اصغر توكلي، فرزند نادعلي و اشرف كبيري، در دهم ارديبهشت ماه سال 1329 در دستگرد مهرآوران به دنيا آمد. اشرف كبيري، مادرش، مي گويد:« من وقتي كه باردار بودم خيلي احتياط مي كردم. هميشه با وضو بودم و هر چيزي را نمي خوردم . از خدا مي خواستم فرزند با ايمان به من عطا كند.

زندگی نامه شهید اصغر توکلی

نوید شاهد :اصغر توكلي، فرزند نادعلي و اشرف كبيري، در دهم ارديبهشت ماه سال 1329 در دستگرد مهرآوران به دنيا آمد.

اشرف كبيري، مادرش، مي گويد:« من وقتي كه باردار بودم خيلي احتياط مي كردم. هميشه با وضو بودم و هر چيزي را نمي خوردم . از خدا مي خواستم فرزند با ايمان به من عطا كند.

موقع اذان روز يازدهم محرم به دنيا آمد و به خاطر ارادتي كه به علي اصغر امام حسين)ع( داشتيم اسم او را اصغر نهاديم . هنگام تولد دو نشان در بدن داشت:

-1 خال قرمز گوشة چشم 2- مويي در روي يكي از شانه هاي او.

پدرش از راه زراعت هزينه معاش خانواده را تأمين مي كرد.

اصغر گاهي اوقات به صحرا مي رفت و پدر را در امر كشاورزي ياري مي نمود.

پنج ساله بود كه به مكتب خانه رفت و آشنايي با قرآن را آغاز نمود.

در 6 سالگي جهت خريد داروي مادر از دستگرد مباركه به اصفهان رفت. از سال 1344 دوره ابتدايي را در مدرسه شهيد اكبر شفيعي )فعلي ( آغاز نمود.

به درس بسيار علاقه داشت و در انجام تكاليف درسي كوشا بود.

اگر مشاهده مي كرد به كسي زور مي گويند، با صراحت و قاطعيت از او حمايت مي نمود و حرف زور و ظلم را نمي پذيرفت.

دوره ابتدايي را در سال 1350 به اتمام رسانيد براي ادامه تحصيل در مدرسه راهنمايي پرتو روستاي ديگر مشغول به تحصيل شد.

با آن كه مسافت مدرسه از منزل بسيار دور بود اما سختي راه را به جان مي خريد و به تحصيل ادامه مي داد تا اين كه دوره متوسطه را شروع كرد.

در حين خواندن كتاب هاي درسي، كتاب هاي شهيد مطهري و نهج البلاغه و قرآن مطالعه مي كرد.

او در انجمن اسلامي دبيرستان بسيار كوشا بود.

اصغر در راه اندازي تظاهرات و پخش اعلاميه هاي كوبنده حضرت امام خميني )ع( نقش به سزايي داشت.

به كارهاي فرهنگي علاقه بسيار داشت و سعي مي كرد امر به معروف و

نهي از منكر را انجام دهد. با علاقه به ورزش كشتي مي پرداخت.

بعد از ديپلم بي درنگ به سپاه پاسداران انقلاب پيوست و جزو هسته مركزي سپاه بود.

در مأموريتي براي سركوب كردن اشرار منطقه پادنا سميرم به عنوان مسئول عمليات انجام وظيفه نمود.

در سال 1359 به عنوان فرمانده، مأموريت خود را در كردستان آغاز كرد. او از همان ابتدا نيروها را توجيه و هدايت مي نمود.

اصغر با محاصره روستاي آويهنگ و تصرف آن، توانايي خود را نشان داد.

هدف و انگيزه اش تنها رضاي خدا و ياري دين اسلام بود.

يكي از سران كومله- كه عامل شهادت عده اي از پاسداران بود در همين روستا توسط او به هلاكت رسيد.

چهار ماه در كردستان انجام وظيفه كرد و بعد از اتمام مأموريت به زادگاه خود بازگشت.

مرتضي توكلي، برادرش، مي گويد:« خيلي شجاع بود . يك شب يك ارتشي به درب منزل ما مراجعه كرد و به اصغر گفت: جنازه برادرم در مرز شلمچه مانده و من جرأت نمي كنم بروم او را بياورم. او به آن منطقه رفت و 8 تا جنازه به عقب آورد.»

در بيست سالگي با دختر دايي خود، شهلا كبيري، ازدواج كرد و زندگي خود را در منزل پدري اش آغاز نمودند.

زندگي مشترك آن ها 4 سال بيشتر طول نكشيد و حاصل آن 2 پسر است.

شهلا كبيري، همسرش، مي گويد:« خيلي خوب بود و هميشه مي گفت دوست ندارم زن بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون برود و روي ناموس تعصب داشت.

بچه ها را خيلي دوست داشت، ولي جبهه فكر او را مشغول كرده بود و به همين خاطر نمي خواست آن ها به او وابسته شوند.

به نماز جمعه اهميت مي داد و هميشه با وضو بود . به خانواده خود توصيه مي كرد كه براي انجام هر كاري وضو بگيريد.»

يك ماه بعد از ازدواج بار ديگر به كردستان اعزام شد و مشغول خدمت گرديد. شجاعت و تدبير او باعث شد تا در عمليات فتح المبين در جنوب كشور به عنوان فرمانده گروهان حضور يابد.

او توانست در فتح تنگه رقابيه نقش به سزايي را ا يفا نمايد . در اين عمليات از ناحيه سر )گيجگاه( مجروح شد.

هنوز در بيمارستان بستري بود كه از پدر شدن خود باخبر شد. پس از بهبودي نسبي علي رغم ممانعت پزشكان در عمليات بيت المقدس شركت نمود.

او در اين عمليات فرماندهي گردان را بر عهده داشت.

در عمليات رمضان نيز شركت كرد و براي چندمين بار مجروح گشت.

به علت شدت مجروحيت تا مدتي نتوانست به جبهه باز گردد.

اصغر با آموزش كارگران كارخانه ها جهت اعزام به جبهه دين خود را به شهدا ادا نمود.

او هر هفته به ديدار خانواده هاي شهدا مي رفت. نماز شب او هيچ وقت ترك نمي شد و هميشه اين دعا را ذكر مي كرد:« اللهم ارزقنا توفيق الشهادة في سبيلك»

مرتضي توكلي، برادرش، مي گويد:« به خواهرانم توصيه مي كرد با حجاب باشند و زينب گونه زندگي كنند. به ما توصيه مي كرد كه در مراسم مذهبي شركت كنيم.»

همچنين مي گويد:« يك روز اصغر مشغول ساختن خانه بود، پدرم به او گفت بابا ديگر بس است، شما چندين بار زخمي شده اي، ديگر نمي خواهد به جبهه بروي. اصغر اشك تو چشمانش جاري شد و گفت: بابا مگر ايمانت سست شده، مگر من به خاطر خودم مي روم، من به خاطر وطنم به خاطر ناموسم به خاطر دين و مذهبم به جبهه مي روم.»

در عمليات والفجر 4، همراه با تيپ 44 قمر بني هاشم به عنوان فرمانده گردان حضور يافت. مدتي مسئوليت حفاظت- اطلاعات سپاه را بر عهده داشت.

با شروع عمليات خيبر به عنوان مسئول محور تيپ 44 قمر بني هاشم به جبهه شتافت و سپس جانشين تيپ شد.

اكبر توكلي، دوست و همرزمش، مي گويد:« هميشه به من مي گفت اگر كاري را نمي تواني انجام بدهي، مسئوليت آن كار را قبول نكن، چون اگر نتوانيم مسئوليت خودمان را به خوبي انجام بدهيم. در قيامت بدهكار خون شهدا هستيم.»

با تولد دومين فرزندش محمد، خداوند خواهش او را- كه همانا داشتن دو پسر بود- اجابت نمود.

پس از عمليات خيبر به شهر بازگشت و مأموريت مبارزه با مواد مخدر را بر عهده گرفت. پشتكار او در اين امر چنان بود كه توانست بسياري از جوانان مبتلا به اين بيماري را جذب جبهه كند . عمليات بدر در پيش بود.

اشرف كبيري، مادرش، مي گويد:« دفعه آخري كه مي خواست به جبهه برود خيلي مخالفت كردم. به من گفت: از خدا خواسته ام به من سلامتي بدهد تا براي اسلام كار كنم و اگر هم قسمت من شهادت بود. دوست دارم به يك تير شهيد شوم. دلم نمي خواهد در بيمارستان بميرم و يا اسير دشمن بشوم.»

با آنكه وجود اودر كميته مبارزه مواد مخدر ضروري بود، به جبهه رفت و در عمليات فرماندهي گردان انبيا از لشكر 8 نجف اشرف را بر عهده داشت.

اكبر توكلي، دوست و همرزم، مي گويد:« بزرگترين آرزويش شهادت بود، ولي موارد ايمني را هم سخت رعايت مي كرد و به ما مي گفت: بايد جنگيد و پيروز شد. اگر در اين راه شهيد شديد به فيض عظيمي رسيده ايد، ولي ما نيامده ايم اين جا كه كشته شويم، بايد تا آن جا كه مي شود دشمنان خود رابكشيم.»

مادرش مي گويد:« به من سفارش مي كرد كه اگر دير از جبهه آمدم، تلفن و نامه نفرستيد. همين طور مي گفت: دوست ندارم به مردم بگويي من در جبهه فرمانده ام و چكار مي كنم، اگر هم از تو پرسيدند بگو بچه من يك بسيجي است. هيچ وقت دوست نداشت تعريفش را بكنند.»

سرانجام اصغر توكلي در تاريخ بيست و ششم اسفندماه در عمليات بدر، در جزيره مجنون 44 بر اثر انفجار گلوله توپ به شهادت رسيد.

شهيد اصغر توكلي در وصيت نامه خود چنين نوشته است:« از موقعي كه توانستم فكر كنم و به حدي رسيدم كه ديگر موقع خودشناسي بود و زندگي را تشخيص دادم، به اين نتيجه رسيدم كه در دنيا دو كار اساسي بايد كرد: 1- اطاعت از امر و دستورات خداوند تبارك و تعالي 2- نافرماني از شيطان و از هواي نفس خويش كه روباه صفت و مكار است. اگر در اين دو كار اساسي موفق شديم، مي توانيم كليد بهشت ر ا- كه شهادت در راه خداوند است- به دست آوريم.... .

خدايا، مرا ببخش و از گناهان من در گذر، چرا كه تو رحيم و كريمي . اي ايثارگران راهيان شب و اي دوستداران اسلام و امام و انقلاب، تقاضامندم كه دست يكديگر را بگيريد و راه شهدا را برويد كه حتماً در آن سعادت و پيروزي است. از ولايت فقيه پشتيباني كنيد كه همان راه انبيا و اولياء خداوند تبارك و تعالي است.»

پيكر پاكش بعد از تشييع در گلزار شهداي دستگرد به خاك سپرده شد.

پي نوشت ها

-1 پرونده كارگزيني شاهد - فرم اطلاعات

شهيد

-2 كبيري، اشرف- سرگذشت پژوهي، ص 3

-3 همان، ص 4

-4 همان، ص 3

-5 همان، ص 6

-6 همان، ص 4

-7 همان، ص 5

-8 همان، ص 5

-9 همان

-10 پرونده فرهنگي شاهد - زندگي نامه،

ص 10

-11 كبيري، اشرف- سرگذشت پژوهي،

ص 5

-12 پرونده فرهنگي شاهد - زندگي نامه،

ص 10

-13 كبيري، اشرف- سرگذشت پژوهي،

ص 8

-14 توكلي، مرتضي- سرگذشت پژوهي،

ص 25

-15 همان، ص 26

-16 توكلي، اكبر- سرگذشت پژوهي، ص 29

-17 كبيري، اشرف - سرگذشت پژوهي،

ص 4

-18 پروند فرهنگي شاهد- زندگي نامه،

ص 10

-19 توكلي، مرتضي- سرگذشت پژوهي،

ص 26

-20 پروند فرهنگي شاهد-زندگي نامه،

ص 11

-21 توكلي، اكبر- سرگذشت پژوهي، ص 30

-22 پرونده فرهنگي شاهد-زندگي نامه،

ص 11

-23 توكلي، مرتضي- سرگذشت پژوهي،

ص 27

-24 كبيري، شيدا - سرگذشت پژوهي،

ص 15

-25 همان، ص 16

-26 همان، ص 15

-27 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات

شهيد

-28 كبيري، شيدا - سرگذشت پژوهي،

ص 16

-29 همان، ص 17

-30 همان، ص 18

-31 پرونده فرهنگي شاهد - زندگي نامه،

ص 11

-32 همان، ص 12

-33 همان، ص 12

-34 توكلي، مرتضي- سرگذشت پژوهي،

ص 26

-35 همان، ص 27 و توكلي، هادي- خاطرات

-36 پرونده فرهنگي شاهد - زندگي نامه،

ص 12

-37 توكلي، اكبر- سرگذشت پژوهي، ص 30

-38 پرونده فرهنگي شاهد - زندگي نامه،

ص 12

-39 همان، ص 13

-40 كبيري، اشرف - سرگذشت پژوهي،

ص 13

-41 پرونده فرهنگي شاهد - زندگي نامه،

ص 13

-42 توكلي، اكبر - سرگذشت پژوهي ،-

ص 31

-43 كبيري، اشرف - سرگذشت پژوهي،

ص 13

-44 پرونده كار گزيني شاهد- فرم اطلاعات

شهيد

-45 كبيري، اشرف- سرگذشت پژوهي،

ص 13

-46 پرونده فرهنگي شاهد - وصيت نامه،

ص 9

-47 پرونده كار گزيني شاهد- فرم اطلاعات

شهيد

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده