فقط جمهوری اسلامی
نوید شاهد: روزهای اول فتح مریوان بود. همراه حاج احمد سوار بر یک جیپ، مشغول پاکسازی شهر بودیم، همان طور که در خیابان های مریوان می گشتیم، ناگهان یک نفر سبیل کلفت قلچماق ملبس به لباس کردی که فانسقه هم بسته بود را دیدیم.
حاج احمد گفت: « بزنید کنار ببینم این چه کاره اس.» زدم روی ترمز، حاج احمد پیاده شد و رفت به سمت او. جالب این که حاج احمد با آن قد بلندش جلوی مرد سبیل کلفت، ریز به نظر می آمد. بلافاصله خیلی محکم از او پرسید:« ببینم! تو کی هستی؟چه کاره ای؟» او نگاهی به قد و بالای حاج احمد انداخت و همان طور که گوشه سبیلیش را می چرخاند گفت:« ما کومله هستیم.!»
چشم تان روز بد نبیند، تا گفت کومله هستیم، حاج احمد چنان گذاشت زیر گوش طرف که او با آن هیکل و دبدبه، نقش زمین شد. حاج احمد همان طور که مثل شیر بالای سر او بود، گفت: « بچه ها، بیایید اینو بندازید عقب ماشین ببینم. نسناس میگه من کومله ام! ما توی این شهر فقط یه طایفه داریم اونم جمهوری اسلامیه، والسلام.»
راوی: شریفی
منبع: می خواهم با تو باشم/ خاطراتی از جاودیدالاثر
احمد متوسلیان/ به کوشش علی اکبری/ 1395