بیا با هم به منطقه برویم، شاید خداوند از تقصیراتت بگذرد
«شهید محمدتقی رضوی مبرقع»، یکی از سربازان مخلص در دوران دفاع مقدس است که خاطرات او در ذهن اعضای خانواده و دوستانش هنوز زنده است. «سید علی نقی رضوی مبرقع» برادر این شهید خاطراتی از او دارد که در ادامه میخوانیم:
فرار از پادگان؛
در دوران سربازی بود که یک روز به منزل آمد و گفت:
میخواهم از پادگان فرارکنم، چون امام دستور داده است. مادرش به او میگوید: اگر تو
را بگیرند تیر باران میکنند. او با خونسردی جواب میدهد که فرمان رهبر انقلاب است
و من به آن عمل و اعلامیههای آن را پخش میکنم. من آماده شدهام تا درکنار مردم بایستم
نه در مقابل آنها. حتی به من و مادرش نیز گفته بود که اگر کسی با لباس سربازی به سراغ
من آمد او را به منزل ببرید تا لباسش را عوض کند و به جمع تظاهراتیها بپیوندد.
به سوی جبهه؛
یک دفعه که آقا تقى به مرخصى آمده بود به محض اینکه
مرا در منزل دید گفت: "بیا با هم به منطقه برویم و مدتى را آنجا پیش ما بمان،
شاید خداوند از تقصیراتت بگذرد." که در نتیجه من نیز با او راهى منطقه شده و در
قسمت تدارکات جهاد مشغول خدمت شدم.
مراسم خواستگاری؛
یک روز بنا به پیشنهاد خود آقا تقى به خواستگارى دختر
دائیش رفتیم، او در همان شروع صحبت به خانواده همسرش گفت: "زندگى من در یک کوله
پشتى خلاصه شده است و من مىبایست تمام وقت در خدمت جبهه باشم، اگر آمادگى دارید که
مراسم عقد را انجام دهیم." با موافقت آنها مراسم سادهاى برگزار شد طورى که حتى
آقا تقى در آن مراسم کت و شلوارى را که برایش دوخته بودند را هم نپوشید و بعد از آن
با اتمام مراسم به همراه همسرش به خوزستان رفت.
انس به فرزند؛
آقا تقى و همسرش بعداز مراسم عقد مدتى را در خوزستان
و مدتى را هم در تهران بسر بردند، هنوز یکسال از ازدواجشان نگذشته بود که خداوند فرزند
پسرى به آنها عطا فرمود که نامش را حمزه گذاشتند. تقى با تمام علاقهاى که نسبت به
حمزه داشت خیلى کم او رادر آغوش مىگرفت. وقتى علت را جویا شدم، گفت: "من نمىخواهم
که حمزه زیاد به من انس بگیرد براى اینکه وقتى شهید شدم در نبودم احساس کمبود پدر نکند".
تلاش و پشتکار؛
پسر عموى آقا تقى برایمان تعریف کرد: شبى با آقا تقى
در اهواز بودیم که تلفنى تماس گرفتند بچهها در فاو، محل پل جدید که در حال احداث است
بلا تکلیف ماندهاند، دستور چیست؟ با شنیدن این پیام بلافاصله با هم به طرف آبادان
و از آنجا به منطقه فاو رفتیم و تا زمانیکه کار احداث پل تمام شد، آقا تقى به هیچ وجه
استراحت نکرد و این در حالى بود که کار تا ظهر فردا به طول انجامید.