نوشتههای همسرم برخی را میرنجاند/ کاری کنید با تغییر نسلها، ارزش ها فراموش نشوند
به گزارش نوید شاهد؛ سردار شهيد غلامرضا صالحی، یکی از شهدای گرانقدری است که هنگام نائل شدن به درجه رفیع شهادت، در مقام قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله (ص) قرار داشت. در 24 تيرماه سال 1367 (سه روز پيش از پذيرش قطعنامه 598) بود که در تنگه ابوقريب بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به شهادت رسید. او فرزند علیمحمد و متولد سال 1337 در نجف آباد اصفهان است.
او قائم مقامی بود كه در سال 59 ، اولين گروه اعزامی از نجف آباد اصفهان به ارتفاعات بازی دراز را سرپرستی كرد و تمام سالهای جنگ در خاكريز جبههها، دشمن را به كمين نشسته بود. اما تنها سه روز پیش از امضای قطعنامه، دشمن پاتک سنگينی را در منطقه "ابوقريب" آغاز كرد. جهت مقابله با دشمن، رزمندگان "گردان عمار ياسر" به همراه این سردار دلاور اسلام "حاج غلامرضا صالحی" به منطقه اعزام شدند كه پس از نبردی شديد، عاقبت با شهادت تعدادی از رزمندگان گردان عمار ياسر و سردار دريا دل و باصفا، "حاج غلامرضا صالحی"، قائم مقام فرماندهی لشكر، دشمن به عقب رانده شد.
لشكر پُرافتخار محمد رسول الله (ص) در طول هشت سال دفاع مقدس و شركت در چندين عمليات بزرگ و عاشورايی، چهار فرمانده لشكر، شش قائم مقام لشكر، دو رئيس ستاد، ده فرمانده تيپ، بيش از يكصد و پنجاه فرمانده و معاون گردان و هزاران نيروی سپاهی و بسيجی تقديم انقلاب اسلامی نموده است که یکی از آنها سردار "غلامرضا صالحی" است.
اکنون در آستانه سالگرد شهادت این سردار شهید، با "صدیقه عربها" همسر شهید به گفتگو نشستیم تا وی از سالهای دوری از همسر برایمان بگوید.
همسر شهید سردار غلامرضا صالحی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد گفت: من بعد از شهادت همسرم، چهار فرزند شش، چهار، دو ساله و شش ماهه داشتم. خردسال بودن کودکان و نداشتن سرپرست، بدون شک دوران سختی از نظر مدیریت بچهها، تامین مسکن، هزینههای زندگی و غیره را برایمان رقم زد اما با توکل و یاری خداوند همه مشکلات را پشت سر گذاشتیم. تصور کنید علیرغم وجود مشکلات فراوان حتی بعد از شهادت همسرم، من و فرزندانم به خانه پدری هم نرفتیم و به صورت مستقل زندگی کردیم.
کلام رهبری پس از سالها در زندگیام محقق شد
این همسر صبور شهید ادامه داد: به یاد دارم وقتی مراسم چهلم همسرم را برگزار کردیم، من و فرزندانم به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم که رئیس جمهور وقت بودند. وقتی ایشان من و بچههای کوچکم را دیدند، خطاب به من فرمودند: "حاج خانم خداوند به شما صبر و اجر بدهد. " اگرچه دوست داشتم ايشان بيشتر با من حرف میزدند و من را بیشتر ارشاد و راهنمایی میکردند، اما همين دو كلمه آرامبخش روح من شد. هميشه میگويم مديون اين دو كلام رهبری هستم. سالها که گذشت و بچهها بزرگ شدند و ازدواج کردند، بار دیگر کلام رهبری برایم زنده شد و بیشتر متوجه شدم که دو کلمهای را که ایشان بیان کردند یعنی "صبر و اجر"، چاره ساز همه مشکلات است و با صبر کردن، اجر نیز در زندگی محقق میشود.
نوشتههای همسرم، برخی را میرنجاند
وی درباره کتابی که درباره شهید صالحی، هرگز چاپ نشد، خاطرنشان کرد: به مسئولانی که به خانهمان میآیند میگویم؛ من در قیامت به خداوند گزارش کار میدهم. به کسانی که روزی با همسر من در جبهه بودند و امروز مسئول هستند، میگویم؛ خودتان عاقل و بالغ و سیاستمدار هستید. شما باید کاری بکنید که با تغییر نسلها، ارزشها فراموش نشود. اگر کسی بخواهد کار مثبتی انجام دهد، میتواند، اما متاسفانه انگار امروز کسانی که میخواهند کار کنند، کم هستند.
گاهی دستنوشتههای همسر من بعضیها را میرنجاند. او در تمام هشت سال دفاع مقدس، به اندازه دو هزار صفحه، شش سال از جنگ را دستنوشته دارد، زیرا هر روز جنگ را گزارش میداد اما دستنوشتههای او هرگز تبدیل به کتاب نشد. علت آن است که متوجه شدیم هرکسی میخواهد کتاب را بهزعم خود چاپ کند و تغییرات اساسی در آنچه همسرم نوشته است بدهد.
بعضیها بیشتر دوست دارند کتابی از دست نوشتههای همسرم چاپ شود که به کسی برنخورد، کسی ضرر نکند و مسئولی ناراحت نشود. از این رو، اجازه ندادم کتاب چاپ شود و منتظر هستم که یک نسل دیگر بگذرد تا من و همه آن مسئولانی که میخواهند اصل مطلب گفته نشود، از دنیا برویم و شاید نسل بعدی که نوههای من باشند، کتاب پدربزرگشان را چاپ کنند. هرگز اجازه نمیدهم آن دستنوشتههای همسرم که واقعیتها را بیان کرده است، از صافیهای چندین مقام و مسئول بگذرد.
برای تربیت فرزندانم، متوسل به روح همسرم میشدم
وی باتوجه به دور شدن نسل جدید از فرهنگ جبهه و جنگ، از کارهای خود در راستای حفظ ارزشهایی که شهدا به خاطر آن جنگیدند، گفت: ما از ناحیه خانواده خود و خانواده همسر، جزو خانوادههای اصیل مذهبی نجف آباد اصفهان هستیم. فرزندان من همیشه به صورت عملی، پایبندی خانواده را به دستورات دین اسلام مانند حفظ حجاب، ارزش نهادن به نماز، احترام به شهدا و غیره دیدهاند.
البته من همیشه
برای تربیت فرزندانم متوسل به روح همسرم میشدم و به او میگفتم به هرحال در این
وضعیت و با چهار فرزند کوچک، من را یاری کن تا فرزندانی تربیت کنم که حفظ آبروی
نظام اسلامی کنند و طبق وصیت خودت، فرزندانی صالح و سالم به بار بیاورم. در حال
حاضر دخترانم فارغ التحصیل رشته زبان انگلیسی، داروسازی و زمین شناسی هستند و پسرم
نیز در رشته مهندسی عمران درس خوانده است و اکنون همگی ازدواج کردهاند. اما فقط
همین را میدانم که یک تنه به دندان کشیدن بچهها بسیار سخت است و فقط استمداد از روح
خودش و توکل بر خدا، راه را برای ما هموار میکرد.
فرزندانم اثر دعای پدر را میبینند
همسر شهید با بیان خاطراتی از جوابهایی که از توسلات خود میگرفتند، گفت: به نظارت شهيد بر زندگيمان اعتقاد راسخ دارم. گاهی استمدادها خیلی زود و بیوقفه جواب میداد. به یاد میآورم وقتی که پسرم در دانشگاه قم قبول شد، قدری ناراحت بود. در آن هنگام به اتفاق رفته بودیم به نجف آباد و بر سر مزار شهید نشسته بودیم. من به همسرم گفتم خودت میدانی با پسرت، مشکلش را حل کن. هنوز ساعتی نگذشته بود که راه برای ما باز شد و امکان تغییر و جابهجایی دانشگاه از قم به تهران فراهم آمد. برای پسرم بسیار جالب بود که پدرش صدای او را شنیده و برایش دعا کرده است.
خاطره دیگر، اتفاقی
است كه در 9 سالگی دخترم افتاد. من هر سال نوروز، بچهها را به مسافرت میبردم. آن
سال بنا به دلايلی نتوانستم اين كار را انجام دهم. يک روز رفته بوديم سر مزار همسرم.
مرضيه به قبر پدرش پشت كرد و نشست. گفتم اين چه كاريست دخترم؟! گفت: " آخه امسال
نرفتيم مسافرت از دست پدر دلخورم." هنوز چند روز نگذشته بود كه مقدمات مسافرت
فراهم شد و به سفر رفتيم. مرضيه خنديد و گفت: پدر را بايد تهديد كرد...خوشحالم از
اینکه فرزندانم به صورت بارز و مشخص میبینند که دعای شهید چه اثری دارد.
خجالت کشیدم بگویم، نرو
همسر شهید ادامه داد: طی هشت سال جنگ تحمیلی، همیشه غلامرضا همه وقت خود را صرف جبهه کرد و مدام با مجروحیت و پای آسیب دیده، آمبولانس و برانکارد و عصا برمیگشت. هر باری که میآمد من از فرط خستگی و ناراحتی به خودم میگفتم دیگر اجازه نمیدهم برود اما هرگاه میآمد خودم خجالت میکشیدم که بگویم نرو. طی این سی سال خیلی وقتها اتفاق افتاده که عصبانی شده و دلتنگی کردهام اما در باطن از شهادت او راضی هستم.
صدیقه عربها،
همسر سردار شهید حاج غلامرضا صالحی در پایان، یادی از خصوصیات بارز اخلاقی همسرش
کرد و گفت: او مردی بسیار شجاع بود و جسورانه رانندگی می کرد. در مسیرهای صعب
العبور من می ترسیدم که ناگهان به دره سقوط کنیم اما شجاعت او همیشه باعث میشد
راه را به سلامت بگذرانیم. همچنین با بچه بسیار مهربان بود. وقتی خودش زنده بود
مخصوصا برای فرزندان شهدا بسیار دلسوزی میکرد.
در همین زمینه ببینید:
تصاویر منتشر نشده شهید غلامرضا صالحی نجف آبادی