منجی کردستان...
نوید شاهد:در نخستين روز از خردادماه سال 1340 پسري به دنيا آمد كه نامش را محمود گذاشتند. اين فرزند آينده دار، سردار سرلشكر شهيد كاوه بود كه بعدها در بين رزمندگان اسام به «حاج محمود » شهرت يافت و نامش لرزه بر اندام دشمن انداخت. امروز نيز به فرموده مقام معظم رهبري «يكي از شهداي عزيزي است كه هر كدام از آن ها حقيقتاً ستاره درخشاني در تاريخ و در آسمان معارف اين ملت محسوب مي شوند. »
خانواده اش مذهبي و اهل مشهد مقدس بودند. پدرش حاج محمد كاوه از كسبه خوشنام و متعهد اين شهر به شمار مي رفت و مادرش حاجيه خانم ماه نساء محسني نيا بانويي مؤمنه و پرهيزگار بود كه در تربيت فرزنداني باايمان و آتيه دار نهايت سعي و همت خود را به خرج دادند. حاج محمد كاوه در دوران اختناق شديد رژيم ستم شاهي، ارتباطي تنگاتنگ و معاشرتي پُربار با روحانيون مبارز شهر، از جمله حضرت آيت الله خامنه اي و همچنين شهيدان معززي چون حجج اسلام هاشمي نژاد و كامياب داشت.
محمود نيز كه از همان سنين كم با پدرش در مجالس و محافل مذهبي شركت مي كرد و با مكتب اهل بيت عليهم السلام مأنوس بود، به همراه پدرش محضر علماي اعام را درك مي كرد؛ از جمله از همان سنين، شيفته سيره، رفتار، منش و آموزه هاي والاي مقام معظم رهبري و شهيد هاشمي نژاد شد و از طريق رهنمودهاي اين بزرگواران با پيام نهضت بزرگ حضرت امام خميني(ره) آشنا گرديد و در صفوف پرافتخار مبارزين انقلاب اسلامي قرار گرفت.
از وقتي كه محمود تحصيلات ابتدايي خود را به پايان رساند، با راهنمايي پدر به فراگيري علوم ديني و حوزوي پرداخت. اما چندي بعد با توصيه حضرت آيت الله خامنه اي كه فرمودند بهتر است محمود ابتدا دروس كلاسيك را به اتمام برساند و سپس به دروس حوزوي بپردازد از سال 1352 در يك مدرسة راهنمايي ثبت نام و تحصيل در اين مقطع را شروع كرد و كماكان با شركت در جلسات مذهبي تفكر مبارزاتي در او شكل گرفت. سال 1355 به تحصيل در مقطع متوسطه در دبيرستان خوش نيت مشغول شد. در اين زمان، محمود به جواني فعال، مذهبي و پرشور و بانشاط بدل شد كه خود مشوق و آشناگر بسياري از هم نسلان و حتي افرادي با سنين بالاتر، با فلسفه انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني(ره) بود. او كماكان از محضر اساتيدي چون حضرت آيت الله خامنه اي استفاده هاي فراواني ميبرد. نتيجة فعاليت هاي محمود در مساجد جوادالائمه و امام حسن مجتبي عليهم الصلوه و السلام در محيط دبيرستان نيز ديده و به سرعت در محيط درسي به عنوان محور مبارزه شناخته شد. سال 1356 با تحصيل در حوزة علميه، آرزوي ديرينه پدرش را برآورده كرد. چندي بعد نيز با شروع تظاهرات و سيل خروشان قيام مردمي و ديني، فعالانه در راهپيمايي ها شركت جست. در تظاهرات ها و درگيري هاي زمان انقلاب حضور فعالي پيدا كرد و همچنان در پخش جديدترين اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام(ره) نيز سهيم بود.
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در 22 بهمن ماه 1357 ، محمود نيز همچون ديگر صاحب دلان، به تحقق رؤياي ديرينه تشكيل حكومت اسلامي و معنوي و برقراري نظام مقدس جمهوري اسلامي لبخند زد. اما كار اصلي تازه شروع شده و آن چيزي نبود جز حفظ دستاوردهاي انقلاب و نظام نوپاي برآمده از دل نهضت، كه با اهداي خون هاي زيادي به ثمر نشسته و همچنان محتاج پاسداري و جان فشاني بود. در نخستين حركت، محمود در بدو تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت در اين نهاد صددرصد مردمي و خودجوش در خطه خراسان در آمد و از همان آغاز، توانمندي هاي بالاي خود را به رخ همگنان و ياران كشيد و د لها و چشم ها را به آينده درخشان خويش اميدوار ساخت. او به عنوان مربي در پادگان آموزش نظامي سرداد ور مشهد مقدس مشغول به خدمت شد و به آموزش نظامي برادران سپاهي و بسيجي پرداخت. چندي بعد خود نيز جهت تكميل و گذراندن دوره هاي مختلف چريكي و رزمي به تهران آمد. سپس با عزيمت به جماران، طي يك مأموريت دست كم شش ماهه، سرپرستي گروه حفاظت از بيت حضرت امام خميني(ره) را كه كعبه آمال مستضعفان و حق طلبان جهان بود بر عهده گرفت. در نخستين فراخوان حضرت امام مبني بر حضور نيروهاي انقلاب در كردستان به پاوه شتافت. در ادامه و با تداوم توطئه هاي عوامل استكبار عليه نظام مردمي و اسلامي مان پاي در وادي مَردآزماي دفاع مقدس نهاد. باشروع جنگ، ابتدا به جبهه هاي جنوب گسيل شد ولي اندكي بعد به علت نياز شديد پادگاني در شهر مادري اش به وجود يك مربي توانمند آموزشي، ترجيح داد به مشهد مقدس بازگردد و فعاليت هاي خود را اينگونه ادامه دهد. به رغم ميل باطني مسئول و فرماندهش دوست داشت كه به كردستان عزيمت كند. روح بي قرار محمود، مهارشدني نبود. او به راستي اهل پرواز بود و اين بار خطه غرب ميهن عزيزمان را براي پريدن انتخاب كرد. در كردستان نيز شايستگي هايش را از همان ابتدا به همگان نشان داد. در گام نخست، جهت آزادسازي شهر بوكان فرمانده گروهي دوازده نفره شد و اين نقطه را از لوث وجود دشمن پاك كرد.
چندي بعد به فرماندهي عمليات سپاه سقز منصوب شد و طي يك شبانه روز، منطقة مرزي بسطام را از سيطره نفوذ ضدانقلاب بيرون آورد. شهيد كاوه و هم رزمانش در اندك زمان، به قدري عرصه را بر ضدانقلاب تنگ كردند، كه دشمن براي زنده يا كشته اين سردار دلاور، جايزه تعيين كرد. اين جايزه تا پايان حيات دنيوي شهيد كاوه، روندي فزاينده و تصاعدي به خود گرفت، به صورتي كه آخرين رقم، تفاوتي چشمگير با مبلغ تعيين شده اوليه داشت.
باري، در 1360 شهيد كاوه به فرماندهي گروهان اسكورت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سقز، در ادامه به فرماندهي عمليات اين مركز و سپس به قائم مقامي فرمانده سپاه همين شهر انتخاب شد. خوشبختانه حضور شجاعانه و چشمگير اعضاي سپاه و ديگر نيروهاي مردمي و انقلابي در محورهاي مختلف كردستان، باعث انسجام روزافزون رزمندگان اسام شد. هم زمان با اجراي علميات هاي مختلف و تشكيل تيپ ويژة شهدا به فرماندهي شهيد ناصر كاظمي، شهيد كاوه هم به عنوان فرمانده عمليات تيپ انتخاب شد. فعاليت هاي شبانه روزي اين تيپ باعث شد تا ضدانقلاب آخرين اميدهاي خود را نيز بربادرفته ببيند.
كارنامه عملي و رزمي شهيد كاوه در كردستان شامل گنجينه اي است پربار و ماندگار. ايشان عمليات هاي متعددي را فرماندهي كرد كه با اجراي هر يك از آ نها بسياري از مناطق تحت تصرف ضدانقلاب، از لوث وجود دشمن آزاد و دوباره به سرزمين پهناور اسلامي مان ضميمه شدند. با شهادت فرماندهان ناصر كاظمي، گنجي زاده و محمد بروجردي، در خردادماه 1362 سردار محمود كاوه رسماً به فرماندهي تيپ ويژه شهدا منصوب شد. پس از آن، باز هم شهيد كاوه با درايت و ذكاوت مثال زدني اش در فرماندهي عمليات هاي برون مرزي والفجر 2 و 3 و 4 توانست به توفيقاتي درخور نائل شود. موفقيت ها و انجام عمليات خارق العاده توسط رزمندگان اسلام تحت فرماندهي كاوه باعث شد تا اين تيپ به «لشكر ويژه » ارتقا يابد. همه اين موفقيت ها در شرايطي حاصل شد كه كاوه، جوان برومند و رعناي انقلاب و نظام، بسيار كم سن و سال بود و اين همه درايت، بردباري، مقاومت، شجاعت، كارداني و... دوستان را شگفت زده و اميدوار و دشمنان را مأيوس ساخته بود.
شهيد كاوه مصداق بارز آيه شريفه «اشداء علي الكفار رحماء بينهم » بود، بدين معنا كه هر قدر در مقابل ضدانقلاب سازش ناپذير و جسور بود ولي در عين حال با نيروهاي تحت امرش، برخوردي متواضعانه و صميمانه داشت. ساده زيستي، ولايت مداري، اطاعت پذيري، بي باكي و هوش و استعدادش، بر همگان آشكار بود. اهل ورزش بود. چابكي در عمليات ها هم نتيجة ورزش كردنش بود. هميشه در هنگام رزم، در پيشاني نيروها حركت ميكرد و هر خطري را به جان و دل مي خريد. همواره و در هر شرايطي حتي هنگام رفتن به مرخصي هاي محدود و كوتاه مدتش نگران نيروهاي خود بود و آ نها را امانت الهي مي دانست كه مي بايست در سختترين شرايط نيز مراقب سلامتي شان باشد.
خود را با رده پايين ترين نير وهاي لشكر برابر ميدانست. وقتي وارد سالن غذاخوري مي شد، بقيه با تكريم و احترام، راه را براي او باز مي كردند ولي با اصرار در نوبت ميايستاد و از طريق صف، جيره غذايي اش را دريافت مي كرد. او از هر نظر، فرماندهي نمونه و كارآمد بود.
با ايجاد آرامش در كردستان تلاش خود را معطوف مبارزه با ارتش عراق كرد و قهرمانانه صحنه عمليات هاي بدر، قادر، والفجر 9 و كربلاي 2 را آفريد. در طول دوران جنگ بارها مجروح شد. مثلاً سال 1361 در عمليات پاكسازي منطقة محمدشاه مهاباد بدنش از ناحية شكم جراحت برداشت. چند بار ديگر هم در عمليات ها مجروح شده بود ولي هميشه قبل از بهبود، دوباره به منطقه برميگشت. سرانجام پس از شصت و نه ماه حضور مداوم و مؤثر در جبهه در يازدهم شهريورماه 1365 در سن بيست و پنج سالگي هنگامي كه در تصرف ارتفاعات 2519 پيشاپيش رزمندگان اسلام در حركت بود بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. در بخشي از وصيتنامه اين شهيد عزيز آمده است: «اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود، بدانيد كه به مسلمان هاي جهان خدشه وارد شده است و اگر به انقلاب ما رونق داده شود بدانيد آ نها پيروز شده اند. » از اين سردار شجاع يك فرزند به نام زهرا به يادگار مانده است. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران شماره 105 صفحه 4
در این زمینه بخوانید:
زندگی نامه شهید کاوه از زبان خودش / صوت
کاوه راهنمای ما بود...