بهتر است که مرگمان در راه خدا باشد
نوید شاهد: شهید «حسن میربیگی دستجردی» فرزند «عباس»، 6 مهرماه 1345 در اصفهان دیده به جهان گشود. این شهید والامقام 25 بهمنماه 1364 در عملیات والفجر8، منطقه عملیاتی فاو به فیض شهادت نائل آمد. بخشهایی از وصیتنامه شهید را به بهانه سالگرد شهادتش میخوانیم.
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ
آنان كه گفتند الله و بر اين ايمان پايدار ماندند، حاضر نشدند بنده غير خدا شوند حكومت غير خدا [را] بپذيرند، فرشتگان رحمت بر آنان نازل شوند و بگويند ديگر هيچ حزن و غم و اندوهی برای آنان نيست و آنان را به بهشتی كه به آنان وعده داده شده رهسپار و بشارت دهند.
با درود و سلام به تمام راهنمايان و راهگشايان بشريت وصيت خود را آغاز میكنم.
خدايا! تو شاهد باش كه فقط برای رضای تو، ياری دين تو و انجام تكليف شرعی در راه تو قدم گذارم، از خانه و زندگی، مادر و خواهرانم و برادرانم و بستگانم دل بريدم.
وصيتم بر شما اهالی محترم و شهيد پرور دستجرد چيزی اضافه بر وصيت همسنگرانم و ساير شهدا اسلام و قرآن و انقلاب اسلامى نمیباشد، فقط سفارش بر اسلام، قرآن و پيروزی و پيروی از ولايت فقيه و خلاصه دين به دنيا نفروختن است.
ای مؤمنين، ای كسانی كه دلتان واقعا برای اسلام، قرآن، انقلاب اسلامى و پاكباختگان راه خدا میسوزد! در راه عقيده خود وفادار و مطمئن باشيد كه وعده خدا تخلفناپذير است، صبر پيشه كنيد و توكل به خدا كه انشاءالله به آرزوی خود خواهید رسيد.
سخنی با ضد انقلاب ندارم كه خدا به حق خونهای پاك شهيدان ريشه آنها را بكند و ذليل و خوارشان گرداند.
اما سخنی با آنان كه مسلمانند ولی به خاطر مشكلاتی كه برای اسلام پيش آمد، علم مخالفت برداشتهاند و میگويند كه جوانهای مردم را كشتهاند. ای دنياپرستان و ای غافلان از خدا و ای كور صفتان! اگر به خدا و روز قيامت ايمان داشتيد، اينگونه نمیگفتيد. مگر ممكن است كه كسی از زندگی خود و آنچه كه شما به آن دل بستهايد بگذرد، آن هم برای خدا نه برای چيزی و كسی ديگر؟ چگونه ممكن است كه خدا اجرش را ندهد؟ آرمان و دعايش كه پيروزی اسلام و قرآن است مستجاب نفرمايد؟
ما رهروان حضرت روحالله و عاشقان حضرت مهدی(عج) روحی لمقدمه الفدا، به فرموده قرآن ايمان داريم و در سختیهای راه خدا مقاومت میكنيم. اعتقادمان به پوچی دنيا است، همانطور كه در قرآن آمده زندگی دنيا متاعى بيش نيست، هر لحظه ممكن است كه مرگ سراغ انسان بيايد و انسان را خواه به دنيا دل بسته باشد خواه دل بسته نباشد بايد برود و چه بهتر كه مرگمان شهادت در راه خدا باشد.
پروردگارا! تو [را] شكر میكنم كه راه راست را به ما نشان دادی، راهی كه حسين بن علی(ع) با 72 تن به ميدان شهادت رفتند و شهادت را نصيب خود ساختند، ما میرويم تا راه حسين بن علی(ع) را ادامه داده باشيم و ندای «هل من ناصر» حسينی را لبيك گفته باشيم.
وصيتم به مادرم اين است كه چنان استوار باشد مثل كوه و همچون خاری در چشم دشمنان اسلام و مكتب، به جای گريه و زاری برای سلامتی امام و پيروزی رزمندگان اسلام و هرچه زود باز شدن راه كربلا دعا کند.
وصيتی ديگر به شما مردم شهيدپرور دارم كه نگذاريد تنور جنگ سرد شود و از آمدن فرزندان خود جلوگيری نكنيد كه فردا در محضر خدا نمیتوانيد جواب زينب(س) را بدهيد كه شهادت 72 شهيد را تحمل نمود. اگر جنازه فرزندتان به دستتان نرسيد همچون خاندان وهب كه مادرش فرمود: «سری را كه در راه خدا دادهام پس نمیگيرم» باشيد، اجرتان با سيدالشهدا(ع).
اميدوارم كه خدا به شما صبر و شجاعت بدهد تا پس از شهادتم ناراحت نباشيد. اگر میخواهيد گريه كنيد برای امام حسين(ع) گريه كنيد.
مادر جان! از اينكه دامادی فرزند خود را نديدی ناراحت مباش و به جاى گريه برايم جشن بگير.
تو ای برادرم! از اينكه تحصيلاتم را ناتمام گذاشتم ناراحت مباش، من مدرك خود را از حسين(ع) میگيرم.
تو ای خواهرم! حجاب خود را حفظ كن كه حجاب تو كوبندهتر از خون من میباشد.
خدايا! از تو میخواهم كه مرا در آخرت آزاد كنی چون طاقت عذاب آخرت را ندارم. اگر در اين دنيا دست و پاهايم قطع شود تحمل میكنم ولی عذاب آخرت را نمیتوانم تحمل نمايم. خود شاهدی كه چيزی جز جانم ندارم كه فدای اسلام و قرآن كنم و جانم نيز امانتی است كه خود به خانوادهام دادی، هر وقت اراده كنی آن را باز پس گیر.
از شما خانوادهام میخواهم كه امام را فراموش نكنيد. در خاتمه از همه شما حلاليت میطلبم.
السلام عليكم و رحمهالله و بركاته