فریاد زدم:«پایم تیر خورده» به هر طریقی بود مادرم را به گوشه ای برد و با تکه ای پارچه که از لباسش پاره کرد. پایم را محکم بست و بالاخره بعد از چند ساعت در مسجد باز شد و مرا به بیمارستان آیت ا... کاشانی که آن زمان «24 اسفند» نام داشت بردند.
منبع: اشرف سیف الدینی: مظومه عشق، کرمان، انتشارات ودیعت، 1385
نظر شما